eitaa logo
'عــــاشِــــقانـــﮩ‌‌ اے‌ بــــا خُـــــــدا'
3.6هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
9.5هزار ویدیو
58 فایل
ڪ‌پــی آزاد = به شرط صلوات🔮 'به نیت ظهور امام زمــان عجل‌اللّھ و دعا براے شهادت خادمین ڪانال ❤' نَفَسے ڪھ خدا بھ زندگے انسان بخشیدھ یه عشقھ + که اگھ با بندگے برای خدا همراھ بشھ = عاشقانھ اےبا‌ خداست ✨ در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان فتاح ۶۰ با بله گفتن ما همه دست می زنند و تبریک می گویند.. حلقه ی انگشتر را در انگشتم می اندازد و من هم حلقه ی نقره را بر انگشتش می اندازم لبخند می زند و قرآن را می بوسد و در رحل می گذارد سکینه خانم با ویلچرش به سمتم می آید و گونه هایم را بوس می کند : _ مبارکت باشه عزیزم امیر ارشیاء مواظب این دخترم هستی هااا وگرنه من میدونم و تو.. امیر ارشیا می خندد و می گوید : _چشم سکینه بانو کادویی به سمتم می گیرد و می گوید : قابل تو رو نداره عزیزم مبارک باشه تشکر می کنم و دستش را می بوسم درون کادوی جعبه ی زیبایی است که گردنبند گرانبهایی با انگشتر زمرد خودنمایی می کند مادرم به سمتمان می آید و بغلم می کند : _ الهی همه ی جوان ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن به پای هم پیر بشین عزیزم ... . . . دو سال بعد قدم بر میدارم و به اجاق گاز میرسم به موقع به دادش رسیدم کم مانده بود شیر سر برود و گاز را کثیف کند‌... شیر را در لیوان ها می ریزم و به سمت بالکن می روم... با ورود من سکینه خانم لبخند می زند و می گوید: _ دستت درد نکنه عروس گلم.. امیر ارشیا از صندلی بر می خیزد و سینی را از من می گیرد : _ ممنون + خواهش می کنم. صبحانه را شروع می کنیم مادر می گوید : _ امروز تو تولیدی خیلی کار دارم سفارشات دو نفر چند روزه عقب افتاده امروز دیگه تکمیل میشه باید حتما بفرستمشون پسرم با اون دوستت هماهنگ کن نزدیک ساعت ۱۱ بیاد ببره. + چشم مادر. حتما بهش زنگ میزنم... دو سالی است زندگی را در کنار هم شروع کردیم من ، او ، سکینه بانو و مادرم زندگی چهار نفره شرط خودش بود که همگی در کنار هم زندگی کنیم.. سیمین عمارت را فروخت ......... حق ارثیه ی همسرش را برداشت و گفت میروم پیش او در حالی که خیلی وقت پیش از هم جدا شده بودند پدر امیر ارشیا به خاطر مسائل شغل اش و ماموریت های مهم کاری نتوانسته بود با مادرش سکینه بانو تماس بگیرد و او را از جدایی اش باخبر کند .. انجا هم با زنی آشنا شده و ازدواج مجدد می کند امیر ارشیا با ارثیه ایی که برای خودش مانده بود خانه ایی دو طبقه خرید یک طبقه برای خودمان یک طبقه هم برای سکینه خانم و مادرم البته که همیشه یا انها پیش ما هستند یا من و امیر ارشیا خودمان را مهمان می کنیم.. مادر خانه ی خودمان را فروخت و قرض ها را داد با پولی هم که برایش باقی مانده بود با کمک امیر ارشیا تولیدی اش را راه اندازی کرد... خداروشکر... سختی و امتحانات زیادی در زندگی ام گذراندم اما به قول امیر ارشیاء : ما اومدیم این دنیا امتحان بشیم و برای خدا بندگی بکنیم هیچ کس تو این دنیا نمونده پس ما هم وقتمون بشه باید همه چیز رو بزاریم وبریم پس تا وقت هست "" به عشق خدا بندگی بکنیم "" یاعلی مدد یازهرا 🚫❌ پیگرد‌الهی‌دارد ❌🚫 https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f