💚🦋
🦋
🍃🏵بسم اللّه🏵🍃
«سبحان الَّذی أسری بِعبده لیلاً مِن مسجدالحرام
الی المسجد الَاقصَی الَّذی بارکناحوله لَنُریه مِن آیاتنا
انَّهُ هُوَالَّسمیع البصیر»📗قرآنکریم؛إسرا/۱
🖤🦋#قصیدهٔ«#معراجیَّه»🦋💛
🍀بمناسب۱۷ماه مبارک رمضان، شب معراج حضرت محمّد مصطفی(ص)
🖤دیشب چه شبی خوش بود! لبریز خدا بودم
مست می گلگون آن ماهلقا بودم
🦋ماهی که هزاران مهر میتافت ز پیشانیش
از مهر رخ ماهش، در بهت وبها بودم
💜با آنکه تهی از حرف،آن خلوت رازش بود
با«مُسک ختام»او، سرمست دعا بودم
🦋از شعشعهٔ کویش «لاحول ولا...»گویان
از هیمنهٔ رویش، در هول و وَلا بودم
💙برخاک ره کویش، میبیخت گل از بویش
در برکهٔ چشمانش، مشعوف شنا بودم
💚با آنکه به روی من، آغوش رضا بگشود؛
از سَطوت ولطف او، درخوف ورجا بودم
🦋از رایحهٔ رَوحش، یکجا دل ودین دادم
مفتون گلِ روی آن مهرگیا بودم
💛آن سیب زنخدانش«تفّاحَةُ الْفِردوس»
در سینهٔ سینایش، مبهوت خدا بودم
🦋آن باغ گریبانش، عطر گل حوری داشت
در چین کمند او، آهوی ختا بودم
🧡انفاس مسیحایش، نفخات الهی داشت
در معرض نَفحات آن بادصبا بودم
🦋میریخت گل وگوهر، از باغ دهان او
مشعوف عطای آن، سلطان سخا بودم
💔حنّانه هجران آن نخل ولاء گشتم
دیوانهٔ در بند آن زلف دوتا بودم
🦋هنگام سماع او، هستی به سماع آمد
با نغمهٔ جانسوزش، در شور ونوا بودم
❣از خنجر مژگانش خون شهدا میریخت
من کشتهٔ چشم او، مثل شهدا بودم
🦋از برق سرشک او، مهتاب به تاب افتاد
خورشید بجوش آمد، من غرق عزا بودم
🖤سرمست می عشق آن ساقی سیمین ساق
مفتون گل روی آن سبز قبا بودم
🦋آسان سفری خوش بود،بیزحمت تن دیشب
بر مرکب دل با او، آزاد و رها بودم
💜مانند پر کاهی، در معبر توفانی؛
تسلیم قَدَر گشتم، راضی به قضا بودم
🦋گشتم همه هستی از برزخُ تا محشر
هم دوزخُ هم جنّت، یکجا همه را بودم
💙بر بام فلک رفتم،از عرش فرارفتم
بر ذروهٔ«أو أدنیٰ»در اوج خدا بودم
💚«ما زاغَ بَصر»دیدم؛ یک وحدت نامحدود
در «منظر اعلای» عالی علا بودم
🦋آه! این دل بیتابم، از شوق نمیگنجید
گر در قفسه سینه، یا اوج سما بودم
💛آرام تراز باران، توفندهتر از توفان
رخشندهتر از خورشید، در بحر فنا بودم
🦋گه مرده وگه زنده، گه دوزخ وگه جنت
گه«لا سِنةٌ لا نَوم» خالی ز خطا بودم
🧡گه باقی و گه فانی، گه دانی گه عالی
گه تشنه وگه ساقی، من مست وَلا بودم
🦋گه علت وگه معلوم، گه اول وگه آخر
گه غایب و گه حاضر، یعنی همه جا بودم
💔گه بنده، خدا بنده، گه بندهٔ شرمنده
در فرش چو یک بنده، در عرش خدا بودم
🦋گه گوشه این خانه، افتاده به سجاده
چون فرش سلیمانی، گه اوج هوا بودم
💓در فوق زمان بودم! برتر ز مکان بودم
هرلحظه به هر مشهد، هرآن همه جا بودم
🦋گه باغ بقیع وگه، در روضهٔ پیغمبر
گه در نجف اشرف، گه کرب وبلا بودم
🖤گه در مشد قالی،گه توس، دمشق و ری
گه در حرم کاظم، گه سامّرا بودم
