eitaa logo
سابقه گسترده طلایی💛
12.4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
56 فایل
کانال اصلی گسترده طلایی💛👇 @gostardeh_talaei #ادمین_اصلی_جهت_سفارش_تبلیغات💛👇 @talaei_ads
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایی بسه دیگه پذیرایی با سن ایچ و آب لیمو طبیعی🤢 هرجا میریم همینه هی غر میزنی گرونه 🤣 بیا یه چنتا شربت جدید ارزون یاد بگیر😒 آموزش ۵۵ نوع شربت خنک و فانتزی اینجاست🥤👇🏽 http://eitaa.com/joinchat/2145910798C26d5c3446d دیگه این تابستون کدبانو شو💁🏻‍♀
دیگه لازم نیست برای درست کردن پیاز داغ یه قوطی روغن مصرف کنی 🤫❌ با میتونی 5 کیلو پیاز سرخ کنی😱😳 منم رازشو بلد نبودم 🤦🏻‍♀ اینجا👇 فهمیدم چه اشتباهی کردم این همه سال😕🤷‍♀ راز و کلی ترفند آشپزی 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2145910798C26d5c3446d این روزا همه دنبال این کانال میگردن 😍😍👆
26 مرداد 💛👆 سابقه در ، و جهت رزرو تبلیغات و مشاوره رایگان @talaei_ads منتظر انتقادات و پیشنهادات و تبلیغات شما هستیم تبلیغات گسترده طلایی💛 @gostardeh_talaei
😱چیه هنوز لباس برای محرم نخرید ی😱 ❌❌کارهای# خاص محرمی رسید ☺️ ♠️ ♠️ ♠️ ⁉️همه ی اینها باقیمت استثنائی😍 http://eitaa.com/joinchat/1948844067C404e282cd7 ❌❌❌این تنها کانالی که توش همچی پیدامیشه از تا# بزرگ ☺️☺️ 💟ارسالمون هم رایگانه 👏👏👏
دنبال یه کانالی که همچی توش باش ❌ 🏴🏴کارهای محرمی😔 ❤️تونیک 😊 🔥کلی کارهای حراج .....😱 🏃‍♂🏃‍♂بدوتادیر نشده‌اند بیااینجا 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1948844067C404e282cd7 📣📣کارهاتومستقیم بدون واسطه ا سفارش بده😎😎😎😎
27 مرداد 💛👆 سابقه در ، و جهت رزرو تبلیغات و مشاوره رایگان @talaei_ads منتظر انتقادات و پیشنهادات و تبلیغات شما هستیم تبلیغات گسترده طلایی💛 @gostardeh_talaei
با چشم های اشکی به پسرش خیره شد ناباورانه گفت _به خاطر این سر من داد میزنی? احمد رضا کلافه نگاهش رو به مادرش داد _چرا بیرونش نمیکنی توانایی نگاه کردن به چشم.های مادرش رو نداشت سرش رو پایین انداخت _چرا ازش حمایت میکنی اصلا به تو چه ربطی داره که این زن کی میشه تمام رگ های بدن احمد رضا که قابل دیدن بودن بیرون زده بود و عرق روی پیشونیش به وضوح دیده میشد _ چرا عین یه ولگرد پرتش نمیکنی از این خونه بیرون طاقت احمد رضا سر اومد و با فریاد گفت _چون زنمه https://eitaa.com/joinchat/1713242170Ce63c2533a0 رمان
سابقه گسترده طلایی💛
با چشم های اشکی به پسرش خیره شد ناباورانه گفت _به خاطر این سر من داد میزنی? احمد رضا کلافه نگاهش رو
نگاه خاص همسری که تازه بهش محرم شده بودم ازارم میداد. _چه موهای قشنگی داری? تازه متوجه شدم که روسری سرم نیست. دستم رو کشید مجبور شدم بشینم کنارش. _من چقدر خوشبختم صبح که چشم هام رو باز کردم با یه فرشته ی کوچولو روبرو شدم. سر به زیر گفتم: _اقا اشتباه کردیم بی اجازه ی مادرتون ... _تو درست ترین تصمیم زندگی منی. _شما نمی ترسید? _میترسم ولی نه از مادرم، اونو راضی میکنم. _پس از کی میترسید? https://eitaa.com/joinchat/1713242170Ce63c2533a0