گروه 8 ازاد 26 اردیبهشت #گسترده_طلایی💛👆
سابقه در #ایتا، #سروش و #روبیکا #گسترده_طلایی
جهت رزرو تبلیغات و مشاوره رایگان
@talaei_ads
منتظر انتقادات و پیشنهادات و تبلیغات شما هستیم
تبلیغات گسترده طلایی💛
@gostardeh_talaei
🔞ورود افراد زیر ۱۸ سال اکیدا ممنوع🚫
👫آموزش و آگاه سازی مسائل زناشویی👫
♂️♀️درمان تضمینی و ذکر نکات درمانی مشکلات زناشویی♂️♀️
📚https://eitaa.com/joinchat/2162753867C18877fe38d
جامع ترین کانال در مورد مسائل زناشویی در ایتا👆👆👆
گروه 9 ازاد 26 اردیبهشت #گسترده_طلایی💛👆
سابقه در #ایتا، #سروش و #روبیکا #گسترده_طلایی
جهت رزرو تبلیغات و مشاوره رایگان
@talaei_ads
منتظر انتقادات و پیشنهادات و تبلیغات شما هستیم
تبلیغات گسترده طلایی💛
@gostardeh_talaei
❌ اکثر ماها از #افکار_منفیمون شکایت میکنیم. یه سری افکار داریم که خیلی اذیتمون میکنه ولی نمیتونیم بهشون توجه نکنیم.
میدونید چقدر این افکار منفی توی زندگیمون تاثیر منفی داره⁉️
شاید تا حالا صدبار تصمیم گرفتی از این افکار خلاص بشی ولی بهت حق میدم سخته و نتونستی.
ولی به راهکار خیلی جالب و ساده ما هم توجه کن که تضمینی بهت کمک میکنه زندگت عوض شه. وارد شید و به خودتون فرصت بدید:
👇
https://eitaa.com/joinchat/2672164875Cf611755acc
گروه 10 ازاد 26 اردیبهشت #گسترده_طلایی💛👆
سابقه در #ایتا، #سروش و #روبیکا #گسترده_طلایی
جهت رزرو تبلیغات و مشاوره رایگان
@talaei_ads
منتظر انتقادات و پیشنهادات و تبلیغات شما هستیم
تبلیغات گسترده طلایی💛
@gostardeh_talaei
تازه عروس بودم و اومده بودم شهر غریب
شوهرم سوپری داشت و هر از گاهی از سر دلتنگیمیرفتم سوپری پیشش...
همسایه مون یک هفته درمیون دختر ۱۷ساله اش رو میفرستاد و میگفت برنج میخام ولی کیسه ی برنج سنگین بود و از شوهرم میخاست که ببره خونشون...
باخودم گفتم چقدر اینا برنج میخورن درماه...
اون روز هم مثل همیشه همسرم برنج رو براش برد خونشون ولی یکساعت گذشت نیومد ،دوساعت گذشت نیومد کم کم داشتم نگران میشدم نکنه بلایی سرش اومده ساعت شد ۱۲شب و شوهرم نیومد
تا اینکه رفتم دم در خونه ی زن همسایه ولی. .....👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
گروه 11 ازاد 26 اردیبهشت #گسترده_طلایی💛👆
سابقه در #ایتا، #سروش و #روبیکا #گسترده_طلایی
جهت رزرو تبلیغات و مشاوره رایگان
@talaei_ads
منتظر انتقادات و پیشنهادات و تبلیغات شما هستیم
تبلیغات گسترده طلایی💛
@gostardeh_talaei
تازه عقد کرده بودم که گفتند مادرشوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم بهم گفت باید بیای خونه ما و به مادر مریضم کمک کنی...شوهرم اکثر وقتها میرفت ماموریت کاری...توی خونه من و مادرشوهرم تنها بودیم...
اونروزم صبح همسرم برای مأموریت رفته بود شمال کشور...
از مادرشوهرم اجازه گرفتم یکساعتی به مادرم سربزنم و برگردم...چندتا خیابون اونطرفتر یادم اومد گوشیمو با خودم نبردم برای همین فورا برگشتم خونه مادرشوهرم..کلید رو انداختم ودر رو باز کردم... ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d