رمان فتاح
#قسمت_پنجاه_و_پنج
_ببین پسرم تو از یه خانواده ایی
ما از یه خانواده ی دیگه
ما خیلی باهم فرق داریم ..
هم سطح هم نیستیم …
من نمیخام که دخترم
تو زندگیش سرکوفتی بشنوه
یا به خاطر چیزی که خودش نخواسته
ناراحتی تو زندگیش باشه..
ظاهرا مادر شما رفته سر کار دخترم
و حرف های نامربوطی بهش زده ...
+ من خیلی شرمنده ام
در جریان نبودم
میشه بدونم مادر چی گفتن؟
_حالا هر چی
این حرف ها به دختر من نمیاد..
+ ببینید حاج خانوم
مسیر زندگی منو مادرم با هم فرق داره
فردی که مورد پسند مادرمه
مورد پسند من نیست
و بالعکس برای مادرمم همینه..
من میخام دختر شما رو خوشبخت کنم
نه اینکه خدایی نکرده
بخوام از طرف خودم یا خانواده ام
اذیتی برای ایشون باشه
حاج خانوم من قول میدم
که
نزارم حرفی از طرف مادرم
ایشون رو اذیت کنه
#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f