eitaa logo
' عاشقانه‌ای‌باخدا '
2.6هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
7.8هزار ویدیو
45 فایل
خوش آمدید〰️مهمان شهداهستین🌱 کپی آزاد🔑 به شرط صلوات برای ظهور امام زمان عجل‌الله و دعا برای شهادت خادمین کانال ❤ در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤🌺• تــو کجــا و کجــا بقـیــه... تو خیلی فرق داری با بقیه تـا تـو هستی چرا بقیـه🥲 🏴 🥀 🖤
شـڪـرخـدا را ڪـه در پـنـاه حــسـیـنــیـم عـالـم از ایـن خــوبـتــر پــنـاه نــدارد @bandegibaEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، سلام بر آن کسى که خونش به ظلم ریخته شد...😭💔 📌فرازی از زیارت ناحیه مقدسه🌱 🏴 🥀 💚 @bandegibaEshgh
زیر عَلَمَت امن ترین جای جهان است ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین🍃 . . @bandegibaEshgh
درهرشبانه‌روزحداقل‌ده‌دقیقه‌با خداوندمھربان‌خلوت‌ڪن‌واستغفارڪن؛ وبعدمطمئن‌باش‌دلت‌روشن‌میشود، استغفارنشاط‌آوراست🌿!...
💢 نکوهش طمع و دلبستگی به دنیا 💠 امام علی علیه السلام فرمودند: 🍃 ... الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ. 🔹... آرزو ها، چشمان بصیرت را کور می کنند. 📚 حکمت 275 نهج البلاغه 📎@bandegibaEshgh🍃
' عاشقانه‌ای‌باخدا '
💢 نکوهش طمع و دلبستگی به دنیا 💠 امام علی علیه السلام فرمودند: 🍃 ... الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُن
یه بچه شیعه باس زرنگ باشه ؛ آرزوهاشم در جهت امام زمانی قرار بده مثلا آرزو کنه دکتر بشه تا سربازهای امام زمان رو بهبودی ببخشه! @bandegibaEshgh 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ㅤ  ❍ㅤ    ⎙ㅤ     ⌲ ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ 📲 🎙شما صدای شهید همت را میشنوید ؛ ◇~تنها شرط پیروزی🔖 @bandegibaEshgh 🔓
وارد دانشگاه میشوم و در پارکینگ ماشین را پارک می کنم از ماشین پیاده می شوم و متوجه ی گرد و خاک روی گوشه ی شلوارم می شوم. مشغول تکاندن شلوارم هستم که موتوریی با سرعت از کنارم می گذرد با تعجب به راننده ی موتور نگاه میکنم که روی سرش کلاهی مشکی دارد با عینک دودی و ماسک کاملا صورت خود را پوشانده است مردی هم که پشتش نشسته کلاه موتور برسر دارد و در دستانش دستکش مشکی به چشم می خورد در ذهنم این جمله طنین انداز می شود : یعنی اینها دانشجوان ...؟؟! با این تیپ و قیافه ... کجا میرن.!! راه می افتم که نزدیک ورودی حیاط دانشگاه چیزی که می بینم را باور نمی کنم... موتوری با سرعت از کنار دختری می گذرد و کیفش را می قاپد و با پا محکم به دخترک می زند که دختر روی زمین می افتد. و موتوری با سرعت از در خروجی دانشگاه خارج می شود .. دانشجویان دختر و پسر همه متعجب به سمت دختر می روند و هر کدام از درون کیف شان گوشی را در می آورند و مشغول فیلم گرفتن می شوند فقط تعدادی دختر چادری به کمک اش می روند و بلندش می کنند پا تند می کنم و نزدیک جمع شلوغ می شوم خودش است ... زینب... علیه السلام 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
او که سعی دارد روی پا بایستد و ان یکی پایش را روی زمین می کشد نزدیک یک نیمکت می شود به سمت دانشجویان می روم و انها را متفرق می کنم به نیمکت نزدیک می شوم + حالتون خوبه؟ از قیافه اش معلوم است که درد بسیاری در پایش تحمل می کند .... به سختی می گوید : _خوبم .... ولی پام... +بلند شید بریم درمانگاهی جایی باید پاتون رو نشون بدیم _نه لازم نیست دوباره از درد قیافه اش مچاله می شود همان چند خانم چادری کمک اش می کنند و سوار ماشین می شود به سمت درمانگاه ماشین را روشن می کنم ... عکسی از پایش می گیرند و دکتر می گوید : _ خداروشکر نشکسته ... فقط یکم مفصل پا شون ضرب دیده که با استراحت و تکان ندادن پاشون و خوردن چند تا مسکن حل میشه .. کارهای درمانگاه را انجام می دهم و داروهایش را از داروخانه می گیرم رنگ رخسارش زرد شده آبمیوه ایی می گیرم و به سمتش می روم +بفرمایید _متشکرم ... عذرمیخوام امروز وقت شما رو هم گرفتم .. +نه مسئله ای نیست چی تو کیف تون داشتین ... ؟؟ اونا رو میشناختین؟ _نه نمیشناختم تو کیف هم چند تا اسناد و مدارک از بابا و عکس های خانوادگی .. با گفتن نام پدرش گوشم تیز می شود : +اسناد و مدارک از پدرتون ؟! ... چرا باید تو کیفتون بیارین دانشگاه؟ دیروز یکی تماس گرفت گفت از طرف سپاه ناحیه است و فردا چند تا مدارک و عکس خانوادگی بیارم براشون +خب _گفتم بیارم سپاه براتون ؟؟ گفتن نه فردا باهام تماس می گیرن و میگن برم کجا تحویل شون بدم .. +عجب...پس همه اش کشک بوده _چی ؟؟؟ کشکِ چی؟؟ منظورتون چیه؟ باید با یکی تماس بگیرم‌... از او فاصله می گیرم و او هم هاج و واج با چشمان متعجب من را نگاه می کند و سعی دارد بین قضایا ربطی پیدا کند.. باید فورا موقعیت پیش امده را به دوستان پدر اطلاع دهم .... علیه السلام 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
