eitaa logo
بختیاری آنلاین
2.4هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
15.6هزار ویدیو
104 فایل
بختیاری آنلاین کانالی ممتاز پیگیری حقوق و مطالبات بختیاری ها در مناطق بختیاری نشین همفکری در جهت رشد علمی،آشنایی جوانان و نوجوانان با فرهنگ و آداب رسوم و موسیقی پاک بختیاری آشنایی با اهل قلم اطلاعات عمومی سازنده کانال حمید بهرامی دشتکی @OSB1777 نشر آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
البته وقتی به گذشته برمیگشتم خوب فکرمیکردم میدیدم زندگی ماکلابابقیه خیلی فرق داشت ماهیچ وقت بافامیل رفت امددرست حسابی نداشتیم شاید سالی یکی دوبارتومجلس ختم یاعروسی همدیگرروچندساعتی میدیدیم و بزرگترها هیچ وقت به مابچه هاچیزی نمیگفتن البته شایدجرات گفتنش رونداشتن چون اخلاق پدرم رومیدونستن یه مردخشک ومقرارتی سخت گیربود.هرچندباماخوب بودومن خاطره ی بدی ازپدرم نداشتم ولی تورابطش بافامیل خیلی رسمی بود.. خلاصه مادرم اون روزازگذشته اش برام تعریف کردومن فهمیدم مادرم بامادرافسانه دختر عمو بودن واسم مادرشون خیلی اتفاقی شبیه هم بوده وفقط تاریخ تولدشون چندروزی باهم فرق داشته،مادرم متولد۲ ابان بودومادرافسانه ۱۲ابان همون سال واسم پدرشون علی حسن وحسن بوده که به مامیگفتن این اشتباه ثبت احوال بوده موقع ثبت اطلاعات ماهم هیچ وقت به هیچی شک نکردیم واین موضوع زیادبرامون اهمیت نداشت.. ادامه 👇 ‎‎‌‌‎‎ تنها کسی که تو خانواده این موضوع رو میفهمه محسن برادر بزرگترم بوده اونم زمان دانشجویش توسط یکی ازپسرهای فامیل که هم دانشگاهیش بوده اما اونم هیچ وقت به ماچیزی نگفت..هرچند بعدازاون اتفاق افسانه ازطریق محسن میفهمه روزگارمادربیچارم روسیاه میکنه ولی مادرم بخاطراشتباه من همه چی روتحمل میکرده حرفی نمیزده .باشنیدن این واقعیت ازخودم بیشتربدم امدافتادم روپاهای مادرم باگریه گفتم ترخدامن روببخش میدونم اشتباه کردم وشمابخاطرمن خیلی سختی کشیدید..مادرم گفت افسون من خیلی وقته توروبخشیدم والانم باازدواج برادرت دیگه نگرانی ندارم..چون همه رفتن سرخونه زندگیه خودشون میخوام به جبران این چندسال دوری کنارت بمونم ازت مراقبت کنم که توام زودخوب بشی بتونی ازبچه هات مراقبت کنی..خلاصه مادرم اون روزرفت یه مقدارازوسایلش رواوردکنارمن زندگیش روشروع کرد..دکترازرونددرمانم راضی بودوگفت غده ازبین رفته مشکلی نداری خیلی خوشحال بودم هرهفته میرفتم دیدن بچه هابه امیددیدنشون زنده بودم.. ادامه 👇 سه ماه ازامدن مادرم گذشته بودتواین مدت فقط مجیدمیومددیدنم پدرم یکبارم سراغی ازمون نگرفت..تواوج دورانی که احساس میکردم دیگه خوب شدم بازدلدردوحالت تهوع امدسراغم وقتی رفتم دکتراسکن ازمایش دادم گفت بیماریت بازبرگشته..هرچند به من چیز زیادی نگفت اماتوحرفهای مادرم باخاله ام متوجه شدم سرطان به کلیه وکبدمم زده زیاد زنده نمیمونم..تقدیر سرنوشت منم اینجوری رقم خورده بودبایدتسلیم خواست خدامیشدم.خودم بااین موضوع کنارامده بودم امامادرم براش خیلی سخت بودذره ذره اب میشدجلوی من خودش خوشحال نشون میدادمیگفت خیلی زودخوب میشی اماخیلی وقتهاشاهدگریه هاش بودم به روی خودم نمیاوردم..روزبه روز حالم بدترمیشددیگه توان راه رفتن نداشتم چندهفته ای میشدبچه هام روندیده بودم دلتنگشون بودم ازنجمه خواستم ببرم دیدنشون وقتی رسیدیم توماشین منتظرموندم مادرحامدبچه هاروبه نجمه نمیدادداشتن باهم جروبحث میکردن.باهزار بدبختی بود خودم از ماشین پیاده شدم... ادامه بعدی 👇 دوستان و مخاطبین خود را به کانال دعوت کنید https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