🦋گاهی به قم وشیراز وتهران وگهی کرمان
برتربت هر لاله، در وااَسَفا بودم
💜گه مسجد ومیخانه، گه با بت وبتخانه
گه معتکف کعبه، گه دیر وحرا بودم
🦋هر سوی نظر کردم، گل بود وگیاه وآب
هرجا که گذر کردم، همراه خدا بودم
💙هر سو که نگه کردم، یک چیز فقط دیدم؛
یک وجه خودم بودم، یک وجه خدا بودم
🦋 آن سوکه خودم بودم،ظلمت پی ظلمت بود
آن سو که خدا دیدم، پر نور وبها بودم
💚آن سوی که خود بودم، محکوم فنا بودم
آن سو که خدا بودم، باقی به بقا بودم
🦋آن سو که خدا بودم، مستغنی وهم باقی
آن سو که خودم بودم، در فقر وفنا بودم
💛این سو که خودم بودم، در رنگ ومِرا بودم
آنسو که خدا بودم، بیرنگ وریا بودم
🦋درخلوت ماه او، با زمزمهٔ«یاهو»
تا صبح به گفت وگو، مشغول صفا بودم
🧡اینها که شنیدی تو، نه شطح، نه طامات است
یک لحظه منم گم شد، یک لمحه خدا بودم
🦋 من شطح نمیگویم! طامات نمیبافم
یک آن عنایت شد، با آنکه گدا بودم!
💔یک لحظه عنایت شد از«عین خدا»آن شب
مایی و منی برخاست، چون غرق «ولا»بودم
🦋من شد ز منی منفک، خود شد به خدا ملحق
چو روح مجرد من، ازجسم جدا بودم
💔اینجا ونه آنجا بود، نه حال نه فردا بود
نه ماضی ومستقبل، آنجا که فنا بودم
🦋در آئینه گل کردم، تکثیر شدم از خود
من سایه خود دیدم؟ یااینکه سوا بودم؟
💞یک سوی خودم بودم، یک سوی دیگر من بود
این هر دو یکی بودند؟ یااینکه دوتا بودم؟
🦋دل یکدله کردم من؟ یا اینکه شدم بیدل؟
یاآنکه چونان غنچه صد لایه و لا بودم؟
💗سیروسفرم گفتم؟ یا عارف خود گشتم؟
این فکر وخیالم بود؟ یا خوابنما بودم؟
🦋هرچیز که بودم من، خوش بود دمی دیشب
ای کاش همیشه من در جای خدا بودم!
🍀صلوات
❤️ابوالفضل فیروزی(نینوا)
🔻تذکر؛ بیشتر مفاد این قصیده برداشتی از آیات وروایات مربوط به معراج نبوی(ص)بوده که بنده آنرا به زبان وقالب شعر بیان کردهام.
🗓۱۳۹۷ /۱۰ /۱۹
💐@banavayeneynava
🦋
🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋
🦋
🍀به بهانهٔ شب هفدهم ماه مبارک رمضان
🦋و معراج حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی
💐(صلی الله علیه وآله )
🦋🌻#قصیدهٔ «#معراجیَّه»🌻🦋
🖤دیشب چه شبی خوش بود! آزاد و رها بودم
خالی ز خود و لبریز از عطر خدا بودم
🦋غرق گل و نور وشور، لبریز ز هور و حور
مست می گلگون آن ماه لقا بودم
💖ماهی که هزاران مهر میتافت ز پیشانیش
مهری که ز عشق او، در بهت و بها بودم
🦋با آنکه تهی از حرف، آن خلوت رازش بود
از«مُسک ختام»او، سرمست دعا بودم
💛از شعشعهٔ کویش «لاحول ولا...»گویان
از هیمنهٔ رویش، در هول و وَلا بودم
💙برخاک ره کویش، میبیخت گل از بویش
در لجّهٔ چشمانش، مشعوف شنا بودم
🦋با آنکه به روی من، آغوش رضا بگشود؛
از سَطوت ولطف او، درخوف و رجا بودم
💚از رایحهٔ رَوحش، یکجا دل ودین دادم
مفتون گلِ روی آن مهرگیا بودم
🦋آن سیب زنخدانش «تفّاحَةُ الْفِردوس»
در سینهٔ سینایش، موسی وعصا بودم
