🌹🍃بخشیدن همسر
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم به خاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!»
🕊شهیدمجیدکاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان، جلد۸، صفحه۱۰۶
#به_سبک_زندگی_شهدا
@Eshgh_Allah
بریم باهم یه قسمتی از کتاب 📚#سه_دقیقه_قیامت رو بخوانیم👇🏻
@Eshgh_Allah
⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند*
👇👇👇
⭕ *هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیست*❗
🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت
✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است)
📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته .
✍️ *اصل داستان*
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم .
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود.
اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم .
خيلي تشكر كرد و پياده شد .
✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم .
✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبودكه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود .
✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد .
گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام.
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم .
❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم!
✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟
گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم .
حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و...
❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي،
اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي!
🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي ؟
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═---
✨آرزویت را برآورده میکند ،
آن خدایی که آسمان 🌤 را برای خنداندن گلی میگریاند . . .🌹
📎@Eshgh_Allah
💥آیا امام حسین (علیهالسلام) با علم به شهادت به کربلا رفت؟
✍پاسخ آیت الله جوادی آملی به یک سؤال:
آیا امام حسین با علم به شهادت به کربلا رفت؟
✅حضرت آیت الله جوادی آملی به پرسشی در خصوص این که؛ اگر امام حسین(ع) علم به شهادت خود داشتند، چرا به کربلا رفتند؟
و اگر علم نداشتند، پس روایاتی که دلالت بر علم ائمه(ع) دارد را چگونه باید توجیه کرد؟ پاسخ گفتند.👇🏻👇🏻
پاسخ حضرت آیت الله جوادی آملی در خصوص علم امام حسین(ع) به شهادت آن حضرت در کربلا به شرح ذیل است.
پاسخ: الف: گاهی شرایط به گونه ای است که آدمی، بناچار برای رسیدن به مقصد و مقصود خویش، هر کاری انجام می دهد؛
حتی اگر بداند به مرگ او می انجامد.
🔹رزمندگان اسلام که در دوران دفاع مقدس، برای عبور از میدان مین، بر هم سبقت می گرفتند، می دانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن برای رفتن به میدان مین، شهادت آنان است، لیکن چون می دانستند برای دفاع از نظام اسلامی، چاره ای جز این نیست، پا در این میدان بی بازگشت می گذاشتند.
✅حرکت امام حسین(علیه السلام) به سوی کربلا نیز از این قبیل بود؛ زیرا انحراف در حکومت اسلامی به جایی رسیده بود که اگر قیام عارفانه آن حضرت و یاران باوفایش نبود، اسلام به پایان رسیده بود
: «و علی الإسلام السّلام إذ قد بلیت الأمّة براع مثل یزید»
🔹 و این انحراف، جز با شهادت امام حسین(علیه السلام) قابل اصلاح نبود.
#سنجاق
#سنجاق_شده
┄═❁☘🥀🌱🥀☘❁═┄
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
┄═❁☘🥀🌱🥀☘❁═---
بارالها💙
تو نادیده میگیری
من هم نادیده میگیرم...
🔹
تو خطاهایـم را
من عطاهایت را . . .
✨
پروردگارا بر ناتوانی جسمم
و
نازکی پوستم و نرمی استخوانم رحم کن❣
#زندگی_با_خدا_زیباست
👒@Eshgh_Allah
🌔تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش
خواهی دید که آن لحظه هرگز نخواهد رسید ...🌈
☂@Eshgh_Allah
معبودم ❣
تنها تو هستی که میتوانی
تلنگری بزنی
بر این دل درمانده 💔
تا شاید بداند!!
از دست دادن تو
سخت ترین از دست دادنهاست...
خدایا ببخش به خاطر همه ی گناهانی که از تو دورم کرد...✨
🍃@Eshgh_Allah
چقدر یهویی دلمون کربلا خواست...💔
✨دلتنگیم برای صحن و سرات
گنبد و ایوان طلات #یاحسین
اینو دیدم 👇🏻دلم سوخت ولی براتون میزارم
🌹@Eshgh_Allah
جاماندگان از زیارت امام حسین علیه السلام😭😭😭👇🏻
➿ در مقدمه زیارت اول از زیارات مطلقه امام حسین (ع) گذشت
که وقتی راوی از امام صادق (ع) میپرسد:
🔹 فدایت شوم بسیار میشود که یادی از امام حسین (ع) میکنم در آن هنگام چه بگویم؟
▶️فرمود: سه مرتبه بگو «صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ»
که سلام به آن حضرت از دور و نزدیک به او میرسد❤️
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺گزارشی جالب از آنتی بادی ایجاد شده توسط واکسنهای مختلف
#واکسن
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═---
☫
💌 #کـلامشهـــید
🌹شهــید امـیر حاج امــینی:
اصلاً دنبال #شهــرت نبود به اين
اصل خيلی اعتقاد داشت کہ اگه
واقعاً کاری رو برای خــــود خدا
بکنی #خــودش عــزيزت میکنه.👌🏻
آخرش هم همين خصلتش باعث
شد تا عکس شهادتش اينطــور
معــروف بشه.👆🏻
دل ها تنگ شهادت است به ما هم یاد دهید!....
