یا مَنْ یَقْبَلُ عُذْرَ التَّائِبین
آن خداوندی که عذر و بهانهی
توبهکنندگان را میپذیرد ..🤍
#ماه_رمضان
@banatoolmahdii313
#بـشیـممثـلشهـدا
امروزبزرگترینجنگمامقابلهباتهاجماتفرهنگی است.روزمصیبتماآنزمانیاستکهچادرازسر
زنانودخترانماکناربرودوماهوارهبرسردر
همهیخانههاعَلَمشود.
وایبرآنروزکهموجببیحیاییدر
خانوادههامیشود.
#شھیدمصطفیزالنژاد🌱
@banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
السلامُعـلَیــڪ یاابٰاصٰالِـحَالمَھدے... ♥️ #امام_زمان 💛 #ماه_رمضان @banatoolmahdii313
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ .
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ،
وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ
وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#امام_زمان
enc_16801936243685207433536.mp3
3.44M
#امام_زمان
#سه_شنبه_های_مهدوی
نماهنگ بی پناه🌿
مناجات با امام زمان (عج)
🎤 #مهدی_رسولی
#استودیویی
@banatoolmahdii313
💥مسابقه
پویش مجازی نماز پدر_دختری🌸🍃
لطفا بنر رو با دقت بخونید ✅
#ماه_رمضان
#مسابقه
@banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
💥مسابقه پویش مجازی نماز پدر_دختری🌸🍃 لطفا بنر رو با دقت بخونید ✅ #ماه_رمضان #مسابقه @banatoolmahdii
منتظر عکسهای خوشگلتون هستیم😍🌸
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آماده سازی سه شنبه های مهدوی🤍🌿
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#سه_شنبه_های_مهدوی
"هیئت محبین اهل بیت(ع)شهرستان امیدیه "
@banatoolmahdii313
تازگیا مد شده همه میگن:
"میخوایم آدمهای سمی زندگیمون رو کنار بذاریم"
ولی هیچکس نمیگه:
"میخوام روی خودم کار کنم تا آدم بهتری باشم"
همه تصور میکنن بهترینن و بقیه مقصر و گناهکار!
مراقب باشیم خودمون آدم سمی دیگران نباشیم
روی خودمون کار کنیم
#خودسازی
#ماه_رمضان
@banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🌃 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 65 "برو دایسون" ⭕️ یکی از بچه ها موقع خوردنِ نهار ...رسماً من رو خطاب
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 66
"با پدرم حرف بزن"
💢 پشت سر هم زنگ می زد ...
توانِ جواب دادن نداشتم ...
🔹 اونقدر حالم بد بود که اصلاً مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... 📴
توی حالِ خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد...
–چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت...
👨⚕–در رو باز کن زینب ... من پشتِ درِ خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه...
🔷 –دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان....
یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمامِ وجود به مادرم احتیاج داشتم...😢 حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... 💕
تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم... 😭
–دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلاً کی بهت اجازه داده، من رو با اسمِ کوچیک صدا کنی؟...
اشک می ریختم و سرش داد می زدم...
🔺–واقعاً ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعاً بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟...
✳️ پریدم توی حرفش...
–باشه ... واقعاً بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسمِ ماست ...رضایتِ پدرم رو بگیری قبولت می کنم✔️
🔵 چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود...
–توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟...⁉️ 😳
🔸 آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توانِ حرف زدن نداشتم... 😞
👨⚕–باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت میتونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم....
🌷–پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ...
🔷 به زحمت، دوباره تمامِ قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم.....
ادامه دارد...
@banatoolmahdii313