eitaa logo
سرداران شهید باکری
480 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
453 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
روحمان با یاد فرزندان شهیدش شاد  شادی روح این «مادر شهیدان» اللهم صل علی الله محمد وآل محمد وعجل فرجهم
سردار شهید حبیب الله شمایلی در دوران دفاع مقدس مسئولیت های مهمی از جمله فرمانده محور عملیاتی در عملیات های فتح المبین و بیت المقدس، معاون فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) در عملیات رمضان، مسئولیت فرماندهی طرح و عملیات، قائم مقام فرماندهی تیپ امام حسن مجتبی (ع)و قائم مقام فرماندهی لشکر ۷ ولی عصر(عج)را بر عهده داشت و در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید🌹 سردار شهید حمدالله شمایلی نیز معاون واحد مهندسی رزمی تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی (ع) بود که فروردین ماه سال ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل شد🌹
هدایت شده از Fa
عاشقـانی ڪہ مدام از فرجت می گفتند عکس‌شان قاب شد و از تـو نیـامد خبـری ... ⃣گروه دلاوران عاشورایی ۳۱👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2496331778G64e2265390
29863_717.flv
20.69M
مداحی حاج صادق آهنگران در وصف سیدالشهدای لشگر ۳۱ عاشورا آقامهدی باکری بعد از عملیات بدر
منحصر به فردی که شهیدمهدی باکری تعیین کرد!؟ @bakeri_channel
مهدی خواهر و خانم حمیدآقا را فرستاد برای خرید برویم، اما من نرفتم. چند روز بعد رفته بودم آموزش امدادگری، تا رسیدم خانه، آمده بود خودش من را ببرد خرید، در راه گفتم من چیزی لازم ندارم، چرا باید برویم؟ آقای نادری و خانمش هم که همراه ما بودند با خنده گفت، صفیه خانم! آقا مهدی معتقدند حداقل باید یک خریداری شود. دیروقت بود و مغازه‌ها داشتند می‌بستند، به اولین مغازه که وارد شدیم، فقط به قیمت‌ها نگاه می‌کردم نه به مدل آنها، یک حلقه 800 تومانی انتخاب کردم، در راه برگشت به منزل آقا مهدی گفت راستی آن روز ما با هم راجع به صحبت نکردیم، نظرتان چیست؟ گفتم هر چه شما بگویید، گفت با یک جلد کلام‌الله مجید و یک کلت کمری نظرتان چیست؟ گفتم خیلی عالی است، نظر من هم همین بود، وقتی پدرم فهمید گفت بعداً ناراحت و یا پشیمان نشوی؟ گفتم نه! @bakeri_channel
هدایت شده از دلاوران عاشورایی ۳۱
خاطرات گردان های علی اکبر و امام سجاد (ع)۳۱ بـــ﷽ــــسم ربــ شهـدا چـــہ میجویـــے؟ عشـق همیـن جاست چــہ میجویــــے؟ انــسان اینجاسـت هــــمہ تاریخ اینجا حاضـرند https://eitaa.com/khateratashoraii
سرداران شهید باکری
https://eitaa.com/bakeri_channel ❤️فرمانده ای که عاشق #بسیجی‌ها بود❤️ #شهید_مهدی_باکری
هدایت شده از دلاوران عاشورایی ۳۱
نجوا با شلمچه و لاله هایش... با من سخن بگو شلمچه! شلمچه!  با من سخن بگو و پرده از رازی بردار که سالها تو و خدای تو شاهد آن بوده اید.  شلمچه!  چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگهای انسانهای به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله کردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم. طلائیه!  می گویند، اینجا جایی است که شهیدان حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دستها تشنه وفایند. شلمچه!  من در این سرزمین حتی به قمقمه های عطشان سلام می دهم و سراغ عباس های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالک عاشورا بود و تشنگی را فراموش کرد و از کنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت. شلمچه!  من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها و نیزه شکسته ها، سرهای ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از اسارت، از تنهایی، از غربت، از… شلمچه! از فراز همه روزهایی که بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند. شلمچه من امروز آمده ام ردپای شهیدان را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست وجو کنم. اینجا عطر شهدا لحظه ها را پرکرده است و دستهایشان هنوز مهربانی را منتشر می کند. شلمچه! شلمچه! شلمچه... من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو! https://eitaa.com/khateratashoraii
هدایت شده از دلاوران عاشورایی ۳۱
qISwN__00.mp3
2.56M
خاطرات گردان های علی اکبر و امام سجاد (ع)۳۱ بـــ﷽ــــسم ربــ شهـدا چـــہ میجویـــے؟ عشـق همیـن جاست چــہ میجویــــے؟ انــسان اینجاسـت هــــمہ تاریخ اینجا حاضـرند https://eitaa.com/khateratashoraii
💍 را از جیبش درآورد و جلوی من گذاشت: @bakeri_channel
❣روز عقد هم حمید آقا یک آئینه دور فلزی و یک قوطی شیرینی و یک جعبه سیب از باغ‌شان آورد. دو اتاق بیشتر نداشتیم، یک اتاق آقایان و یک اتاق خانم‌ها بودند، مراسم بود، عاقد و چند نفر از طرف خانواده باکری و چند نفر هم از طرف ما در مراسم بودند، بعد از عقد همه رفتند، یکی به من گفت فقط مانده گمانم تنهاست، رفتم اتاق دیدم تنها نشسته بود، بلند شد سلام کردیم و بعد دوباره نشستیم، اما خیلی با خجالت، راستش برای اولین بار بود که مهدی را به خوبی می‌دیدم، سرش پائین بود، وقتی همدیگر را نگاه می‌کردیم، آن یکی سرش را پایین می‌انداخت، تازه شروع کرده بودیم به حرف زدن، که را از جیبش درآورد و جلوی من گذاشت. چند لحظه بعد شاید نیم ساعت نشد درِ خانه به صدا درآمد و آمدند دنبالش، معذرت‌خواهی کرد و رفت و گفت فردا عازم هستیم، اصرار کردم که حداقل برای شام بیاید، آمد، اما از شانس ما برق منطقه رفته بود، با چراغ دورسوز سر سفره همه با هم نشستیم و شام خوردیم و بعد از شام تا کوچه به بدرقه‌اش رفتم... ❣سه ماه تا 22 بهمن در جنوب و جاده آبادان و ماهشهر بودند، با آقای نادری رفته بود، منم اکثراً با خانم نادری با هم بودیم، در این مدت فقط یکبار خانه دوستان که نزدیک منزل ما بود زنگ زد صحبت کردیم زیرا ما در خانه تلفن نداشتیم. دهه فجر بود که از جبهه برگشت، با مختصر وسایلی که مادرم تهیه کرده بود، زندگی مشترکمان را شروع کردیم..... : همسرشهید @bakeri_channel
ناشنیده‌هایی از آخرین ساعات زندگی فرمانده لشکر31 عاشورا آقا مهدی گفت: مگر عقلت را از دست داده‌ای؟ @bakeri_channel