eitaa logo
' عاشقانه‌ای‌باخدا '
2.6هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
7.7هزار ویدیو
45 فایل
خوش آمدید〰️مهمان شهداهستین🌱 کپی آزاد🔑 به شرط صلوات برای ظهور امام زمان عجل‌الله و دعا برای شهادت خادمین کانال ❤ در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکس بسیجی است قرارش شهادت است شیعه تمام دار و ندارش شهادت است.. @bandegibaEshgh 🌿
💠پدر شهید علی‌وردی تعریف می‌کردند: آرمان بشدت اهل رعایت حق الناس بود. یه سال انتخابات بود و من و آرمان رفته بودیم برای شمارش آراء. نیمه شب گذشته بود و آرمان خیلی خسته شده بود؛ بهش گفتم پسرم شما برو قدری استراحت کن من خودم کار رو انجام میدم؛ فعلا هم به شما احتیاجی نیست. آرمان رفت و حدود ۳ ساعت خوابید، فردای اون روز بمن گفت: بابا من چون رفتم خوابیدم واسه شمارش آراء پولی رو قبول نمیکنم. گفتم: پسرم یه مقدار استراحت برای اعضاء طبیعیه و مشکلی نداره. اما آرمان راضی نشد گفت: من وظیفه‌م بوده اونجا سرشماری آراء رو انجام بدم اما رفتم خوابیدم، پس این پول حق من نیست... آخرم پول رو نگرفت... ❥✾@bandegibaEshgh✨💕
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: مجاهدان در راه خدا رهبران اهل بهشتند! @bandegibaEshgh
تمام پیکرت غرق کبودی شبیه مادر سادات بودی نمی‌گنجید در جسم تو روحت تو اهل عالم دنیا نبودی.. @bandegibaEshgh
ما را فدائیان پسرهای فاطمه(س) ما را شهید میر و علم آفریده اند.. @bandegibaEshgh
💠پایبند به اعتقادات! رفیق‌ شهید آرمان علی‌وردی : آرمان واقعا مومن بود. چند روزی بود آرمان با من میومد می رفتیم بدنسازی.. بعد یه مدتی آرمان اومد گفت: دیگر نمیخوام بیام... گفتم: چرا؟! گفت: اینجا آهنگ های تند و بلند زیاد پخش میکنن، گوش دادنشون درست نیست! گفتم: من که پول ترم اینجارو دادم و تا آخرش اینجام. اما آرمان گفت: نه من دیگه نمیتونم؛ و رفت یه باشگاه دیگه... @bandegibaEshgh
حالا‌همہ‌چیز‌‌وهمہ‌جا‌مثل‌روز‌اول‌شد... الا‌خانہ‌ی‌شهدا.. ڪہ‌حالا‌خالی‌از‌عطر‌عزیزانشان‌است(:💔 روزت مبارک داداش ارمان🙃🌱 ❥✾@bandegibaEshgh✨💕
رفتیـد اگر چه زود برمـی‌گردیـد زیرا که ذخیره ی ظهوریـد شمـا « اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج » 🌸 ❥✾@bandegibaEshgh🖇♥️
| آخریـن دیــدار | آخرین باری که دیدمش، دوشنبه دوم آبان بود؛ دو روز قبل از شهادتش. آمده بودم خانه خواهرم، دیدم آرمان نیست. از مادرش پرسیدم: آرمان کجاست؟ گفت: مسجده، دارن کارای روز دانش‌آموز رو انجام می‌دن. به آرمان زنگ زدم و گفتم: آرمان بیا ببینمت تا نرفتم. یک ربع بعد آمد خانه و آخرین بار دیدمش. نمی‌دانستم دیدار آخر است؛ وگرنه از کنارش تکان نمی‌خوردم و سایه به سایه همراهش می‌رفتم... به روایت خاله ی شهید ❥✾@bandegibaEshgh🖇♥️
داشتیم اسم فامیل بازی میکردیم. خواهرزادم تو قسمت مشاهیر نوشت آرمان علی‌وردی :)💔 ❥✾@bandegibaEshgh🖇♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم‌ات میدم به عزیزهایت...💔 🎥| مزار شهید علی‌وردی در روزی بارانی... 🌧 ❥✾@bandegibaEshgh🖇♥️
درآینده ای نزدیک فتنه هایی پیش رو دارید آن روز من نیستم اماپشت آقارا خالی نکنید... ❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍
آســمان از تـــو خبـر داشــت ولــی مـا از تــو، سهمـمان بــی خــبـری بـود نمــیدانستـیم...))💔🥀 🪴@bandegibaEshgh
🌱| ‌ آرمان برای مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گرفت هیچ وقت کم نمی‌ذاشت. یادمه یه سال مسئولیت امور اجرایی و برگزار کردن هیئت شباب المهدی(عج) رو داده بودن بهش. یکی از روزهایی که قرار بود روضه هفتگی بگیریم، چون ایام تعطیلات بود، خیلی از رفقا رفته بودن مسافرت و نبودن که بیان هیئت. تقریبا سه یا چهار نفر بیشتر نبودیم. به آرمان گفتیم: حالا چیکار کنیم؟ گفت: ما کاری نداریم که چند نفر هستیم، باید هیئت رو برگزار کنیم. گفت یکی از بچه‌ها زیارت عاشورا رو شروع کنه تا سخنران برسه و هیئت حتما برگزار بشه. 🕊 「‌‌‎‌‌❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍
