بسم الله
🔵 پاسخ سرکار خانم شهبازی به #چالش_ادبی ۴
🗞می فرماید اداء امانت، اهلیت می خواهد نه عظمت ظاهری مثلا در طول و عرض و ارتفاع.
پس هر کس اهلیت نداشته باشد ضرر کرده است.
این آسمانها و زمین و کوهها رو که می بینید چقدر از نظر طول و عرض وتوانمندی و سربلندی باعظمتند برای اداء امانت الهی ضعیف بودند تا چه برسد به انسان که از نظر طول و عرض و قوت و سر فرازی از اینها هم ضعیفتر است. لذا انسان به طریق اولی ضعیف تر است
پس «ضعف» انسان با «ضعف» آسمانها و زمین و کوهها برای اداء امانت الهی با وجود عظمت ظاهری مقایسه شده است. هرچند در ظاهر به کلمه ضعیف در مورد آسمانها و زمین و کوهها اشاره نشده است. ولی از محتوا فهمیده می شود
آسمان ها و زمین و کوهها با این بزرگی ضعیف هستند تو که این بزرگی ظاهری رو هم نداری البته ضعیفتری.
اشاره به ضعف آسمانها و زمین و کوهها در لفظ، آن بلاغتی را که در نیاوردنش هست ندارد.
این دو عبارت را مقایسه بفرمایید
۱_ آسمانها و زمین و کوهها با این بزرگی امانت الهی را نپذیرفتند چون ملاک در پذیرش، عظمت ظاهری نیست پس اینها در واقع ضعیف بودند، انسان که در ظاهر هم از این ها ضعیفتر است.
۲_ آسمانها و زمین و کوهها با این بزرگی امانت الهی را نپذیرفتند انسان که از اینها هم ضعیفتر است.
با نیاوردن ضعیف در مورد آسمانها و زمین و کوهها خللی به فهم مخاطب وارد نمی شود و مقصود حاصل است. لذا ذکر ضعیف در مورد آسمانها و زمین و کوهها تحصیل حاصل است لذا بلاغت حکم می کند که مراد در عبارتی موجزتر بیان شود.
علاوه برآنکه تطویل در کلام عاشقانه زیباست نه در توبیخ.
همچنین عبارت اول کأنّه با بیان علت نپذیرفتن آسمانها و زمین و کوهها حالت اضعف بودن انسان در ان کم رنگتر است اما عبارت دوم تأکیدش بر أضعف بودن انسان است و با لسان توبیخ بیشتر هماهنگ است و آیه ای که آورده شده که انه کان ظلوما جهولا>
لینک کانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
پاسخ استاد صادق زاده به #چالش_ادبی ۴
منشأ استظهار ضعف در ناحیه آسمان ها و زمین چیست؟
به نظر حقیر اگر بخواهیم ملاک استظهار را تنها متن مذکور قرار دهیم باید گفت:
مقدمه اول: به لحاظ لغوی ضعف در نقطه مقابل قوت است.
مقدمه دوم : عبارت «فلا اطول و لا اعرض و...» در کنار عبارت « لو امتنع شئ بطول و عرض و قوة...» دال بر این است که آسمان و زمین از نظر مختصات مادی هم اکبر از انسان است هم اقوی.
مقدمه سوم: وقتی بحث اقوی بودن آسمان و زمین در مقایسه با انسان مطرح باشد یعنی مفهوم قوت در هر دو مطرح است و در آسمان و زمین افضلیت دارد.
مقدمه چهارم: با توجه به مقدمه اول در کنار دو مقدمه دیگر می فهمیم که متکلم «ضعف» را از مقارنه و مقایسه قوت آسمان و زمین در برابر انسان انتزاع کرده و چون قوت انسان کمتر است پس در نسبت سنجی ضعیف تر است.
به عبارت دیگر از نظر قوت، انسان اضعف از آسمان ها و زمین (یعنی موجود مادی ضعیف) است.
