نگاهم دنبالش کشیده شد که داشت میومد سمت کلاس..زیر لب زمزمه کردم #ماشالله_بانو
نیکی تنها دختر چادری کلاس بود که دل سنگ منو با #نجابتش آب کرده بود.
نگاهش به سمت زمین بود امروز باید از احساسم براش میگفتم..دل زدم به دریا رفتم جلوش ایستادم..
_سلام خانوم..
نگاهش رو شرم آلود سُر داد طرفم و زمزمه وار جواب داد..
_من اگه اجازه بدین من...نفسم رو با صدا آزاد کردم.._دوستون دارم...
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
#رمان_مذهبــی_عاشقانهــــ💕