سرداران شهید باکری
ماجرای شهادت سردار عاشورایی شهید آقامهدی باکری 🌹 🌹فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 🌹👇👇👇
ماجرای شهادت سردار عاشورایی شهید آقامهدی باکری 🌹
🌹فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 🌹 👇👇👇
این بار مهدی حتی نگاهش نکرد . ناگهان چیزی به خاطر علی رسید . بی سیم را روشن کرد .🤔📞
ـمهدی ، مهدی ،حمزه !📞
مهدی دستش را دراز کرد وگوشی را گرفت .
ـحمزه ،مهدی !📞
ـآقا مهدی سالمی ؟!📞😭
ـمگر قرار بود نباشم !😳📞
ـ همه نگرانند . زود بیا این طرف !😭🌹
.
چشمهای مهدی به چند بسیجی افتاد که با عجله یک تیر بار را جلو می بردند .👀
.
.
برای اینکه صدایش در میان انفجارها بهتر شنیده شود ،پشت گوشی فریاد زد 😮📞:«بهتر است ناراحت من نباشید . اگرکشته شوم ، هستند کسانی که جایم را بگیرند
. .با این وضع نمی توانم بسیجی ها را این جا رها کنم و خودم به عقب بیایم . تا آخر با آنها هستم .تمام .»😊✋
.
.
ـ آقا مهدی …مهدی گوشی را رها کرد📞✋ .چ
.صدای نزدیک شدن یک تانک دیگر را شنید ه بود .با آرپی جی به طرف صدا برگشت 😒💣. .
گوشی بی سیم که رها شده بود ،مدام تکرار می کرد .📞
ـمهدی ، مهدی …😭😭😭😭
کلید بی سیم را چرخاند .😭 وقتی صدای آن قطع شد😭 .
،متوجه صدای دیگری در سمت راستش شد .یک دسته از افراد دشمن در حال پیشروی به طرف اوبودند 😔✋
.
. آرپی جی را آرام زمین گذاشت و یکی از نارنجکهای کمرش را مثل سیب در دست گرفت . 💣🔫ضامنش را کشید و با تمام توان به سوی آنان پرت کرد .
هنوز صدای انفجار وداد وفریاد قطع نشده .بود .
که باز صدای تانک توجه مهدی را جلب کرد . آر پی جی را برداشت 💣. آن قدر نزدیک شده بود که نیازی به هدف گیری نبود. با اشاره انگشت مهدی ، تانک به توده ای از آتش و دود تبدیل شد.
ادامه دارد.........
#لینک_کانال⏬⏬⏬
http://eitaa.com/joinchat/2508062722C6120c4e54
#شهید_آوینی
من هــرگز ...
اجـازه نمی دهم که
صدای حاج همت در درونم گم شود
اين سردار خيبـر ...
قلعه قلب مرا نيز فتـح کرده است.
سرداران شهید باکری
ماجرای شهادت سردار عاشورایی شهید آقامهدی باکری 🌹 🌹فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 🌹👇👇👇
ماجرای شهادت سردار عاشورایی شهید آقامهدی باکری 🌹
🌹فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 🌹👇👇👇
بی سیمچی هنوز التماس میکرد :«آقا مهدی ،تو را به ابوالفضل بیا برویم!برگرد !»😭😭😭😭😭
مهدی بدون توجه به التماس او ، دست در جیب پیراهنش کرد ، چند کارت شناسایی،تعدادی نقشه ومدارک ویک تکه کاغذ بیرون آورد .نقشه ها و مدارک را بسرعت پاره پاره کرد و به همراه کارت های شناسایی در آب دجله انداخت 😭🌹 .
.
.اما لای آن تکه کاغذ را باز کرد ولحظه ای نگاهش کرد . 😳دلش میخواست بازهم ساعتها به نقاشی آن درخت سیب خیره شود🌳
. ؛اما فرصتی نبود . 😔با خود فکر کرد :«اگر رفتنی شدم ، نباید دشمن بفهمد که یک فرمانده لشکر از ایرانی ها گرفته اند .نباید مدارک دست آن ها بیفتد !😠»
.
حالا افراد دشمن او را دیده بودند .باید جا عوض می کرد .🏃 به سمت چپ خود خیز برداشت . چند قدم آن طرف تر ، چهارنفر بسیجی در یک گودال سنگر گرفته بودند . اسم یکی از آنها رامی دانست
. . عباس بود . عباس که صدای نزدیک شدن تانک دیگری را میشنید ، با دستپاچگی پرسید :«من چه کار کنم ،آقا مهدی ؟»مهدی خندید😊✋ .نگاهش می گفت :«نترس .من اینجا هستم .»
.
اما صدای گرفته اش گفت :«آرپی جی حاضر کن ؛ الله بنده سی !»😔باران گلوله ای که مثل تگرگ سربی می بارید ، هه را زمین گیر کرده بود .😭
.
مهدی تمام قد ، درون گودال ایستاد و قبضه آر پی جی را محکم گرفت و رو به آن کوه آهنی شلیک کرد💣 .آتش عقبه آر پی جی که مماس با لبه سنگر بود ، باعث شد که قارچی از گردو خاک به هوا بلند شود💣 . از دیدن آتشی که در چند قدمی زبانه می کشید ، برق شادی در چشمان عباس وبسیجی های دیگر درخشید .😍😍😍😍
.
.
ادامه دارد....
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
برای شادی روح امام و شهدا صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لینک_کانال⏬⏬⏬
http://eitaa.com/joinchat/2508062722C6120c4e54
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کُتک خوردم برادر
به جُرم اینکه بودم خواهر تو
#اربعین_حسینی_را_بر_شما_عاشقان_اباعبدالله_الحسین_تسلیت_و_تعزیت_عرض_مینمائیم
. @bakeri_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد دل جانباز اعصاب و روان با عکس رهبر انقلاب
بیمارستان میلاد شهریار /بخش جانبازان اعصاب و روان
#لینک_کانال⏬⏬⏬
http://eitaa.com/joinchat/2508062722C6120c4e54
اینجا جایی است که به آن کربلای ایران می گویند .
کجائید ای شهیدان خدایی
#سردار_شهید_محمد_قنبرلو فرمانده دلاور گردان امام سجاد (ع) لشگر مقدس ۳۱عاشورا
ولادت :خوی
شهادت :شلمچه عملیات کربلای۸