نتیجه اینکه وقتی به لحاظ مادی به مخلوقات الاهی بنگریم میفهمیم که وقتی موجودات مادی ضعیفی مثل آسمان ها و زمین نتوانستند بار امانت الاهی را حمل کنند انسان که اضعف مادیاً هست چه طور میتواند قبول کند؟
(دلالت متن بر توجه به جنبه فرامادی انسان در حمل امانت)
با این بیان و نیز توجه به جایگاه من جاره در افعل تفضیل پاسخ های اول و دوم نیز تام نمی باشد.
با عرض پوزش بابت اطاله کلام. 🌺
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
🔵چالش ادبی ۵
... إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیع #خطبه_3
... تا اینکه سومین [خلیفه ی] این قوم به خلافت رسید در حالی که در میانه فضله و علوفهاش [شکم و] دو پهلویش را برآمده کرد! وعموزادگانش نیز با او به قدرت رسیدند و بیت المال را چنان خوردند که شتر گرسنه علف بهار را.
🔻در جمله « يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيع» کلمه «خِضمة» بااینکه مفعول مطلق است ولی به نظر میرسد در کلمه «نبتة» عمل کرده است.
از نظر نحوی، مصدری که مفعول مطلق شده، آیا میتواند در مفعولبه عمل نصبی انجام بدهد؟
#مشکل_نحوی #چالش_ادبی ۵
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
لینک کانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍استاد محمد نادری:
خِضمة در جمله «یَخضَمون مالَ اللهِ خِضمةَ الإبلِ نِبتةَ الربیع» مصدر نوعی است که نِبتة را به عنوان مفعول به نصب داده است، و المعنی: میخوردند بیت المال را همچون خوردن شتران علف بهار[ی] را.
مصدر نوعی _بر خلاف مصدر توکیدی و مصدر عددی_ میتواند مفعول به بگیرد، به شرط اینکه اضافه به فاعل شده باشد، مانند: «ضربتُ زیدا ضرْبَ الأمیرِ بکرا». بکرا مفعول به برای ضرْب است.
📚(حاشية الخضري علی شرح ابن عقیل، ج٢، ص۵٠ _النحو الوافي، ج٣، ص١۵۶) #عمل_مصدر
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍️ استاد روح الله سلیمانی:
واعلم أن المصدر إنما يشابه الفعل إذا كان بتقدير حرف المصدر والفعل، وذلك إذا لم يكن مفعولا مطلقا، وذلك لأنه لا يصح، إذن تقديره بأن والفعل، إذ ليس معنى ضربت ضربا أو ضربة أو ضربا شديدا: ضربت أن ضربت، وأما قولك ضربته ضرب الأمير اللص، فالمصدر العامل ليس مفعولا مطلقا في الحقيقة، بل المفعول المطلق محذوف تقديره: ضربا مثل ضرب الأمير اللص،
📚شرح رضی ج ٣ ص ۴٠۵
#عمل_مصدر
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍️ استاد علیرضا بابایی:
در مورد اینکه آیا مصدر در زمانی که در جایگاه مفعول مطلق واقع می شود، می تواند عمل کند یا خیر، دو حالت وجود دارد:
1. اگر مفعول مطلق تاکیدی باشد، بالاجماع نمی تواند عمل کند. (ن ک ابن عقیل ج1، ص 564، نرم افزار ادب عربی)
2. اگر مفعول مطلق نوعی یا عددی باشد، اختلاف نظر است. طبق نظر رضی و به تبع ایشان، سیدعلی خان مدنی، همچنان نمی تواند عمل کند؛ زیرا عمل مصدر در صورتی است بتوان مصدر موول (حرف مصدری + فعل) جانشین آن کرد. این جانشینی به لحاظ معنا در هر سه قسم مفعول مطلق صحیح نیست. در عبارت «ضربتُ ضرباً أو ضربةً أو ضربا شدیداً» نمی توان گفت: «ضربتُ أن ضربتُ». ولی در عبارت «اعجبنی ضرب الامیر اللصَ» می توان گفت: «اعجبنی أن ضرب الامیر اللصَ».الحدائق الندیة، ص 575، نرم افزار
سوال: تحلیل معنایی این جانشینی چیست؟ چرا مصدر صریح برای عمل، باید بتواند جای خود را به مصدر موول دهد؟
جواب: مصدر در عمل فرع بر فعل است و زمانی میتواند عمل کند که همانند فعل، در نزد گوینده نسبت آن با معمول لحاظ شود. نشانه این لحاظ نسبت این است که بتواند تبدیل به مصدر موول شود. اما اگر مصدر از حیث معنا ممحض در دلالت بر حدث شد و نسبت به معمول در آن مورد اراده متکلم قرار نگرفت در این صورت نمی تواند عمل کند. نشانه این حالت هم این است که نمی توان مصدر موول را جانشین آن کرد.
