يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَىٰ إِنَّا مُنتَقِمُونَ
(ما از آنها انتقام مىگيريم )
در آن روز که آنها را با قدرت خواهيم گرفت؛آری ما انتقام گيرندهايم!
دخان آیه ۱۶
#انتقام_سخت #حاج_قاسم
📸امیدواریم بالاخره شاهد یک انتقام سخت و قاطع باشیم
البته نه از نوع زمینهای خالی عین الاسد یا خانه ای در اربیل یا ایجاد یک سوراخ در کشتی تاجر اسرائیلی..!
دلمان تنگ شده برای انتقامهای زمان حاج رضوان و حاج قاسم و...
#نزنیم_میزنن
#بازمنزنیم_دوبارهمیزنن
#کرمان_تسلیت🏴
اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ 🥀
فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَالِهِ
خدایا ما به تو شکایت کنیم از نبودن پیامبرمان که درودهاى تو بر او و آلش باد
وَغَیْبَهَ وَلِیِّنا وَکَثْرَهَ عَدُوِّنا وَقِلَّهَ عَدَدِنا وَشِدّهَ الْفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ
و از غیبت مولایمان و از بسیارى دشمنان و کمى افرادمان و از سختى آشوبها و از کمک دادن اوضاع
الزَّمانِ عَلَیْنا فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ وَاَعِنّا عَلى ذلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ
زمانه به زیان ما پس درود فرست بر محمد و آلش و کمک ده ما را بر این اوضاع به گشایش
تُعَجِّلُهُ وَبِضُرٍّ تَکْشِفُهُ وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَرَحْمَهٍ
فورى از طرف خود و برطرف کردن رنج وناراحتى و یارى با عزت و ظاهر ساختن سلطنت حقه و رحمتى
مِنْکَ تَجَلِّلُناها وَعافِیَهٍ مِنْکَ تُلْبِسُناها بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
از جانب تو که ما را فراگیرد و تندرستى از طرف تو که ما را بپوشاند به رحمتت اى مهربانترین مهربانان
#حادثه_تروریستی
#ایران_تسلیت #کرمان_تسلیت🥀
تصاویر شهدای فراجا در حادثه تروریستی کرمان
🔹ستوانیکم رضا مداح، ستوانیکم محمد پورشیخ علی و سرهنگ دوم مهدی علوی سه شهید انتظامی این حادثه تروریستی هستند.
🔹تعدادی دیگر از ماموران پلیس مجروح و هم اکنون در بیمارستان هستند و احتمال اینکه آمار شهدای پلیس افزایش پیدا کند وجود دارد.
🥀روحشان شاد و یادشان گرامی
#کرمان 💔
#ایران_تسلیت 💔
#کرمان_تسلیت 💔
فکر کن
روز ولادت حضرتزهرا سلاماللهعلیها
روز شهادت سردار
شهید بشی...
این یعنی ته سعادت!
#کرمان_تسلیت #ایران_تسلیت
#حادثه_تروریستی
May 11
🌹مادرم روزت شهادتت مبارک
🖤إنا لله وإنا إليه راجعون
#حاج_قاسم
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
میگفت:«با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.»
علیرضا که به اینجای حرفهاش رسید، مادر گریهاش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد...
پسرک چشمش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهنش بازسازی میکند.
- «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...»
مکث میکند. چشمش دارد همین چند ساعت پیش را میبیند!
- «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشمهام بد جور سوخت، افتادم زمین...»
پاچهی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن میریخت پایین:
- «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!»
از پیش آنها میروم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را میبینم. علیرضا را بهش میشناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛
- بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»😭
✍️ محمدحیدری
#کرمان_تسلیت
#حاج_قاسم
#ایران_تسلیت
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
جز همدلی نباشدمان مرهمی دگر... 🖤
#حاج_قاسم
#ایران_تسلیت
حاجی
کاش ما هم مثه شما
وسط گرفتاری هامون به جای ناامیدی،
یه لبخند میزدیم،
و با اطمینان میگفتیم؛یقینا کله خیر...!
#حاج_قاسم
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت