من کاهن نفرین شده ی معبد شوشم
تاوان گناهی کهن افتاده به دوشم
آغشته به خون کرد پدر پیرهنم را
تا با دل راحت برساند به فروشم!
درگیری با سنگ فقط در به درم کرد
چون رود چرا بی سبب این قدر بکوشم
از زندگی و مرگ هراسی به دلم نیست
لیوان مرا پر کن و بگذار بنوشم
دیریست در این کشتی توفان زده چون نوح
بازیچه ی خودخواهی یک مشت وحوشم
کارونم و تب دار رهایم کن و بگذار
اندازه ی اندوه عمیقم بخروشم
گر بر سر گورم بکشی خاک جهان را
آواز تو می آید از اعماق به گوشم
نگذار شبیه علفی خم شده در برف
با حسرت از این خاطره ها چشم بپوشم
تقصیر سکوت است که من با دهنی باز
از درد تو دم میزنم و باز خموشم
#کوروش_کیانی