🌤همین امروز صبح خیلیا نتونستن چشمشون رو دیگه باز کنن اما به من و تو فرصت زندگی دادن رفیق.... 💞همین الان بگو خدایا شکــــرتـــــ :) @bandegibaEshgh
موبایل را قطع می کنم و ذهنم مشغول صحبت های دوست پدر می شود .. که گفت باید به او همه چیز را بگویم اما چطور.....؟! نگاهش می کنم با تعجب به حرکات من چشم دوخته است .. نزدیکش می شوم قبل از اینکه شروع به صحبت کنم با سختی و لنگ لنگان از ماشین پیاده می شود . چادرش را محکم می گیرد و با صدای نسبتاً بلندی داد می زند : _ میشه به من بگین اینجا چه خبره؟؟؟ منظورتون از اینکه گفتین همه اش کشکِ چیه؟؟ چی میدونین که به من نمیگین..؟؟؟ این ماجرا چه ربطی به بی خبر بودن از پدر هامون داره ؟!!!؟؟؟ چرا هیچی به من نمیگین..؟؟!! سرم پایین است چند ثانیه ایی می گذرد احساس می کنم آرام تر شده است . سرم را بالا می گیرم و دنبال جایی هستم تا بتوانم برایش توضیح دهم مسجدی در روبه رو می بینم ؛ +اگر اجازه بدین بریم توی حیاط مسجد تا همه چی رو براتون توضیح بدم . بی هیچ صحبتی ؛ به سختی راه می افتد ماشین را قفل می کنم و به سمت مسجد می روم. روی نیمکتی در حیاط مسجد می نشینیم .. نگاهش می کنم سرش پایین است . و با دستش با کناره ی چادرش ور می رود.. نفس عمیقی می کشم و دردی درون سرم احساس می کنم . علیه السلام 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
+ من هم اخیراً از ماجرا باخبر شدم چند روز بعد از رفتن پدر هامون مادرم متوجه ی ماشین های مشکوکی شد که اطراف خونه مون و محل کار مادرم کشیک می دادن البته مطمئناً خونه ی شما هم تحت نظر بوده ...!! بی انکه صحبتی کند به سمتم برمی گردد و نگاهم می کند. با سر پایین ادامه میدهم : + همون روزهایی که از پدرها بی خبر بودیم دو تا مرد وارد منزل ما شدن و گفتن که از دوستان علی آقا و پدرم هستن گفتن افرادی که نباید اطلاع پیدا می کردن از اعزام ۳۰ نفر به منطقه اطلاع پیدا کردن و اون ۳۰ نفر و خانواده هاشون رو شناسایی کردن و قصد ضربه به اون افراد و خانواده هاشون رو دارن .. که پدر من و شما هم جزء اون ۳۰ نفر هستن و طبیعتا ما هم جزء خانواده هایی هستیم که قصد ضربه بهشون دارن که این یه طرف ماجراست و طرف دیگه اینه که .. سکوت می کنم. با تعجب می پرسد : _چی؟! + هدف اونها دقیقاً من و شما هستیم.. _چرا؟؟ + اول اینکه خانواده هامون همدیگر رو می شناسن پس به راحتی میتونن از این رفت و امد ها سوء استفاده بکنن و به هر دو خانواده نزدیک بشن .. دوماً من و شما هر دو در یک دانشگاه تحصیل می کنیم و در فاصله ی سنی نزدیک به هم هستیم و این کار اونها رو راحت تر کرده در واقع این ها میخوان با یه تیر دو نشون رو بزنن ... چند روز پیش توسط یکی از پسر ها و دخترهای دانشگاه ماجرایی برای من پیش اومد که .... بماند.. این دزدی امروز و تلفن دیروزی هم که به شما بوده همه کار اونها بوده در واقع اصلا تماس از سپاه با شما گرفته نشده بلکه اونها خودشون رو همکارهای پدرتون جا زدن تا بتونن به یه سری مدارک دست پیدا کنن و حالا میخوان چیکار کنن و چی تو سرشونه .... الله و اعلم.!! سکوت کرده و به نقطه ایی مبهم در روبه رو خیره شده .. +شنیدین چی گفتم ..؟ _بله لطفا منو برسونید خونه +باشه ... ولی حالتون خوبه؟ _خوبم لطفا منو برسونید خونه اگر کار دارید تا خودم ماشین بگیرم .؟! +نه.. می رسونمتون بفرمایید از مسجد تا خانه حرفی نمی زند و درب منزل بی خداحافظی پیاده می شود و می رود .. از رفتارش متعجبم نمیدانم درون ذهنش چه می گذرد که اینگونه آشفته اش کرده... علیه السلام 💢 ‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
آه یا مهدی؛حالت در ماه محرم چگونه است...