eitaa logo
'عــــاشِــــقانـــﮩ‌‌ اے‌ بــــا خُـــــــدا'
3.6هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
9.5هزار ویدیو
59 فایل
ڪ‌پــی آزاد = به شرط صلوات🔮 'به نیت ظهور امام زمــان عجل‌اللّھ و دعا براے شهادت خادمین ڪانال ❤' نَفَسے ڪھ خدا بھ زندگے انسان بخشیدھ یه عشقھ + که اگھ با بندگے برای خدا همراھ بشھ = عاشقانھ اےبا‌ خداست ✨ در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
به کارگاه می رسم یک به یک کارهای بچه ها را نگاه میکنم +آفرین سعید فقط این گوشه رو بیشتر بتراش که گوشه ی چوب نما داشته باشه +خسته نباشی آقا جواد عالی شده بده تحویل آقا رضا تا با مشتری هماهنگ کنه بیاد ببره . رضا دست راستم در کارگاه هست من که یا دانشگاهم یا مشغول مجوز گرفتن برای بزرگتر کردن کارگاه همه ی هماهنگی ها را رضا انجام می دهد پسر هیئتی و چشم و دل پاکی است چیزی هم از خانه بخواهم آنقدر مورد اعتماد هست که او را راهی منزل میکنم وارد اتاقم می شوم " اتاق مدیریت " اگر به من بود میخواستم این سردر اتاق را بکنم مگر دنیا را خریده ام ؛؛ که ادعای مدیریت دارم کارگاهی بزرگ که کنار هم برای نان و رزق حلال تلاش میکنیم ولی حیف که این مجوز و دید وبازدید و غیره دست و پایم را بسته اند ... سیستم را روشن می کنم و مشغول چک‌کردن ایمیل ها می شوم . _‌تق .. تق +بفرمایید _سلام داداش خسته نباشی کجایی تو ؟ +سلام داداش درگیر کار بودم شرمنده _مگه تو امروز دانشگاه کلاس نداشتی پس چی شد؟ +چرا ...ولی اصلا باورت میشه کلاس نرفتم یعنی تا دانشگاه رفتم ولی قسمت نشد برم کلاس نفس عمیقی می کشم : + الان این استاده باز میخواد گیر بده بگه ترم اخری از قصد نمیای _خب داداش ... چرا نرفتی اخه؟ +داستانش مفصله بیخیال ...از کارها چخبر؟ _خودت که تو کارگاه دیدی کارهای مشتری های این ماه تموم شده هماهنگ می کنم بیان ببرن کارهای ماه بعد رو هم چوپ هاشو سفارش دادم عصری میرسه +باشه داداش کارهای نمایشگاه هم سپردم به بچه های دانشگاه این روزها انقدر ذهنم درگیره واقعا نمیرسم _حق داری..از اون پسره با اون دختره چخبره؟ +هیچی... فعلا که مشغول سوژه ی دیگه ان !! _زینب خانم ، دختر علی آقا ؟ +آره تا ببینم چه برنامه ایی برای من دارن .... الله و علم _خیره داداش.. رو کمک من حساب کن من برم فعلا... کار نداری ؟ +نه به سلامت صدای تلفن همراه بلند می شود چشم از مانیتور می گیرم شماره ایی ناشناس روی گوشی نقش می بندد. +الو صدای نفسی می پیچد درون گوشی +الو....بفرمایید _سلام صدایش آشناست .. +سلام زینب خانم حال شما خوبه؟ با صدایی که از ته چاه در می آید می گوید : _بله ممنون . +بفرمایید در خدمتتون هستم _اون روز تو دانشگاه گفتین حال پدرم خوبه درسته؟ +بله چطور؟ بغضش را می خورد و با صدای نسبتاً آرامی می گوید : _ توی مجازی یه خبرهایی پخش شده درباره ی چند نفر از مدافعان حرم که مورد هدف ترور قرار گرفتن +نمیدونم راستش محل کارمم و اصلا امروز مجازی رو چک نکردم ولی نمیشه به مجازی اعتماد کرد خیالتون راحت ... اگر اتفاقی هم افتاده باشه از منابع موثق پیگیری می کنم _ممنون بی خبرم نذارین . +چشم _خدانگهدار صدای ممتد بوق ....نشان از قطع شدن میدهد ... سرم را روی میز می گذارم .... """ الا بالذکر الله تطمئن القلوب """ . . . 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f