سابقه گسترده طلایی💛
با چشمهای اشکی به شوهرم که داشت با همسر دومش خلوت میکرد خیره شدم دستی روی شکم برآمده ام کشیدم.شش ماه
امیرصدرا استاد مغروری که سر یه لجبازی با مهشید ازدواج صوری میکنن و قرار میزارن بعد یه مدت از هم جدا بشن اما با اتفاقی که بینشون میوفته مجبور ب ازدواج واقعی میشوند و...🙈
https://eitaa.com/joinchat/302579743C8237e41e2b
#پرمخاطبترین_و_جنجالی_ترین_رمان_این_روز_های_ایتا