سوزن رو تو دستم فرو میکرد و درمیآورد. نمیتونست رگم رو پیدا کنه. 😧 چشمام رو میبستم و لب میگزیدم. با همه بیتفاوتیش صداش دراومد. محکم و جدی گفت:
-سرنگ رو بده به من.
اون خانم با تعجب نگاه میکرد.این بار امیر تقریبا داد زد.
-خودم ازش میگیرم. تیکه تیکهاش کردی
- نمیشه که!
از بین دندونهاش غرید:برو کنار من بهتر از تو بلدم.
http://eitaa.com/joinchat/1661206541C0e4b8095c6
روز آزمایش خون نامزدش میخواد به جای مسئول خونگیری ازش خون بگیره😅😅😅
یه #عاشقونهیمذهبیِجدید♥️♥️♥️