از جنگ بیزارم دلیلش تا ابد بابا
صد زخم ترکش توی جانش مستند، بابا
بر شانه ی دیوار می کوبد ز فرط درد
بر تخت و در کوبیده هی مشت و لگد بابا
هر روز در چشمم زنی آشفته گیسویش
هرگز نمی گوید که او را می زند بابا
فریاد مادر ، التماس خواهرم یعنی
بی شک جنون از استخوانش می دوَد بابا
شوقی ندارد خاطرات جبهه اش، وقتی
دریای اشک از گونه هایش می چکد بابا
بازی خوب از بد که یادت هست ؟می دانی ؟
در خانه ی ما خوب مادر هست و بد بابا
دست خودش باشد مگر؟ اینگونه می خواهد؟
سلول در سلول خود حبس الابد بابا
امروز دیدم لابه لای سرفه اش خون بود
یعنی زبانم لال ،دارد می رود بابا؟
نعش پدر امروز توی شهر می چرخد
هر کوچه ذکرش قل هوالله احد ،بابا
رفتی و مادر ناشکیباتر شده حالا
این داغ سنگین است و او را می کشد بابا
#فریده_خسروی_لرگانی
💠💠💠💠💠💠