#عاشقانهایمتفاوت♥️🦋
با حرص راه میرفتم و هر لحظه ازش دور تر میشدم؛ بوق میزد و انگار قصد بی خیال شدن نداشت.
_خانم توللی بیاین سوارشین. سو تفاهم شده. توی این بیابون تا شب هم راه برین کسی سوارتون نمیکنه.
تیز و عصبی نگاهش کردم:
_من حاضرم پیاده برم ولی سوار ماشین شما نشم.
حرف از دهنم بیرون نیومده بود که صدای جیغ لاستیک ها و گرد و خاک زمین بلند و شد. ترسیده به اطراف نگاه کردم.
_حالا چی کار کنم...
http://eitaa.com/joinchat/1651900434C5c2629a7fe
دختره ناز کرد وسط خیابون تنهاش گذاشت😅😳
#عاشقانهایمتفاوت♥️🦋
با حرص راه میرفتم و هر لحظه ازش دور تر میشدم؛ بوق میزد و انگار قصد بی خیال شدن نداشت.
_خانم توللی بیاین سوارشین. سو تفاهم شده. توی این بیابون تا شب هم راه برین کسی سوارتون نمیکنه.
تیز و عصبی نگاهش کردم:
_من حاضرم پیاده برم ولی سوار ماشین شما نشم.
حرف از دهنم بیرون نیومده بود که صدای جیغ لاستیک ها و گرد و خاک زمین بلند و شد. ترسیده به اطراف نگاه کردم.
_حالا چی کار کنم...
http://eitaa.com/joinchat/1651900434C5c2629a7fe
دختره ناز کرد وسط خیابون تنهاش گذاشت😅😳