🧡آن باغ گریبانش، عطرگل حوری داشت
در چین کمند او، آهوی ختا بودم
🦋انفاس مسیحایش، نفخات الهی داشت
در معرض نَفحات آن باد صبا بودم
❣میریخت گل وگوهر، از باغ دهان او
مشعوف عطای آن، سلطان سخا بودم
🦋حنّانه هجران آن نخل ولاء گشتم
دیوانهٔ در بند آن زلف دوتا بودم
❤️🔥هنگام سماع او، هستی به سماع آمد
با نغمهٔ جانسوزش، در شور ونوا بودم
🦋از خنجر مژگانش، خون شهدا میریخت
من کشتهٔ چشم او، مثل شهدا بودم
💖از برق سرشک من، مهتاب به تاب افتاد
خورشید بجوش آمد، بی درد ودوا بودم
🦋سرمست می عشق آن ساقی سیمین ساق
مفتون گل روی آن سبز قبا بودم
🖤آسان سفری خوش بود، بیزحمت تن دیشب
بر توسن دل با او، فارغ ز هوا بودم
🦋مانند پر کاهی، در معبر توفانی؛
تسلیم قَدَر گشتم، راضی به قضا بودم
💞گشتم همه هستی از برزخ و تا محشر
هم دوزخُ هم جنّت، یکجا همه را بودم
🦋بر بام فلک رفتم، از عرش فرا رفتم
بر ذروهٔ«أو أدنیٰ» در اوج خدا بودم
💚«ما زاغَ بَصر»دیدم؛ یک وحدت نامحدود
در «منظر اعلای» عالی علا بودم
🦋آه! این دل بیتابم، از شوق نمیگنجید
گر در قفسه سینه، یا اوج سما بودم
💛آرام تراز باران، توفندهتر از توفان
رخشندهتر از خورشید، با فرّ وهما بودم
🦋گه مرده و گه زنده، گه دوزخ وگه جنت
گه«لا سِنةٌ لا نَوم» خالی ز خطا بودم
💜گه باقی وگه فانی، گه دانی گه عالی
گه تشنه و گه ساقی، سر مست وَلا بودم
🦋گه علت وگه معلوم، گه اول وگه آخر
گه غایب وگه حاضر، بی جانب وجا بودم
💔گه بنده، خدا بنده، گه بندهٔ شرمنده
در فرش چو یک بنده، در عرش خدا بودم
🦋گه گوشه این خانه، افتاده به سجاده
چون فرش سلیمانی، گه اوج هوا بودم
💓در فوق زمان بودم! برتر ز مکان بودم
هرلحظه به هر مشهد، گویا همه را بودم
🦋گه باغ بقیع و گه در روضهٔ پیغمبر
گه در نجف اشرف، گه کرب وبلا بودم
❤️هم مشهد قالی وگه توس، دمشق و ری
گه در حرم کاظم، گه سامّرا بودم
🦋گاهی به قم و شیراز و تهران وگهی کرمان
برتربت هر لاله، در وااَسَفا بودم
💜گه مسجد و میخانه، گه با بت وبتخانه
گه معتکف کعبه، گه دیر و حرا بودم
🦋هر سوی نظر کردم، گل بود وگیاه وآب
هرجا که گذرکردم، مشمول عطا بودم
💙هر سو که نگه کردم، یک چیز فقط دیدم؛
یک وجه خودم بودم، یک وجه خدا بودم
🦋آن سوکه خودم بودم، ظلمت پی ظلمت بود
آن سو که خدا بودم، پر نور و بها بودم
💚آنسوی که خود بودم، محکوم فنا بودم
آن سو که خدا بودم، باقی به بقا بودم
🦋آنسو که خدا بودم، مستغنی وهم باقی
آن سوکه خودم بودم، در فقر وفنا بودم
💛این سو که خودم بودم، در رنگ ومِرا بودم
آنسو که خدا بودم، بیرنگ و ریا بودم
🦋درخلوت ماه او، با زمزمهٔ «یاهو»
تا صبح به گفت وگو، مشغول صفا بودم
💕اینها که شنیدی تو، نه شطح، نه طامات است
یک لحظه منم گم شد، یک لمحه رها بودم
🦋من شطح نمیگویم! طامات نمیبافم
یک آن عنایت شد، با آنکه گدا بودم!
