همہ مدیون تو هستند #الهے_مـادر
سایہاٺ ڪم نشود ازسر این نوڪرها
من از این سوختنٺ پاے علے فهمیدم
فاطمہ هسٺ فقط یاور #بےیاورها
#یا_فاطمہ_زهرا_س💔💔
https://eitaa.com/bamehonar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سردار رادان🍃
🚫 بر چادر ما میتازند چون اگر آن را بگیرند پرچم را میگیرند و وقتی پرچم را گرفتند همه کار میشود کرد•••
🔰 فرماندهی کل انتظامی: امروز با سختی های فراوان فرهنگی روبرو هستیم؛ بر چادر ما میتازند💥
♨️ بر چادر ما می تازند؛ چادری که حضرت زهرا سلام الله علیها آن را به یادگاری داد و حضرت زینب آن را یادگاری گرفت تا به ما یادگاری بدهند❤️🔥
#ارثیهمادر
.
♻️ قاب زیبای این روزها
این تصویر از از اعتکاف ۱۶۰۰ نفره جوانان یزدی، شاید زیباترین قاب این روزها باشد. تصویری بسیار امیدوارانه از حضور پرشور جوانان و نوجوانان یزدی در مسجد اخوند ملاآقا اسماعیل.
باید تشکر کرد از مدیران و کادر اجرایی این مراسم و خدا قوت گفت به آنان که بانی این اجتماع بزرگ معنوی و برگزاری این مراسم پرفیض بودند. وجود چنین جمعی، حسرت خیلی از مکاتب، ادیان و کشورهاست. حتی در سایر کشورهای مسلمان هم چنین اجتماعی بسیار نادر است
مجدد تصویر را نگاه کنید، چقدر دیدن آن لذت دارد.
اینکه میگویم نادر است، اغراق نیست. رسانههایی که اجتماع چند ده نفره ای در نقطهای را عطف به کل میکنند یا شعارهای چند تن از جوانان را دلیل دینزدگی و مدرناندیشی نسل نو میپندارند، قطعا اگر چنین اجتماعی را سراغ داشتند آن را چنان در بوق و کرنا میکردند که حد نداشت. صد حیف که باید لابه لای یک کانال گمنام از این قاب زیبا مطلع شد.
بسیار کار فرهنگی انجام میگیرد اما به دلیل عدم پوشش و تولید محتوا خوب و صحیح رسانه ای مسکوت میماند.
من از غمهای خود، بال و پر پرواز میسازم
دلم را بشکنی با تکههایش ساز میسازم
اگر دستی بچیند ساقهام را، باز میرویم
اگر پایی بکوبد خانهام را، باز میسازم
برای داستان خویش، پایانی نمیبینم
اگر ویران شوم هر بار، از آغاز میسازم
درخت باغچه، دلتنگ گنجشکان نمیماند
که از فردا حیاط خانه را دلباز میسازم
تمام خانه را آجر به آجر شعر میخوانم
تمام خانه را این بار با آواز میسازم
بیا با منجنیقت شعلهباران کن جهانم را
گلستان میشوم در آتشت، اعجاز میسازم
من آن ققنوس در افسانهها هستم، نمیسوزم
که از خاکسترم بال و پر پرواز میسازم
#فائزه_امجدیان
#فلسطین
#غزه_پیروز_است
♨️نبویان، نماینده مجلس: پذیرش اف ای تی اف یعنی همه اطلاعات را به اسرائیل و آمریکا بدهیم، یعنی قفل شدن تمام مجاری تجارت اقتصاد ایران!
🔹پذیرش اف ای تی اف یعنی قفل شدن تمام مجاری تجارت اقتصاد ایران.
🔹باید همه اطلاعات از جمله راههای دور زدن تحریمها را به اسرائیل بدهیم.
🔹پذیرش اف ای تی اف فقط تهدید اقتصادی نیست. تهدید امنیتی کشور است که بهطور کلی از بین خواهد رفت.
#نهبهافایتیاف
سلام
لطفا الان توی نظرسنجی زنده برنامه به اضافه یک، شبكه 3 سیما شرکت کنین.
آیا موافق پذیرفتن تعهدات FATF هستین؟
1.بله
2.خير
برای شرکت در نظرسنجی لطفا عدد 2 را به 30001177 ارسال كنيد.
#داستانک
‹‹ تکنولوژی فکر ››
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ بحث شاﻥ ﺷﺪ!
ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ!
ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ.
ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ!
ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ.
ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ مرهم کرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ.
چندی گذشت و ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ
ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ:
ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ!
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ!
ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﻨﻤﻮﺩ!
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ...!!!
🌱ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰﻫﻤﯿﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
🌱بیشتر ﻣﻮﺍﻇﺐ باورها و ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ مان ﺑﺎﺷﯿم!
https://eitaa.com/bamehonar313
#مولایمن
🍂بی قرار توام و دردل تنگم گله نیست
بخدا غیبت تو علت این فاصله نیست...
🍂منم و چشم گنه کار و غم و اشک مدام
نیستم لایق دیدار و جزاین مسئله نیست
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
📚 داستان کوتاه
تاجر خرمایی که هرگز ضرر نمی کند
حکایت چنین است که...
