گشته دلهامان خراب و جایگاهی سوخته
در درون سینه هامان هست آهی سوخته
در حصار غصه و آشوب ، حیران گشته ایم
گم شده، سرگشته دل در کوره راهی سوخته
با هجوم درد و محنت، زخمی و طوفان زده
ارتش غم روبرو ، ما با سپاهی سوخته
در میان کشور دل، قحط شور و عاطفه ست
مانده بر جا لشگری مایوس و شاهی سوخته
مهربانی کم فروغ و روزگارِ پیش رو
روزهایی تیره با خورشید و ماهی سوخته
سایبانی بر سر ما نیست در کولاک درد
بارش برف و تگرگ و سرپناهی سوخته
حال ما اینست مولا ، در هجوم فتنه ها
چشم بر در، زار و مضطر، با نگاهی سوخته
رحم کن بر حسرت دنیای پر آشوب ما
ما رها گشتیم در تبعیدگاهی سوخته
کاش می شد تا که فریاد زمین را بشنوی
خرمن امّید ما از بی پناهی سوخته
#مجتبی_باقی
#اللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَليِّٖكَالْفَرَج
#امام_زماننا
۱۳ آذر ۱۴۰۳
هر که فهمش بیشتر سوز نهانش بیشتر
رنج و حیرانی و درد همزمانش بیشتر
هر کسی در زندگی چشم انتظاری می کشد
غصه و دلتنگی و اشک روانش بیشتر
مرهم امیدواری نسخه ای درمانگر است
هر که امیدش فزون تاب و توانش بیشتر
آن که در بازار دنیا مشتریّ عشق نیست
حسرت و دلشوره و سهم زیانش بیشتر
میوه ی دانش وقار وعادتِ کم گویی است
هر کسی کم بارتر حرف و بیانش بیشتر
روی سربرگ جهان این جمله را بنوشته اند
هر که محبوب خدا شد امتحانش بیشتر
گر کسی با صبح دریا همدم و همسایه است
جزر و مد ساحل دریای جانش بیشتر
وسعت دنیای ما در بال و پر وا کردن ست
هر که بالاتر نشیند بیکرانش بیشتر
#مجتبی_باقی
۱۷ آذر ۱۴۰۳
گشته دلهامان خراب و جایگاهی سوخته
در درون سینه هامان هست آهی سوخته
در حصار غصه و آشوب ، حیران گشته ایم
گم شده، سرگشته دل در کوره راهی سوخته
با هجوم درد و محنت، زخمی و طوفان زده
ارتش غم روبرو ، ما با سپاهی سوخته
در میان کشور دل، قحط شور و عاطفه ست
مانده بر جا لشگری مایوس و شاهی سوخته
مهربانی کم فروغ و روزگارِ پیش رو
روزهایی تیره با خورشید و ماهی سوخته
سایبانی بر سر ما نیست در کولاک درد
بارش برف و تگرگ و سرپناهی سوخته
حال ما اینست مولا ، در هجوم فتنه ها
چشم بر در، زار و مضطر، با نگاهی سوخته
رحم کن بر حسرت دنیای پر آشوب ما
ما رها گشتیم در تبعیدگاهی سوخته
کاش می شد تا که فریاد زمین را بشنوی
خرمن امّید ما از بی پناهی سوخته
#مجتبی_باقی
۲۷ آذر ۱۴۰۳