💔یک لحظه عنایت شد از«عین خدا»آنشب
مایی و منی برخاست، مَذبوح مِنا بودم
🦋من شد ز منی منفک، خود شد بهخدا ملحق
چو روح مجرّد من، ازجسم جدا بودم
🤍نه اینجا و آنجا ونه حال نه فردا بود
نه ماضی ومستقبل، بیرون فضا بودم
🦋در آئینه گل کردم، تکثیر شدم از خود
من سایه خود دیدم؟ یااینکه سوا بودم؟
💞من او شده؟ یا او من؟ یا من نه! همه هوهو
یاهردو یکی بودیم!؟ یا اینکه دوتا بودم!؟
🦋یک سوی خودمبودم، یک سوی دیگر منبود
این هردو یکی بودند! با اینکه دوتا بودم!
💗دل یکدله کردم من؟ یا اینکه شدم بیدل؟
یاآنکه چونان غنچه صد لایه ولا بودم؟
🦋سیر وسفرم گفتم؟ یا عارف خود گشتم؟
این فکر وخیالم بود؟ یا خواب نما بودم؟
🤍هرچیزکه بودم من، خوش بود دمی دیشب
ای کاش! همیشه من، آزاد و رها بودم
🍀اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمد
❤️ ابوالفضل فیروزی(نینوا)
🔻تذکر؛غالب مفاد این قصیده مُلهم است از آیات، روایات، ادعیه و زیارات مربوط به معراج نبوی(صلی الله علیهوآله)
🗓۱۳۹۷ /۱۰ /۱۹
🆔@banavayeneynava
🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋
🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋
🦋
☘به بهانهٔ شب هفدهم ماه مبارک رمضان و معراج حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی
💐(صلی الله علیه وآله )
🦋🌻#قصیدهٔ «#معراجیَّه»🌻🦋
🖤دیشب چه شبی خوش بود! آزاد ورها بودم
خالی ز خود و لبریز از عطر خدا بودم
🦋غرق گل و نور وشور، لبریز ز هور و حور
مست می گلگون آن ماه لقا بودم
💖ماهی که هزاران مهر میتافت ز پیشانیش
مهری که ز عشق او، در بهت و بها بودم
🦋با آنکه تهی از حرف، آن خلوت رازش بود
از«مُسک ختام»او، سرمست دعا بودم
💛از شعشعهٔ کویش «لاحول ولا...»گویان
از هیمنهٔ رویش، در هول و وَلا بودم
💙برخاک ره کویش، میبیخت گل از بویش
در لجّهٔ چشمانش، مشعوف شنا بودم
🦋با آنکه به روی من، آغوش رضا بگشود؛
از سَطوت ولطف او، درخوف و رجا بودم
💚از رایحهٔ رَوحش، یکجا دل ودین دادم
مفتون گلِ روی آن مهرگیا بودم
🦋آن سیب زنخدانش «تفّاحَةُ الْفِردوس»
در سینهٔ سینایش، موسی وعصا بودم
🧡آن باغ گریبانش، عطرگل حوری داشت
در چین کمند او، آهوی ختا بودم
🦋انفاس مسیحایش، نفخات الهی داشت
در معرض نَفحات آن باد صبا بودم
❣میریخت گل وگوهر، از باغ دهان او
مشعوف عطای آن، سلطان سخا بودم
🦋حنّانه هجران آن نخل ولاء گشتم
دیوانهٔ در بند آن زلف دوتا بودم
❤️🔥هنگام سماع او، هستی به سماع آمد
با نغمهٔ جانسوزش، در شور ونوا بودم
🦋از خنجر مژگانش، خون شهدا میریخت
من کشتهٔ چشم او، مثل شهدا بودم
💖از برق سرشک من، مهتاب به تاب افتاد
خورشید بجوش آمد، بی درد ودوا بودم
🦋سرمست می عشق آن ساقی سیمین ساق
مفتون گل روی آن سبز قبا بودم
🖤آسان سفری خوشبود، بیزحمتتن دیشب
بر توسن دل با او، فارغ ز هوا بودم
🦋مانند پر کاهی، در معبر توفانی؛
تسلیم قَدَر گشتم، راضی به قضا بودم
💞گشتم همه هستی از برزخ و تا محشر
هم دوزخُ هم جنّت، یکجا همه را بودم