مفعول مطلق چون به لحاظ معنا قید برای حدث است و آن را یا تاکید می کند و یا نوع و عددش را مشخص می کند، بنابراین ممحض در دلالت بر حدث بوده و نمی تواند با معمول ارتباط بگیرد. به عبارت دیگر مصدر، فقط با جنبۀ حدثی خود (بدون ارتباط با معمول یعنی بدون لحاظ صدور این حدث از فاعل و وقع آن بر مفعول) در جایگاه مفعول مطلق واقع می شود برخلاف جایگاه مفعول له که چون علت حدث را بیان می کند، جنبه صدورش از فاعل و بر مفعول می تواند لحاظ شود. به همین دلیل است که مصدر موول میتواند مفعول له باشد ولی نمی تواند مفعول مطلق شود.
*سوال: اما عباراتی از عرب دیده شده که مفعول مطلق در معمول بعد خود عمل کرده است؟
*جواب: ظاهر این عبارات نباید موجب صدور جواز عمل شود. بلکه این عبارات باید تاویل برده شود با یکی از دو احتمال زیر:
1.رضی و سیدعلی خان: مفعول مطلق در حقیقت مصدر محذوف است. عبارت سید چنین است:
«و أما قولك: ضربت ضرب الأمير اللص، فالمصدر العامل ليس مفعولا مطلقا في الحقيقة، بل المفعول المطلق محذوف، تقديره ضربا مثل ضرب الأمير اللص» همان
2. سید علی خان: مفعول مطلق همان مصدر مذکور است و آنچه در معمول بعد آن عمل کرده، فعل ظاهر یا مقدر است. عبارت سید چنین است:
«فالعمل في نحو قولك: ضربت ضربا زيدا، و قولك: ضربة زيدا في جواب من قال لك: كم ضربت؟ ليس للمصدر، بل للفعل الظاهر في المثال الأول و للمقدر في المثال الثاني» همان
بنابراین در عبارت «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیع»:
1. طبق نظر رضی ره و به تبع ایشان سیدعلی خان مدنی ره، مفعول مطلق، محذوف بوده و تقدیر عبارت چنین است: «خصمةً مثلَ خضمةِ الابل نبتة الربیع».
2. طبق نظر سیدعلی خان ره احتمال دیگری مطرح است، اینکه مفعول مطلق همان مصدر مذکور است و عامل، یک فعل مقدر است. تقدیر عبارت چنین است: خضمةً تخضم نبتة الربیع
طبق ترکیب دوم
نبتة الربیع مفعول به برای فعل مقدر بوده و جمله فعلیه، حال برای ابل است:
بیت المال را نشخوار می کنند مانند نشخوار شتر که علف بهار را میخورد.
#عمل_مصدر
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍️ استاد علی خانزاده حوزه علمیه شیراز:
«یخضمون» متضمن معنای «یبدّلون» میباشد.
یعنی: یخضمون مال الله خضمة الابل و یبدلون مال الله نبتةالربیع...
در واقع حضرت میخواهند بفرمایند نه تنها خودشان از بیت المال سوءاستفاده کردند بلکه با نوع مدیریت خود، بیت المال را به گونهای برای بنی امیه جلوه دادند که آن طایفه به بیت المال به چشم علف بهاری می نگریستند که (حق دارند) (به راحتی) و (به میزان دلخواه) از آن بهرهمند شوند.
.
.
بسم الله
🔵ساختار نحوی دشوارنما
وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ خطبه 180
برای من، محبوبترین چیزی که مایلم ببینمش، مرگ است.