تاجری دمشقی همیشه به دوستانش می گفت که من در زندگی ام هرگز تجارتی نکرده ام که در آن زیان کنم حتی برای یک بار !
دوستانش به او می خندیدند و می گفتند که چنین چیزی ممکن نیست که حتی یکبار هم ضرر نکرده باشی ...
تا اینکه یکبار تاجر آنها را به مبارزه طلبید تا به آنها نشان دهد که راست می گوید .. او از دوستانش خواست که چیزی محال و نشدنی از او بخواهند تا او انجام دهد ..
دوستانش به او گفتند : اگر راست می گویی به عراق برو و خرما ببر و بفروش و در این امر موفق شو زیرا که آنجا خرما مثل خاک صحرا زیاد است و کسی خرمای تو را نمی خواهد .. تاجر قبول کرد و خرمایی که از عراق آمده بود را خریداری کرد و به طرف بغداد راهی شد ..
آورده اند که در آن هنگام خلیفه عراق برای تفریح و استراحت به طرف موصل رفته بود .. زیرا موصل شهری زیبا و بهاریست که در شمال عراق قرار دارد و به خاطر طبیعت زیبایش اسم دوبهاره را رویش گذاشته اند زیرا در سرما وگرما همچون بهار است
دختر خلیفه گردنبند خود را در راه بازگشت از سفر گم کرده بود ، پس گریه کنان شکایت پیش پدرش برد که طلایش را گم کرده است .. خلیفه دستور به پیدا کردنش داد .. وبه ساکنان بغداد گفت هرکس گردنبند دخترش را بیابد پس پاداش بزرگی نزد خلیفه دارد و دختر خود را به او خواهد داد ..
تاجر دمشقی وقتی به نزدیکی بغداد رسید مردم را دید که دیوانه وار همه جا را می گردند ... از آنها سؤال کرد که چه اتفاقی افتاده است ؟!
آنها نیز ماجرا را تعریف کردند و بزرگشان گفت : متاسفانه فراموش کردیم برای راه خود توشه و غذایی بیاوریم و اکنون راه بازگشت نداریم تا اینکه گردنبند را پیدا کنیم زیرا مردم از ما سبقت می گیرند و ممکن است گردنبند را زودتر پیدا کنند ..
پس تاجر دمشقی دستانش را به هم زد و گفت : من به شما خرما می فروشم ...
مردم خرماها را با قیمت گرانی از او خریدند ...و او گفت : هاااا ... من برنده شدم در مبارزه با دوستانم ...
این سخن به گوش خلیفه رسید که تاجری دمشقی خرماهایش را در عراق فروخته است !!
این سخن بسیار عجیب بود زیرا که عراق نیازی به خرمای جاهای دیگر نداشت !
بنابراین خلیفه او را طلبید و ماجرا را از او سؤال کرد ؛
پس تاجر گفت :
هنگامی که کودکی بودم، یتیم شدم و مادرم توانایی کاری نداشت ، من از همان کودکی کار می کردم و به مادرم رسیدگی می کردم ، و نان زندگی مان را در می آوردم .. در حالیکه پنج سال داشتم ... و کارم را ادامه دادم و کم کم بزرگ شدم تا به بیست سالگی رسیدم ..
و مادرم را اجل دریافت ...
او دستانش را بلند کرد و دعا کرد که خداوند مرا موفق گرداند و هرگز روی خسارت و زیان را نبینم در دین و دنیایم .. و ازدواج مرا از خانه حاکمان میسر گرداند و خاک را در دستانم به طلا تبدیل کند ...
دراین هنگام که دعاهای مادر را برای خلیفه تعریف می کرد ناخودآگاه دستش را در خاک برد و بالا آورد و مشغول صحبت کردن بود که خلیفه گردنبند دخترش را در دست او دید !
خلیفه تبسمی کرد ، تاجر که آنچه در دستش بود را احساس کرد فهمید چیزی غیر از خاک را برداشته به دستان خود نگاه کرد دانست که این گردنبند دختر خلیفه است پس آن را برگرداند و دانست که از دعای مادرش بوده است ...
اینچنین بود که برای اولین بار خرما از دمشق برای فروش وارد عراق شد .. و او نیز داماد خلیفه گشت !!
سبحان الله از دعای مستجاب مادر که چنین زندگی فرزند را می سازد ... خداوندا بِرّ و نیکی به والدین را به ما عطا کن.
#هرچهداریمازدعایمادراست
#مادر
دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
گریه ام را بــــه حساب سفرم نگذارید
دوست دارم که به پابوسی باران بروم
آسمــان گفته کـــه پا روی پرم نگذارید
این قدر آئینه ها را به رخ من نکشید
این قدر داغ جنــون بـر جگرم نگذارید
چشمــی آبـــی تـر از آئینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید
آخـرین حرف من اینست زمینی نشوید
فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید
#ناصر_حامدی
@golchine_sher
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مزار این شهید سال هاست
بوی عطر میده
#سید_احمد_پلارک 🌹