﷽
🕊#شهیدانه
🏷#خاطرات_شهید❣
📿آقا رضا از کلاس چهارم ابتدایی تا سن ۱۵سالگی روزه هایش را به پدر بزرگش هدیه می کرد.
🥰پدربزرگش هم علاقه خاصی به او داشت.آن زمان که رضایم کوچک بود پدربزرگش میگفت:میدانم که در عروسی آقا رضا نیستم،هدیه عروسی اش را پیشاپیش به او میداد.
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
@bandegibaEshgh❤️
●روزی که اومدن خواستگاری گفت که نظامیه من خودم از خدا همسر نظامی خواسته بودم و همیشه دلم میخواست که همسرم نظامی باشه با شغلش مشکلی نداشتم ولی با سوریه رفتن و پیگیری شدیدش کمی مشکل داشتم.میدونستم که اول و آخرش شهید میشه ولی عاشق بودم دلم نمیخواست به این زودی بره حتی بعد عقد بهم گفت:"بانو جان..!؟
●باید برم سوریه بیتاب شدم...گریه کردم و نذاشتم که بره ولی مطمئن بودم و میدونستم که یه روزی واسه دفاع میره اطمینانم وقتی بیشتر میشد که اشکاشو تو سوگ مدافعان حرم میدیدم اشکهای مردی که ندیده بودم جز برای ائمه علیهمالسلام جاری شه عروسیمون فصل سردی بود اسفند ۹۲ فردای عروسی واسه ماه عسل رفتیم مشهد و خودمونو سپرد دست امام رضاعلیهالسلام روزای خوبی بود کنار حوضها میشِستیم و خیره میشدیم
●به ضریح مبارک میدونم که تو همون نگاها هم شهادت میخواست بعد زیارت تو هوای سرد و یخبندون اسفندماه میرفتیم بستنیفروشی و بستنی قیفی میخوردیم و میگفتیم و از ته دل میخندیدیم..تو کارای خونه هم کمک حالم بود و هیچ وقت اخم و داد و بیدادشو ندیدم درست مثه یه گل ازم حمایت میکرد عشقمون شهره ی خاص و عام بود الآن که صبر زینبی دارم شک ندارم که خدای بزرگ و امام حسین علیهالسلام خودشون کمکم کردن تا تحمل کنم...
✍راوی: همسر شهید
📎 پ ن: شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۹۶
#خاطرات_شهید
#شهید_جواد_تیموری
#سالروز_شهادت
🦋🦋🦋
جدی گرفتهایم زندگی دنیایی را و شوخی گرفتهایم قیامت را؛ کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند، بیـــدار شویم!
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
🇵🇸‹@bandegibaEshgh⇢♡›
فـرازیازوَصیتنـٰامہیِ
#حـٰاجقاسم❤️
✨عزٺدستِخداست؛ وبدانیداگـرگمنـٰام ترینهمباشیدولینیتِشمایارۍ مردمباشد میبینیدخدٰاوند؛ چقدربـٰاعزتوعظمتشمآ رادرآغوشمیگیرد.
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
🇵🇸‹@bandegibaEshgh⇢♡›
#خاطرات_شهید
●همه جور شاگردی داشت. از حزب اللهی ریش دار تا صورت تراشیده تیریپ آرت. از چادری سفت و سخت تا آنها که مقنعه روی سرشان لق می زد.
یک بار یکی از همین فکلیها همراه دوست محجبه اش آمده بود پیش دکتر. پیش پای هردوشان بلند شد. جواب سؤالات هردوشان را داد. هردوشان را هم خطاب میکرد «دخترم». اذان گفتن. نگفت «بروید بعد نماز بیایید». همان جا آستین هایش را بالا زد. سجاده کوچکی در دفترش داشت که هروقت فرصت نماز جماعت نبود، در دفتر نماز اول وقتش را می خواند.
●یک سال بعد، آن دختر فکلی، در صف اول نماز جماعت دانشگاه بود و قرآن بعد از نمازش ترک نمی شد. شهید دکتر مجید شهریاری این طور شاگرد تربیت میکرد!!!
📎پ ن:تنها آنهایی ترور میشوند که وجودشان دریچہۍ تنفس استڪبار را میبندد، آنقدرکہ مجبور شوند، آنهاراحذف فیزیکی، یعنے #ترور کنند...
●هشتم آذر ماه سالروزشهادت دکتر مجید شهریاری،شهیدسنگرعلم و دانشگرامے باد🌷
#شهید_ترور
#شهید_مجید_شهریاری
@bandegibaEshgh