✍️تحلیل ساختار نحوی این جمله به نظر یکی از شارحان بزرگوار نهج البلاغة، غریب یا دشوار آمده چندانکه این جمله را محرف و متن صحیح را « و إنّ أحب ما أنا لاقيه الموت» برشمرده است. وی درباره این جمله نوشته است: «و إنّ أحبّ ما أنا لاق إليّ الموت» هكذا في النسخ، و كأنّه محرف: (و إنّ أحب ما أنا لاقيه الموت). (بهج الصباغة 10/568)
🔻به نظر میرسد غرابت و مشکلی در متن وجود ندارد. تنها چیزی که غریب به نظر میرسد حرف جر «إلیّ» است که تعلق آن به جمله «أنا لاق» دشوار به نظر میرسد. این حرف جر را هم اگر متعلّق به «احبّ» بدانیم (یعنی محبوبترین در نزد من) دیگر مشکلی باقی نمیماند.
#مشکل_نحوی #چالش_ادبی 6
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
لینک کانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
دعوت از اساتید ادبیات به یک #چالش_ادبی؛ در «لا ابا لغیرکم»
« لاَ أَبَا لِغَيْرِكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ اَلْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ» (خطبه 179)
ظاهرا «اب» چون از اسماء سته است فقط زمانی میتواند اعراب به حرف بگیرد که مضاف باشد. پس در تعبیر «لا ابا لغیرکم»، کلمهی «اب» با اینکه مضاف نیست، چرا «الف» گرفته است!
1️⃣پاسخ شیخ ابوالبقاء:
شیخ ابوالبقاء متن را دچار اشکال نمیداند و درتوجیه آن گفته است: «برای این الف دو وجه جایز است: یکی اینکه الف، حرف اشباع و منقلب از فتحه باشد و وجه دوم این است که کلمهی «ابا» طبق لغت قبایلی به کار رفته باشد که همواره آن را با الف به کار میبرند».
2️⃣پاسخ ابن ابی الحدید:
ابن ابیالحدید (ج ۱۰، صص:۶۸ و ۶۹) اما معتقد است که اثبات الف در اینجا چندان فصیح نیست! وی توضیح داده است:
درباره «لا أبا لغیرکم»، افصح آن است که گفته شود: «لا اب لغیرکم» چنانکه شاعر نیز گفته است: ««أبي الإسلام لا أبَ لي سواه». اما اینکه گاهی عرب «اب» را با الف به کار میبرد و میگوید: «لا أبا لك»، از نظر فصاحت پایینتر از حذف الف (لا اب) است چون گوینده قصد داشته «اب» را اضافه کند و لام را هم به صورت زائده موکدة بین مضاف و مضافالیه آورده است مانند «يا تيم تيم عدي» اما این کار غرابت دارد چرا که حکم لاء نفی جنس این است که در نکره عمل کند اما وقتی «اب» اضافه میشود به «کاف»، معرفه میشود...! البته در پایان، توجیه ابوالبقا را هم ذکر کرده است. (متن ابن ابی الحدید را در این لینک بخوانید:
https://lib.eshia.ir/15335/10/68
↩️نظر شما چیست؟
✍️دیدگاهتان را به صورت خلاصه (در قالب متن و کمتر از سیصدکلمه) برای ادمین بفرستید.
#چالش_ادبی 7
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
🆔https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
پاسخ به #چالش_ادبی۷
✍استاد حجت الاسلام والمسلمین محمد نادری:
▫️ادعای ابن ابی الحدید: جمله «لا أبا لغیرکم» فصاحت چندانی ندارد زیرا «أبا» معرفه است در حالی که لای نفی جنس در معرفه عمل نمیکند. توضیح اینکه ثبوت الف «أبا» نشانگر اضافه به «غیر» است و اضافه مفید تعریف است. وأما اللام فمزیدة للتوکید.
▫️جواب نقضی به ادعای ابن ابی الحدید: راهکار شارح معتزلی، بدترین توجیه ممکن و البته نادرست است زیرا الف در قول عرب: «لا أبا لی» نیز ثابت است با اینکه میدانیم أسماء سته در صورت اضافه شدن به یاء متکلم، اعرابشان به حروف نیست بلکه تقدیری است.
