eitaa logo
بانک عکس دفاع مقدس
2.5هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
89 ویدیو
26 فایل
📷 مرجع عکس کانال‌های شهدایی ❌ روی تصاویر لوگو نزنید 📌استفاده از تصاویر آزاد است 📌 با فوروارد مطالب از کانال شهدا حمایت کنید. 📌تلگرام https://t.me/bank_aks https://www.instagram.com/defense_ir?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا دلی جامانده از قافله‌ٔ عشق در آرزوی رسیدن به عُشاق بی‌قراری می‌کند ... قلاجه ، تیرماه ۱۳۶۵ شب عملیات کربلای یک عکاس : سید مسعود شجاعی 💠 @bank_aks
بانک عکس دفاع مقدس
اینجا دلی جامانده از قافله‌ٔ عشق در آرزوی رسیدن به عُشاق بی‌قراری می‌کند ... قلاجه ، تیرماه ۱۳۶۵
در قلاجه غوغایی بود .... سخت بود ، به خدا خیلی سخت بود ، دل کندن از هم ، اما حالا نزدیکی غروب آفتاب، بچه‌ ها همدیگر را سخت در بغل می‌فشردند و گریه سر می‌دادند، عاشق بودند، کاری نمی‌شد کرد، و با اینکه با خودشان عهد کرده بودند از همه چیز دل بکنند، اما حسابی دلبسته هم شده بودند ، تا ساعاتی دیگر باید از موانع سخت ، میادین مین و از زیر آتش دشمن رد می‌شدند و حماسه‌ای دیگر را در تاریخ دفاع مقدس رقم می‌زدند، حسابی توجیه شده بودند که برای آزادسازی شهر مهران ( برگ برنده صدام در جنگ که خیلی به آن می‌نازید) باید مردانه بجنگند، با بچه‌های لشگر سیدالشهدا همراه بودم، الحق و الانصاف بچه‌های تبلیغات سنگ تمام گذاشته بودند. دروازه قرآنی درست کرده بودند تا بچه‌ها از زیر آن رد شوند، حاج علی فضلی فرمانده لشگر هم با اکثر بچه ها مصافحه می‌کرد، نه بچه‌ها از او دل می‌کندند نه او از بچه ها، انگار برای عروسی می‌رفتند، رسیدن به وصال عشق، آذین بندی‌ها هم به این گمانه دامن می زد، حسابی چراغانی کرده بودند، در عکس رشته لامپ‌ ها مشخص است، روحانی جوانی در حالی که لباس رزم بر تن دارد و قرآن به دست گرفته بچه‌هـا را از زیر قرآن رد می کند... در این میان نوجوانی نشسته و برای بچه‌هـا اسفند دود می‌ کند، در عکس پشتش به ماست، سنش کم بود، چون چادر ما نزدیک بچه‌های ستاد بود، بارها و بارها دیده بودمش، خیلی اصرار کـرده بود تا او را هم به همراه رزمندگان دیگر بفرستند، اما سنش کم بود، به گمانم 12 سالش بود، این لحظه‌های آخر آنقدر زاری کرده بود که هم خودش خسته شده بود هم بچه‌های ستاد، شب قبل از اعزام ، درست پشت چادر ما صدای گریه‌ اش را شنیدم، از چادر بیرون زدم ، دیدم گوشه‌ ای کز کرده و اشک بر چهرهٔ آسمان سیمایش جاری است، رفتم و کنارش نشستم، با اینکه می‌دانستم علت چیست ، از او پرسیدم : "چرا گریه می‌کنی؟" خیلی ساده در حالیکه احساس می کردم بغض تمام گلویش را پر کرده است و به سختی می توانست حرف بزند گفت:"می خواهم با بچه ها به خط مقدم بروم ، اما نمی گذارند، می گویند سنم کمه" دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم :" خوب اولاً مرد که گریه نمی کند، ثانیا تا اینجا هم که با بچه‌ها آمدی خیلی ها آرزویش را دارند و نتوانسته اند بیایند" گفت:" به مادرم گفتم که نذر کند تا من به خط مقدم بروم، اگر نگذارند بروم نذر مادرم ادا نمی شود."  با این حرف آخر واقعا کم آوردم، مانده بودم چه بگویم، گفتم:" اگر دعای مادر پشت سرت باشد ، ان‌شاءلله نذر او هم ادا می شود"... حالا در آخرین غروب وداع قلاجه با یاران، به او گفته بودند فعلا اسفند دود کند تا ببینند بعد چه می شود، به نظرم می رسید یک جورایی سرکارش گذاشته بودند... درمرحله دوم عملیات در شهر مهران باز هنگام غروب دیدمش ، سوار بر پشت تویوتا، تعجب کردم، تفنگ کلاش به شانه اش بود، برای  لحظه ای نگاهمان به هم تلاقی کرد، صورت زیبایش آسمانی تر شده بود، لبخندی زد و دستش را به سمتم دراز کرد، دویدم تا خودم را به ماشین برسانم، نرسیدم، دستم به او نرسید... دور شد، لحظاتی بعد در غبار دود انفجار گم شد،" نذر مادر ادا شده بود... به روایت عکاس دفاع مقدس سیدمسعود شجاعی طباطبایی 💠 @bank_aks
