eitaa logo
بنات الزینب
401 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
21 فایل
﷽ زندگی آموختنی‌ست🪴 اینجا، محفل دختران جوانی‌ست که دغدغه‌‌های تربیتی و فرهنگی دارند🤝🏻 راه ارتباطی شما با ما📩: @babaei_z 📍کرج، ۴۵متری گلشهر زیر مجموعه "مجتمع فرهنگی زینبیه گلشهر کرج" https://eitaa.com/ZeynabiyehGolshahrKaraj
مشاهده در ایتا
دانلود
الان بعضیا از مرز رد شدن بعضیا تو یکی از موکبا منتظرن خیلیا دارن میرسن حرم خیلیا تو بین‌الحرمینن خیلیا دارن از حرم حضرت عباس به سمت حرم اباعبدالله میرن خیلیا زیارتشونو کردن و دل دل میکنن فردا دوباره برن حرم..🙂♥️ وبعضیا هم....جاموندن...🥲 قبول دارید غم جامونده‌ها خیلی زیاده؟ ولی بیایم دلخوش باشیم به یه سلام از دور که انشاالله سال بعد عاشقونه ضریح رو بگیریم در بر...🥺🥀🤲🏻 روزتون پر از یاد کربلا و حرم و اباعبدالله..🥰✨️ @banatozeynab🏴
____ محرم تمام شد .. صَفر آمد .. روز ها تا رسیدن به اربعین حسین سپری شدند، و داغِ زینب باز شروع به تازه شدن میکند، زخم های قلبش یکی یکی سر باز میکنند .. میخواهد باز به دیدار برادر برود:) اما زینب بی یاور چگونه بی رقیه به دیدار برادر برود، چگونه به کربلا برود و باز مصیبت های آن روز را به یاد نیاورد .. چگونه فراموش کند آن لحظه ایی را که برادر با سر به زمین افتاد، چگونه پای بگذارد در آن خاکی که خون برادرش در آن ریخته شد .. اما دل زینب طاقت نمی آورد که از برادر دور بماند؛ میرود به دیدار مزار برادر، همانجا که دیگر نایی برای بلند شدن و جنگیدن نداشت، همانجایی که سر مبارک از تنش جدا کردند .. زینب باز به سویِ برادر می آید اما اینبار دست به پهلو💔! 🏴فرا رسیدن سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد __ ✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید. @banatozeynab •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
"هم اکنون کربلا" نوکرت مثل رقیه جا مانده از قافله حال این جامانده را، جامانده می‌فهمد فقط😞🥀 امسال اربعین هم به تو از دور سلام🖤✋ __ ✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨ @banatozeynab •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
enc_16792288848468029009489.mp3
1.8M
🎙حسین ستوده حسیــــــــــــــن که تکراری نمیشه🌍 | ‹➛@banatozeynab•.🖤͜͡💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بنات الزینب
💫قـבم قـבم با هاבی💫 🌷🌷🌷 ༺ شوخ‌طبعی ༻ ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت:جعفر جون،نوب
💫قـבم قـבم با هاבی💫 🌷🌷🌷 ༺ شوخ‌طبعی ༻ موتور جعفر رسید.چهار نفر مسلح ددر موتور را گرفتند!بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند!دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌دادو... تقریبا نیم‌ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج‌جعفر را شناخت.کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت:ایشون،حاج جعفر جنگجوی از فرماندهان لشگر سیدالشهدا(ع) هستند. بچه‌های گروه،با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند.جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود،بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید.در پیاده‌رو ایستاد و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده‌‌. ابراهیم جلو آمد،جعفر را بغل کرد و بوسید.اخم‌های جعفر باز شد.او هم خنده‌اش گرفت.خدا را شکر با خنده همه چیز تمام شد. ╭𝕵𝖔𝖎𝖓🌷 ╰┈➤ @banatozeynab🌷
امروز به نیــــت سه ساله‌ی آقا امام حسین در مسیر جاماندگان قدم برداشتیم ان شاءالله خودشون کربــــــــلای سال بعدمون رو امضاء کنن❤️‍🩹 ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ @banatozeynab🖤
قهوه ای که به نیت امام حسین آماده میشد و به زائرای جامونده داده میشد☕️🥲 ماهم خوردیم دلتون نخواد😅 ولی حسابیی سرگیجه گرفتم☹️😪 یادم نبود که به قهوه حساسیت دارم😐
بنات الزینب
امروز تو مسیر همچی بود درستتت مثل مسیر کربــــــــــــــــــلا🥺🌿
سیـــــــــــــــب زمینی سرخ شده ای که متاسفانه قسمت ما نشد🍟🤨
بنات الزینب
امروز تو مسیر همچی بود درستتت مثل مسیر کربــــــــــــــــــلا🥺🌿
و پرچم فلسطینی که در کنار موکب دختر کاپــــــــــشن صورتی با گوشواره قلبی بالا برده شده بود🙃🇵🇸💓
بنات الزینب
امروز تو مسیر همچی بود درستتت مثل مسیر کربــــــــــــــــــلا🥺🌿