🦋بر بام فلک رفتم، از عرش فرا رفتم
بر ذروهٔ«أو أدنیٰ» در اوج خدا بودم
💚«مازاغَ بَصر»دیدم؛ یک وحدتنامحدود
در «منظر اعلای» عالی علا بودم
🦋آه! این دل بیتابم، از شوق نمیگنجید
گر در قفسه سینه، یا اوج سما بودم
💛آرام تراز باران، توفندهتر از توفان
رخشندهتر از خورشید، با فرّ وهما بودم
🦋گه مرده و گه زنده، گه دوزخ وگه جنت
گه«لا سِنةٌ لا نَوم» خالی ز خطا بودم
💜گه باقی وگه فانی، گه دانی گه عالی
گه تشنه و گه ساقی، سر مست وَلا بودم
🦋گه علت وگه معلوم، گه اول وگه آخر
گه غایب وگه حاضر، بی جانب وجا بودم
💔گه بنده، خدا بنده، گه بندهٔ شرمنده
در فرش چو یک بنده، در عرش خدا بودم
🦋گه گوشه این خانه، افتاده به سجاده
چون فرش سلیمانی، گه اوج هوا بودم
💓در فوق زمان بودم! برتر ز مکان بودم
هرلحظه به هر مشهد، گویا همه را بودم
🦋گه باغ بقیع وگه در روضهٔ پیغمبر
گه در نجف اشرف، گه کرب وبلا بودم
❤️هم مشهد قالی وگه توس، دمشق و ری
گه در حرم کاظم، گه سامّرا بودم
🦋گاهی به قم و شیراز وتهران وگهی کرمان
برتربت هر لاله، در وااَسَفا بودم
💜گه مسجد و میخانه، گه با بت وبتخانه
گه معتکف کعبه، گه دیر و حرا بودم
🦋هر سوی نظر کردم، گل بود وگیاه وآب
هرجا که گذرکردم، مشمول عطا بودم
💙هرسو که نگه کردم، یک چیز فقط دیدم؛
یک وجه خودم بودم، یک وجه خدا بودم
🦋آنسو که خودم بودم، ظلمت پی ظلمت بود
آن سو که خدا بودم، پر نور و بها بودم
💚آنسوی که خود بودم، محکوم فنا بودم
آن سو که خدا بودم، باقی به بقا بودم
🦋آنسو که خدا بودم، مستغنی وهم باقی
آنسوکه خودم بودم، در فقر وفنا بودم
💛این سو که خودم بودم، در رنگ ومِرا بودم
آنسو که خدا بودم، بیرنگ و ریا بودم
🦋درخلوت ماه او، با زمزمهٔ «یاهو»
تا صبح به گفت وگو، مشغول صفا بودم
💕اینها که شنیدی تو، نه شطح، نه طامات است
یک لحظه منم گم شد، یک لمحه رها بودم
🦋من شطح نمیگویم! طامات نمیبافم
یک آن عنایت شد، با آنکه گدا بودم!
💔یک لحظه عنایت شد از«عین خدا»آنشب
مایی و منی برخاست، مَذبوح مِنا بودم
🦋من شد ز منی منفک، خود شد بهخدا ملحق
چو روح مجرّد من، ازجسم جدا بودم
🤍نه اینجا نه آنجا ونه حالو نه بیحالی
نه دی ونه فردایی، بیرون فضا بودم
🦋در آئینه گل کردم، تکثیر شدم از خود
من سایه خود دیدم؟ یااینکه سوا بودم؟
💞من او شده؟ یا او من؟ یا من نه! همه هوهو
یاهردو یکی بودیم!؟ یا اینکه دوتا بودم!؟
🦋یک سوی خودمبودم، یک سوی دیگر منبود
این هردو یکی بودند! با اینکه دوتا بودم!
💗دل یکدله کردم من یا اینکه شدم بیدل؟
یاآنکه چونان غنچه صد لایه ولا بودم؟
🦋سیر وسفرم گفتم یا عارف خود گشتم؟
این فکر وخیالم بود یا خواب نما بودم؟
🤍هرچیزکه بودم من، خوش بود دمی دیشب
ای کاش! همیشه من، آزاد ورها بودم
🍀اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمد
🦋التماس دعا
❤️ابوالفضل فیروزی(نینوا)
🔻تذکر؛ مفاد این قصیده غالباً مُلهم است از نصوص آیات، روایات، ادعیه و زیارات مربوط به معراج نبوی(صلیالله علیهوآله)
🗓۱۳۹۷/۱۰/۱۹
🆔@banavayeneynava
🦋🌻