#رمان_آنلاین_عاشقوووونه_جذاب😍
امیرعلی ،هووم؟تموم نشد کارت؟
بدونه اینکه نگاهش رو از لپ تاپ بگیره گفت:
-نه خیلی کار دارم باید مقاله بنویسم
-اوف این دیگه چی بود؟
جوابم رو نداد و دوباره متفکر به صفحه لپ تاپ خیره شد از اینکه بهم توجه نمی کرد لجم گرفته بود، می خواستم صفحه لپ تاپ رو ببندم که دستم رو توی دستش گرفت :
-دریا خواهش می کنم اجازه بده تمومش کنم کلی وقت گذاشتم
اما من تماما حواسم پی گرمای انگشتهای بود که انگشتهای دستم رو به بازی گرفته بود غرق لذتی شیرین شدم و گذاشتم دستم همچنان توی دستش بمونه
معلوم بود کلا حواسش به اینکه دستم توی دستشه نیست،خیلی ریلکس مشغول تایپ بود ضربان قلبم حسابی بالا رفته بود با اینکه می دونستم حواسش نیست ولی عرق شرم روی پیشونیم نشست دستم رو کشیدم که
انگاره تازه متوجه شد چکار کرده تند از جا پرید و گفت.....
https://eitaa.com/joinchat/532545617C7359bca3a7
تازه به هم محرم شدن اما خجالت میکشید بهش دست بزنه😂❤️