#رباعی
باران سر چشمه ات وضو می گیرد
گل از نفس تو عطر و بو می گیرد
ای کوثر جاری نجابت، زهرا(س)
از نام تو عالم آبرو می گیرد
#محمد_رضا_کاکایی
#شعر_فاطمی
#میلادحضرت_فاطمه_مبارک
#غزل
ناگهان باران تمام دردهایم را گریست
یک محرم اشک شد حال و هوایم را گریست
بغض شب بوی مناجاتم میان جانماز
باغ سبز استجابت شد دعایم را گریست
تکه پاره قایقی بودم که زیر نور ماه
پای ساحل موج، مرگ بی صدایم را گریست
زخم کاری بود بر این خسته جان هر نیشخند
دوست شادی کرد و دشمن های هایم را گریست
مبتلای عشق بودم در منای معرفت
زینبی صبری سرآپا کربلایم را گریست
جان نفیر ناله شد از درد بغضم را تکید
دل شد آتش بزم غم شور و نوایم را گریست
#محمد_رضا_کاکایی
#ناگهان_باران
#غزل
جنگل دردیم و تن زخم از تبر داریم ما
از گلاب اشک سیل زخم تر داریم ما
بوته داغیم در شط گداز آفتاب
لاله لاله ریشه در خون جگر داریم ما
شبنم شوقیم در آیینه صبح ازل
آنچه جام جم خبر دارد ، خبر داریم ما
آفریدند از ازل با خاک تاک این خشت را
نیست غیر از مستی آنچه زیر سر داریم ما
شعله آهیم در خاکستر ققنوسها
مرگ آغازیم از آتش بال و پر داریم ما
ذره ایم اما درون چرخه نظم جهان
در قدمگاه جنون نقش اثر داریم ما
طالع نحسیم در روز سیاه سرنوشت
دولت بختی در آغوش خطر داریم ما
زخم پشت زخم رسم زندگی جان کندن است
نیست غیر از مردگی ، جانی اگر داریم ما
#خون_جگر_داریم_ما
#محمد_رضا_کاکایی
#غزل
مرد می خواهد که پا در بیشه شیران نهد
دشمن بزدل قدم در کشور ایران نهد
جان به کف داریم، یعنی هر تجاوز پیشه ای
پا گذارد بر سر این خاک باید جان نهد
صبر هم اندازه ای دارد نشاید مرد رزم
بیش از این دیگر ز غیرت بر جگر دندان نهد
کشتی موجیم بگذار عالمی دریا شود
موج، پا را کی بغیر از ورطه طوفان نهد؟
می رسد از حنجر امواج فرمان خروش
تا مگر دریا دلی، گردن بر این فرمان نهد
بر سر عهدیم از جان با امام عصر خویش
هر چه ام الفتنه بر بالای نی قرآن نهد
زنده باد آنکس که پای اعتقادش ایستد
مرده باد آنکس که پا را بر سر پیمان نهد
#محمد_رضا_کاکایی
#ایران_بیشه_شیران
#غزل
قلمی کو، که نویسد خط پایانی را
غزل هجرت آن یار خراسانی را
صبح آن روز پر از درد به دلها چه گذشت
که زمین تجربه کرد آن شب طوفانی را
تا سحرگاه، سپاه مژه بر هم نرسید
تا که آرد خبر بی سر و سامانی را؟
صبح آمد که به درد آورد آن تلخ خبر
دل آزادگی و غیرت ایرانی را
خبر این بود که در شعله پر و بالی سوخت
شمع بارید و رقم زد شب بارانی را
باز آموخت در آتش به جهان ابراهیم
شیوه مردی مردان گلستانی را
#محمد_رضا_کاکایی
@mohammadrezakakaei
#غزل
کی زبان قهر جنبد در دهان دوستی
هر زبانی فرق دارد با زبان دوستی
دوستی های زبانی جز ریا و مکر نیست
بگذر از آنکس که وا کرده دکان دوستی
دوستی مجموعه ای از تلخی و شیرینی است
کی جدا گردند شهد و شوکران دوستی
صحبت صاحب خرد جز احترام دوست نیست
نیست جز نقل محبت بر زبان دوستی
هیزم آماده بزم سخن چینان مشو
کین گداز آتش زند در استخوان دوستی
تا ابد دارد شراب کهنه لطف دیگری
نو که می آید مده از کف، عنان دوستی
هر که خورد از این نمک، هرگز نمکدان نشکند
جز نمک نشناسهای بزم نان دوستی
#محمد_رضا_کاکایی
#دوستی
@mohammadrezakakaei
#غزل
موجی تپید و روضه طوفان شروع شد
اشکی چکید و گریه باران شروع شد
در ناگزیر مرثیه با یک پیاله اشک
شور شراب و شَروه مستان شروع شد
ایمان به کفر فصل عقب گرد قوم بود
آنجا که جاهلیت پنهان شروع شد
حتی غدیر هم گره از کار وا نکرد
در سوخت ، سینه سوخت گلستان شروع شد
بغضی کبود سینه ی شب را نشانه رفت
سیلی، سکوت، شام غریبان شروع شد
تنها نه چاه مونس ماه مدینه گشت
با رفتن تو غربت سلمان شروع شد
در پرسه گرد کوچه ی دل در غروب غم
شب گریه های شمع شبستان شروع شد
بانو اگرچه شأن نزول تو کوثر است
تو آمدی و سوره ی انسان شروع شد
با رفتن تو عزت انسان افول کرد
دوران حاکمیت شیطان شروع شد
با رفتن تو حضرت حیدر به خانه ماند
فصل سکوت و غربت قرآن شروع شد
قد خمیده رایت قد قامت تو بود
آنجا که فصل هجمه ی بهتان شروع شد
پائیز شد اگر چه بهارت، بهار زخم
با شور اشک در رگ باران شروع شد
#محمد_رضا_کاکایی
#شهادت
#مجموعه_گلستان_شروع_شد
#حضرت_زهرا_سلام_الله_عليها
@mohammadrezakakaei