eitaa logo
'عــــاشِــــقانـــﮩ‌‌ اے‌ بــــا خُـــــــدا'
2.7هزار دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
8.8هزار ویدیو
54 فایل
خوش آمدید〰️مهمان شهداهستید🌱 کپی آزاد = به شرط صلوات🔮 'به نیت ظهور امام زمان عجل‌الله و دعا برای شهادت خادمین کانال ❤' در خدمتم ✍️ @Labik_ya_seyedAli شرایط 👋 @Eshgh12a
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀⇦ هرکس این ذکر را هزار بار قرائت کند 💞بخت او باز و به زودی ازدواج کند 《 مُتِّکِیْنَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجًْنآهُم ْ بِحُورٍعِینٍ 》 @havaliiekhoda
「🕊🌸」 ✋🏻 هر صبح ڪہ سلامت میدهم و یادم می افتد که صاحبی چون تو دارم:↯ کریم، مهربان، دلسوز، رفیق، دعاگو، نزدیک... و چھ احساسِ نابِ آرامش بخش و پر امیدی است داشتنِ تـو...🕊 سلام ا؎ نور خدا در تاریڪی ها؎ زمین عج کانال عاشقانه ای با خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرخوری رو بذار کنار🙂 سعی کن کم غذا بخوری وقبل از اینکه سیر بشی دست از غذا خوردن بکشی، یا میتونی روزه بگیری! پرخوری وشکم پروری به پاکیت آسیب میزنه🥲
شده‌دلتنگ‌شوی چاره‌نیابی جزاشڪ!؟ من‌به این‌چاره‌‌ ی بیچاره‌دچارم هـرشب... کانال عاشقانه ای با خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان فـــتــٰــآح ناهار و شام را برای راحتی سکینه خانم به اتاقش می برم ، من و او غذا را با هم می خوریم امیر ارشیاء هم در آشپزخانه برای خودش غذا می کشد و به اتاقش می برد امشب رو ندارد که بیاید برای خودش غذا بکشد بهتر کمی گرسنه بماند ، یاد می گیرد ادب داشته باشد 😄 سیمین هم با سند عمارت ، غیبش زده جواب تلفن های امیر ارشیاء را نمی دهد.. غذا را می کشم و به اتاق سکینه خانم می برم ... لبخندی میزند و می گوید : _ ممنونم رمیصا جانم بوی غذات عمارت رو برداشته + خواهش میکنم _ امیر ارشیاء رو ندیدی؟ + نه از سر شب که اومدن خونه ندیدمشون.. _ طفلک خیلی سرخ شده بود... بهم گفت چی گفته ، خیلی شرمنده شده بود گفت بهت بگم حلال اش کنی + چی بگم .. _ امیر ارشیاء برعکس خواهر و مادرشه اخلاقاش ، قیافه اش ، لحن صداش ، کشیده به شوهر خدابیامرزم خیلی شبیه جوانی هاشه پسرم داره درس طلبگی می خونه .. پسر چشم و دل پاکیه قلب مهربونی هم داره برای حرفش خیلی ناراحت بود حلال کردن تو ، براش خیلی مهمه میگفت نمیخاد حق الناست بیاد گردنش. به غذا نگاه میکنم دارد سرد می شود و از دهن می افتد + حالا بهتر نیست غذامونو بخوریم من خیلی گشنمه _ وای ببخشید از وقتی پیرزن شدم خیلی حرف میزنم ..اره بخوریم ببین چه کرده این کد بانو... سینی غذا را از اتاق بیرون می آورم و به آشپزخانه می روم قابلمه ی غذا دست نخورده مانده این یعنی شازده با گندی که زده رویش نمی شود برای خودش غذا ببرد در حیاط روی صندلی چوبی نشسته و طبق معمول سرش در کتاب است این مدته با اینکه بعضی حرف هایش رو مخم بود اما وقتی فکر میکنم همه ی آن ها را برای خودم می گفت... شاید راست می گوید من زیادی در برابر حرف های درست او لجبازی کرده ام.. بشقابی بر می دارم و برایش غذا می کشم درون سینی می گذارم . موهایم از جلوی روسری کمی پیداست ... رو سری ام را جلوتر می کشم و به مقصد حیاط راه می افتم. 🚫❌ پیگرد_الهی_دارد ❌🚫 https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
توکل بر خدایت کن کفایت می کند حتما ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا