سابقه گسترده طلایی💛
وحشت زده روی زمین عقب عقب رفتم :_ جاوید؟ جنون آمیز زمزمه کرد :_ جون جاوید جوجه ام؟ _ #میخوای_بزنیم ؟
با خونسردی نفس نفس زنان آستین هایش را تا زد و زمزمه کرد :_ فقط یک #تنبیه_کوچولو برای دخترکوچولومون تا بفهمه درسته من عوضی پونزده سال ازش بزرگترم اما براش جون میدم و نباید خیانت کنه
نفهمیدم چه شد فقط زمانی به خودم آمدم که خون از پاهایم پایین آمد و تمام لباسم غرق خون بود.
کمربندش که بالا رفت وحشت زده زمزمه کردم :
_ بچه امو کشتی..... بچه امونو!
🔥 : پونزده سالم بود که عروس خان شدم
خانی که حتی اسمش وحشت به جون یک روستا مینداخت اما من پونزده ساله اسیرش کردم!
http://eitaa.com/joinchat/852754449Cfab3a7bc33