#برایاولینبار_رمانواقعیدرایتامنتشرشد♨️
نگاهم و از سفره عقد گرفتم و بهش دوختم چقدر توی اون کت و شلوار خوش دوخت جذابتر شده بود ارزوم بود توی لباس دامادی ببینمش صدای عاقد بلند شد +عروس خانم بنده وکیلم؟!
با چشمایی بارونی نگاهم و به خواهرم دوختم که الان جای من کنار عشقم نشسته بود جفتشون خوشحال و راضی بودن و دیگه منی در این بین نبود عاقد برای بار سوم سوالشو مطرح کرد باصدای بلندگفت: بـــله
رو به رو شون وایستادم تیغ رو روی رگم گرفتم بایه حرکت رگم رو بریدم و اروم نالیدم مبارکت باشه عشقم... #ادامهرمانجذابکـــوهغــرور👇♨️
http://eitaa.com/joinchat/3884187662C083687821f