#دفاع_مقدس
💞💞💞شادی روح شهدا صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═---
📚 #داستانک :
👌در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " #اصغر آواره "
🍃اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند...
🌿و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می گفتند اصغر آواره!
انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید.
🍃تا اینجا داستان را داشته باشید!
✍در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام "آیت الله نجفی" از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است🌿 بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند.🙏
🍃خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت....🙏
🌿حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولا حسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.
🍂وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند!
🍂کنجکاو شد و به سمت آنها رفت...
پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟
یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است!
🍃تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....
مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!
🍃حاجی گفت: مردم این فرد را میشناسید؟
همه گفتند: نه! مگه کیه این؟
حاجی گفت: این همون اصغر آواره است.
🍂مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی....
گفت: سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت
سوار اتوبوس که شدم دیدم.... وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد...
ترسیدم و گفتم: یا امام حسین (ع)، اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود ، اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟!
🍁خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم.
..
#اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟
گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم.😔..
🍂خلاصه حرمت نگه داشت و رفت...
اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین (ع) برات جبران کنه،🙏
حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر؛
🌾خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند...
این نمکدان حسیــ💕ــن جنس عجیبی دارد❣
هر چقدر می شکنیم باز نمک میریزد😭😭
"یا حسین ياحسین"
--------------------------
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═---
#تلنگرانہ✨
رفیققلبتو!
صندوقچهمادربزرگتنیست . .
کههرچیزیتوشجابشه:)
قلبتو♥️
حریمخداست🙂
میدونیحریمینیچیدیگه!
غیرخودشکسیوراهنده🦋
❤️@Eshgh_Allah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید امروز روز شهادت سرداران بزرگ مثل شهید #جهان_آراست
شادی روح تمام شهدا صلوات❤️
#استوری #دفاع_مقدس
🌹@Eshgh_Allah
#تفنگ_تو_خالی🔫🕳
شیطونه کنار گوشِت زمزمه میکنه
"تا جوونے از زندگیت لذت ببر"
"هر جور که میشه خوش بگذرون"
اما تو حواست باشه؛
نکنه خوش گذرونیت
به قیمتِ شکستنِ دلِ امام زمانت تموم بشه!
#حواسمونباشه :
🍃🌹@Eshgh_Allah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ منوتو خودشو و مخاطباش باهم رد دادن
میگه آخوند مسجد با تانک میاد 😂
باهوش اون برای هفته دفاع مقدسه
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═---
چرا #بریتانیای_صغیر به جای لشکرکشی به عراق و افغانستان پولش رو خرج بنزین مردمش نمیکنه...؟ :/
🔹@Eshgh_Allah
⭕️شوخی لبنانی ها با مشکل سوخت در انگلیس
⁉️ملکه: برا حل مشکل سوخت داری چکار میکنی؟!
‼️نخستوزیر: دیگه دارم به ایران زنگ میزنم 😉
#واقعیت_غرب
#غرب_بدون_روتوش
🔴@Eshgh_Allah
چندتا شنبه قرار بود انجامش بدی
شروع کنی
حذف کنی
برنامه ریزی کنی
اقدام کنی
عمل کنی
و...
هیچ کاری نکردی!؟
بجنب رفیق شاید باید بعد از ظهر دوشنبه شروع کنی!
یا شایدم صبح چهارشنبه...
ممکنهم هست عصر پنج شنبه...
دنیا اونقدرا باوفا و باشعور نیست
که بدونه تو شنبه رو نقطه عطف شروع هرکاری
توی زندگیت قرار دادی...
کسیهم بهت قول نداده شنبه بعدی زندهای... :)
همین الان شروع کن
همین الانشم برای هیچکاری دیر نیست🪄🧡
🔹@Eshgh_Allah
#تلنگرانہ
⛱عارفی را پرسیدند از اینجا تا به نزد خدای منان چه مقدار راه است؟
~فرمود : #یک_قدم
~~گفتند :این یک قدم کدام است؟
🎐فرمود پا بگذار روی خودت
@Eshgh_Allah