◾️ #کتاب_دشمن_ما_را_ترجمه_می_کنی⁉️
👈🏼👈🏼 صاحب کتاب "موسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا علیهاالسلام" ، مرحوم #شیخ_اسماعیل_انصاری_زنجانی در کتاب دیگرشان، بهنام: #خاطرات_زهرایی ، مینویسد:
➖ در سال ۱۴۲۹ قمری یکی از دوستان من خاطره را نقل کرد:
چند سال قبل در مشهد کتابی به نام #خلافت_و_سلطنت تعریف مودودی پاکستانی به دستم رسید.
به نظرم کتاب ارزنده آمد.
از یکی از دوستانم خواهش کردم روزی یک ساعت بیاید و کتاب را برای من ترجمه کند تا آن را به فارسی برگرداند.
چند روز آمد و تا ۴۰ صفحه از کتاب را به فارسی ترجمه کردم.
هنگام پاکنویس کتاب، به فرازهایی برخوردم که برای طعن عثمان و معاویه، به فضائل ابوبکر و عمر اشاره کرده و به خیال خود خلافت خلیفه اول و دوم را ثابت کرده بود!!
➖ به خودم آمدم و متوجه شدم کتابی که مخالف عقیده ما باشد حضرت زهرا و اهل بیت علیهمالسلام به ترجمه آن راضی نیستند.
بنابراین بدون شک ترجمه این کتاب خوشایند حضرت زهرا علیهاالسلام نیست.
تصمیم گرفتم این کار را کنار بگذارم و وقتی دوستم آمد از او تشکر کنم و بگویم بهخاطر مطالبی که برخلاف عقیده ما صلاح نشد این کتاب در جامعه پخش بشود.
➖ فردا صبح که ایشان آمد قبل از اینکه او شروع به سخن کند، به او گفتم:
با عرض معذرت از امروز ترجمه این کتاب را به کلی تعطیل میکنم چرا که صلاح نیست این کتاب ترجمه شود.
ایشان گفت: اتفاقاً من هم همین قصد را داشتم. امروز برای ترجمه نیامدم بلکه آمدم بگویم از امروز از ترجمه این کتاب معذورم و دیگر یک کلمه از آن را ترجمه نمیکنم.
➖ به او گفتم: شما که از قصد من خبر نداشتی، من مطالبی دیدم به خاطر آن منصرف شدم. شما برای چه منصرف شدی؟!
ایشان گفت: دیشب خواب دیدم بهخاطر آن ترجمه این کتاب را بر خود حرام کردم.
سپس خوابش را چنین تعریف کرد:
دیشب در عالم رویا دیدم:
قصد زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیهالسلام را دارم وقتی به صحن سقاخانه رسیدم، دیدم آن صحن مملو از بانوان باحجاب و بهگونهای که راه عبور مسدود شد و فقط یک راه باریک از وسط بانوان به اندازه عبور یک نفر باز بود.
من خواستم از همانجا عبور کنم و به زیارت مشرف شوم، ولی یکی از آن بانوان جلو آمد و آن راه را باریک را هم بست!!
من به او گفتم: خانم! قدری کنار برو من میخواهم به زیارت امام رضا علیهالسلام بروم.
او در جواب به من گفت:
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند راه را بر تو ببنددم و تو را به زیارت امام رضا علیهالسلام راه ندهم چرا که تو کتاب دشمن ما را ترجمه میکنی.
➖ گفتم: توبه کردم و دیگر ترجمه نمیکنم.
آنگاه را باز کرد و زیارت امام رضا علیهالسلام مشرف شدم.
➖ آنگاه گفت من به حضرت زهرا علیهاالسلام قول دادهام که دیگر این کتاب را ترجمه نکنم.
در آنجا هر دو از ترجمه این کتاب منصرف شدیم.
📚 خاطرات زهرایی، شیخ اسماعیل انصاری زنجانی (انتشارات طوبی محبت، قم، ص۱۵)
کانال رسمی مجتمع بنی فاطمه سلام الله علیهامشهد
🆔@banifateme_mashhad