🌱| ‌ آرمان برای مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گرفت هیچ وقت کم نمی‌ذاشت. یادمه یه سال مسئولیت امور اجرایی و برگزار کردن هیئت شباب المهدی(عج) رو داده بودن بهش. یکی از روزهایی که قرار بود روضه هفتگی بگیریم، چون ایام تعطیلات بود، خیلی از رفقا رفته بودن مسافرت و نبودن که بیان هیئت. تقریبا سه یا چهار نفر بیشتر نبودیم. به آرمان گفتیم: حالا چیکار کنیم؟ گفت: ما کاری نداریم که چند نفر هستیم، باید هیئت رو برگزار کنیم. گفت یکی از بچه‌ها زیارت عاشورا رو شروع کنه تا سخنران برسه و هیئت حتما برگزار بشه. 🕊 🪴@bandegibaEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋🏻 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهادت‌یعنۍ؛ زندگۍڪن،امافقط‌براۍخدا...! ❥✾@bandegibaEshgh🖇♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| صدای آرمــٰان عزیــز جای صد عمر حساب است نجف رفتن‌ ما... 📸 عکس شهید در ایوان طلای نجف 🕊 ❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍
🌿 | متعهد به قـول و قـرار | به قول و قرارش خیلی متعهد بود. با هم عهد بسته بودیم که چهل روز یک کاری را انجام بدهیم، اگر هم کسی حواسش نبود و انجام نمی‌داد، باید یک مبلغی را برای جریمه می‌گذاشت کنار. روزهای اول داغ بودیم، انجام می‌دادیم و اگر یادمان می‌رفت هم جریمه پرداخت می‌کردیم. کمی که جلوتر رفت، سهل‌انگارتر شدیم. آرمان اما، تا آخر چله پیگیر بود و سعی می‌کرد به عهدش وفادار بماند. اگر هم یادش می‌رفت، جریمه‌اش را همان روز پرداخت می‌کرد به ستاد بازسازی عتبات عالیات؛ برای ساخت صحن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها درحرم امام حسین علیه‌السلام. هنوز پیام‌های پیگیری‌اش را دارم... به روایت دوست شهید 💚 ❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍
در غروب مردی و مردانگی لافتان شد هم زن و هم زندگی باز هم خون شهیدی ریختید تا بگیرید از زنان آزادگی شد خبر سر تیتر اخبارها بازهم وحشی گری، کفتارها شهر را غم در خودش پیچیده بود می‌شکستند یک به یک هنجارها باز هم زخمی و خونین پر شده از همه عشاق عاشق‌تر شده آرمانی که به چنگ گرگ‌ها افتاده بود از همیشه بهر جانانش لایق‌تر شده قلب ملت را به درد آورده اید قلب آن مادر که دارد یک شهید ای بر انداز حجاب و انقلاب عمر کوتاهت به پایانش رسید آرمان‌ها دادند در راه خدا تا نباشیم از صراط حق جدا روزی آیا می‌شود ما هم شویم در مسیر آرمان‌ها جان فدا؟ 🎥📷 | مزار شهید علی‌وردی در روزهای ابتدایی شروع بهار شادی روح شهید عزیزصلوات 💔 ❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍
🕊 | ببخشید، معذرت می‌خوام | یک قضایایی پیش آمده بود در کانون تربیتی. مسئول کانون هم تماس گرفته بود با آرمان: آقای علی‌وردی چرا فلان اتفاق افتاد؟ چرا فلان کار نشد؟ چرا فلان مسئله پیش آمد؟ آرمان مثل خیلی‌ها می‌توانست گارد بگیرد. تقصیر را بیندازد گردن دیگری. فرار به جلو کند و بگوید اصلا شما چرا خودتان فلان کار را انجام ندادید؟ خلاصه می‌توانست مثل خیلی از ما، اشتباهش را نپذیرد و از عذرخواهی شانه خالی کند. واکنش آرمان اما، هیچ‌کدام از این‌ها نبود. فقط یک کلمه گفته بود: ببخشید، معذرت می‌خوام. 🌱 ❥✾@bandegibaEshgh✨️🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 قصهٔ شهادت آرمان پدر آرمان علی‌وردی: انگشتان پسرم زیر ضربات له شده بود😭💔 📌داعشیهای ایرانی حرامزاده وحروم لقمه از شمر ویزید بدتر . انتقام سخت میخوام😭
' عاشقانه‌ای‌باخدا '
💢 قصهٔ شهادت آرمان پدر آرمان علی‌وردی: انگشتان پسرم زیر ضربات له شده بود😭💔 📌داعشیهای ایرانی حرامز
همین‌ روزا بود کتک زدنت... همین روزا بود رفتی تو کما و دیگه برنگشتی... همین‌ روزا بود که بعدش، محمدامین باصدای بلند شب‌ها گریه می‌کرد... همین‌ روزا بود بابا و مامانت مجبور شدن به محمدامین دروغ بگن... دقیقا ۴ آبان بود، همین ساعت‌ها... غریب گیر آوردنت...😭🖤
وقتی در خانه حضور داشت، شلوغ بود. آرمان جو خانه را کلاً عوض می‌کرد... اوایل که حوزه می‌رفت من دلتنگش می‌شدم! وقتی آرمان نبود، انگار هیچکس هم در خانه نبود! در کنار اینها خیلی شوخ و خوش اخلاق و مهربان بود. ✍🏻 به روایت مادر بزرگوار شهید @bandegibaEshgh