انگار همه و همه اومده بودن تا درکنارهم تو مســـــــــــــیر جامونده ها قدم بردارن💔 همه یه حسو داشتن... حس دوری... حس دل تنگی... حس ندیدن قشنگیای کربلا... ولی ته همه ی این حسا "امــــــــــــــید" بود امید دیدن کربلا، سالِ بعد ولی اینبار از نزدیــــــــــــــک:))❤️‍🩹 🌿@banatozeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاممم صبحتون بخیر بهترینا🥰 حواست هست؟ امروز دیگه هیچ‌وقت تکرار نمیشه.. نهایتِ نهایت استفاده رو از امروزت بِبَر🙂✨️ انتظارات عجیب و غریب هم از خودت نداشته باش قدمای کوچیک بردار و یواش یواش بزرگشون کن♥️🌱 @banatozeynab☀️
. رو به من گفت:به جواد گفتم،آفتابه رو که آوردند،سرت رو قشنگ بشور!!چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد...😁 👇🏻👇🏻
💫قـבم قـבم با هاבی💫 🌷🌷🌷 ༺ دوبرادر ༻ ابراهیم و جواد دوستانی بسیار صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند.شوخی‌های آن‌ها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا،ظرف آب لگن را آوردند.اولین کسی هم که به سراغش رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش جواد،که چیزی از لین مراسم نمی‌دانست حرفی زد!جواد با تعجب و بلند پرسید:جدی می‌گی؟!ابراهیم هم آرام گفت:یواش،هیچی نگو!بعد ابراهیم به طرف من برگشت.خیلی شدید و بدون صدا می‌خندید. گفتم:چی‌شده ابرام؟!زشته،نخند! رو به من گفت:به جواد گفتم،آفتابه رو که آوردند،سرت رو قشنگ بشور!!چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد.جواد بعد از شستن دست،سرش را زیر آب گرفت و... جواد در حالی که آب از سر و رویش می‌چکید با تعجب به اطراف نگاه می‌کرد. گفتم:چیکار کردی جواد!مگه اینجا حمامه!بعد چفیه‌ام را دادم که سرش را خشک کند! ╭𝕵𝖔𝖎𝖓🌷 ╰┈➤ @banatozeynab🌷
..... تا حالا فکر کردی که چرا باید خودمونو دوست داشته باشیم؟! چون ویژگی های صورتمو هیچکس نداره چون تنها کسی که بیشتر از همه منو درک میکنه خودمم چون تنها کسی که بهم خیانت نمیتونه بکنه خودمم چون خودم بهترین معلم خودم میتونم باشم چون کسی که بیشتر اوقات اشکامو پاک میکنه خودمم چون کسی برای موفقیت منو هول نمیده و برای رسیدن بهش تلاش میکنم خودمم چون اونی که تو آینه بهم نگاه میکنه و میگه ادامه بده خودمم چون اونی که از پس همه این سختیا بر اومده تاحالا و باهاشون جنگیده خودمم چون تو دنیا فقط یه نفر با همه این ویژگی ها هست چون کسی که تا اخرین لحظه با منه خودمم چون به خودم نیاز دارم برای موفقیت در آخر خودمو دوست دارم چون من منم پس رفیق یادت نره که خودتو دوست داشته باشی 😉♥️ 💙🌊 __ ✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید. @banatozeynab •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. تک تک ماها پر از استعدادیم دخترا منتاها شبیه هم نیستن..🙃 اما بعضی وقتا این تفاوت برای ما قابل پذیرش نیست و انتظار بی‌جا داریم.. از همین امروز یه قراری بزاریم باهم👇🏻 اینکه علایق و موفقیت بقیه برامون ارزشمند و قابل احترام باشه💓✨️ "رفقا اگه کسی تو جایی که قرار داره موفقه به خاطر این نیست که مهارت یا کار آسونی داره و کلا بدون دغدغه و مشکلات به جایگاه خوبی رسیده...همه‌ی آدما توی هر مسیری که موفق عمل کردن حتما حتما سختی و تلاش مستمر داشتن☺️🌱" روزتون پرتلاش جوونا☀️ @banatozeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫قـבم قـבم با هاבی💫 🌷🌷🌷 ༺ دوبرادر ༻ یکی از بچه‌ها پرسید:آقا ابرام،جواد کجاست؟!یک لحظه همه ساکت شدند.ابراهیم مکثی کرد،درحالی که بغض کرده بود گفت:جواد!بعد آرام به سمت عقب ماشین نگاه کرد.یک نفر آرام آنجا دراز کشیده بود.روی بدنش هم پتو قرار داشت!سکوتی کل بچه‌ها را گرفته بود. ابراهیم ادامه داد:جواد...جواد!یکدفعه اشک از چشمانش جاری شد‌.چند نفر از بچه‌ها با گریه داد زدند:جواد،جواد!و له سمت عقب ماشین رفتند!همینطور که بقیه هم گریه می‌کردند،یکدفعه جواد از خواب پرید!نشست و گفت:چی؟چی شده!؟ جواد هاج و واج اطراف خودش را نگاه کرد‌.بچه‌‌ها با چهره‌هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می‌گشتند.اما ابراهیم سریع رفته بود داخل ساختمان! ╭𝕵𝖔𝖎𝖓🌷 ╰┈➤ @banatozeynab🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صد روز گذشت...💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌿@banatozeynab