▫️جواب حلی به ابن ابی الحدید: ادعای ابن ابی الحدید در صورتی مورد پذیرش است که «أبا» معرب به حروف باشد، در حالی که «أبا» به اثبات لام الفعل، اسم مقصور و گویشی مشهور در «أب» است، گفته میشود: «هذا أَباً» و «رأَيتُ أَباً» و «مَرَرْتُ بِأَباً»، مثل «هَذَا قَفاً» و «رأَيْتُ قَفاً» و «مَرَرْتُ بِقَفاً». (المحكم و المحيط الأعظم، ج10، ص 563 - تاج العروس ؛ ج19 ؛ ص128). ابن مالک نیز در الفیه به همین مطلب اشاره میکند: «وفي أب وتالييه يندر*وقصرها من نقصهن أشهر».
بنابراین «أبا» در «لا أبا لغیرکم» اسم لای نفی جنس و نکره و مبنی بر فتح مقدر است. و «لغیر» جار و مجرور، متعلق به محذوف، خبر لا است، به تقدیر: لا أبا موجودٌ لغیرکم، به معنای هیچ پدری مباد دشمنانتان را، یعنی آفرین بر آنان.
نکته: وجه بهره گیری از «لا أبا» نه «لا أبَ» این است که «لا أبا» جاری مجرای مثَل است و الأمثال لا تغیر. یعنی در اصل، این مثَل با گویش قصر (لا أبا) انشاء شده، هرچند برخی در آن اندکی تصرف کرده و به صورتهای مختلف از جمله «لا أبَ» درآورده است.
#چالش_ادبی 7
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
🆔https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
پاسخ به #چالش_ادبی۷
✍حجت الإسلام و المسلمین نعمت رئیسی:
آنچه در کلمات ادبا برای بنده در این زمینه جالب توجه تر بود، سخنی است که ابن جنی رحمه الله در خصائص جلد ۱ از ص ۳۴۲ تا ۳۴۷ و ذیل عنوان «باب فى التقديرين المختلفين لمعنيين مختلفين» به آن پرداخته است که خلاصه آن این است که:
الف نشان اضافه و در نتیجه تعریف است و در نتیجه وجود پدر را می رساند و لام نشان فصل و تنکیر و کارکرد لای نفی جنس است که عدم را می رساند روی هم به زیبایی، نفرین برای معدوم شدن پدر موجود را تداعی می کند.
البته ایشان این کلام را از ابوعلی فارسی گرفته است و در ابتدای باب، ادعای قیاسی بودن می کند و برخی ادبا گفته اند اگر هم قیاس نباشد کثرت دارد.
#چالش_ادبی 7
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
🆔https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
آخرین یادداشت درباره#چالش_ادبی۷
🟣خطای فاحش ابن ابیالحدید در تنقیص کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
1️⃣خلاصهی ادعای ابن ابیالحدید به زبان ساده:
درجملهی «لا أبا لغیرکم» ابن ابیالحدید «أبا» را مضاف میداند تا اعراب نیابتی با حرف الف، توجیه شود.
برای اینکه اضافهی «اب» به «غیرکم»، موجّه باشد، لام را هم زائده بین مضاف و مضافإلیه محسوب میکند.
بعد، کلام مولا را به این مشکل میرساند که وقتی «اب» اضافه میشود، معرفه میشود در حالیکه اسم معرفه نمیتواند مدخول لای نفی جنس بشود. بنابراین کلام مولا فصاحت ندارد! (لینک کلام ابن ابی الحدید https://lib.eshia.ir/15335/10/68)
2️⃣خطای ابن ابیالحدید به زبان ساده
خطای اول ابن ابیالحدید این است که «اب» وقتی به نکره اضافه شود، معرفه نمیشود. دراینجا «غیرکم» نکره است. غیر از اسماء متوغل در ابهام است و با اضافه شدن به ضمیر «کُم» معرفه نشده است!
خطای دوم ابن ابیالحدید این است که گمان کرده تنها راه توجیه «الف» در کلمهی «أبا»، همین مضاف انگاشتن است در حالیکه طبق بیان ابوالبقا و ابوعلی فارسی و ابنجنی، راههای دیگری نیز وجود دارد.
#چالش_ادبی 7
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
┄┅═✧☫ با نهج البلاغه ☫✧═┅┄
🆔https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a