🔴 #دخترجوان_درقبرستان
دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است...
توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام...........
وقتی دختر به قبرستان رفت.....
ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2652438539C8299cc95e2