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ذکر خدا را فراموش مکن ... ۲۷_حضرت‌رسولﷺ 💠 @bank_aks
جاده‌‌ی عاشقی عجب پُر خطر است ... 💠 @bank_aks
با یاد شیرمردانی که با یک اشارت امام (ره) تیرگی شب را شکافتند ... 💠 @bank_aks
گر چه یاران فارغ اند از یادِ من ؛ از من ایشان را هزاران یاد باد ... 💠 @bank_aks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک گنبد طلایی و یک آسمان امید اینجا هوا برای پریدن مناسب است ... 💠 @bank_aks
خوشا به حال هر آنکس که مبتلای رضاست ... 💠 @bank_aks
ایها الرئوف ... امضای تو پای شهادت‌نامه‌ها بود با دست تو این فیض بر یاران رسیده 💠 @bank_aks
🎼 اجرای گروه سرود آزادگان دفاع مقدس در حرم مطهر علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) https://eitaa.com/bank_aks ☑️ بانک عکس دفاع مقدس
رسم بود داماد ؛ شبِ ازدواجش حنا بگذارد یک رسم دیگر آمد ، رزمنده شب شهادتش حنا می‌گذاشت ...! 💠 @bank_aks
مقدمه خوب شدن سپردن دل به دستِ خوبان است و چه خوبی بهتر از "شهید" ... از راست : 💠 @bank_aks
🐴 قاطِرلانس بجای آمبولانس ... در عملیات‌های شمال‌غرب کشور و مناطقِ کوهستانی کردستان و آذربایجان غربی استفاده از قاطر نقش مهمی داشت. این قاطرهای مقاوم گاهی مهمات و آذوقه را برای رزمندگان جابه‌جا می‌کردند و گاهی هم نقش آمبولانس را بازی می‌کردند. ۸_نجف_اشرف 💠 @bank_aks
کاش بیایی وُ قهقهه‌‌ی مستانه‌ٔ مظلومان در عالم طنین بیندازد ... @bank_aks
عاشقی را به خون دل وضو کن ... http://eitaa.com/joinchat/3716808705C95be0cabab ☑️ بانک عکس دفاع مقدس
نسل تعویض نبودند! بلکه اهلِ تعمیر و نگهداری بودند ... 💠 @bank_aks
شهدا امدادی به ما هم برسانید به درد دنیازدگی دُچاریم حالمان بد است کمی زودتر ... 💠 @bank_aks
یاد غنچه‌ای بخیر که قبل از شکفتن لبخند زد ؛ پَرپَر شد و در دامان محبت ریخت ... ۱۴تیر۱۳۶۶ 💠 @bank_aks
بانک عکس دفاع مقدس
یاد غنچه‌ای بخیر که قبل از شکفتن لبخند زد ؛ پَرپَر شد و در دامان محبت ریخت ... #نوجوانان #تخریب_چی
شب عملیات نصر۴ خیلی به شهید زینال حسینی فرمانده تخریب اصرار کرد که با تیم ما جلو بیاد و توی زدن معبر به ما کمک کنه. اما شهید سید محمد مخالفت کرد و با تیم برادر هادی راهی شد... دوتا تیم معبر ما قرار بود با دو تا گروهان گردان حضرت علی اکبر(ع) روی تپه دوقلو به دشمن بزنه و معبر اول رو ما بزنیم و نیرو رو عبور بدهیم و گروهان دوم هم سراغ تپه بعدی بروند و دشمن رو قلع وقمع کنند. وقتی می‌رفتیم تا به گردان علی‌اکبر (ع) ملحق شویم من و حمید پشت وانت بودیم من شروع کردم به شعر حماسی خوندن وبقیه بچه ها جواب میدادن و حمید هم عشق می‌کرد یه دفعه دست انداخت گردنم وگفت برادر جعفر : داریم می‌ریم شهـید بشیم بیـا و از این ساعتِ مچی‌ات بگذر و به من یادگـار بده، خـودت از دستت باز کن و به من هدیه کن و نگذار بیام توی میدون مین و از دست شهید ساعت باز کنم :) من هم زدم پشت کله‌ اش گفتم حمید تا من حلوای تو رو نخورم شهید نمیشم... لحظات به تندی گذشت و دو تا تیم بچه های تخریب مامور به گردان علی اکبر مهیا برای زدن معبر شدند که کار به هم ریخت و موقع حرکت ستون‌هایِ دو تا گروهان قاطی شدند و ما بچه‌های تخریب هم جابجا شدیم و موقع معبر زدن با حمید و شهید حاج رسول فیروزبخت روبرو شدیم... قرار شد هر دو تیم با کمک هم دوتا معبر رو باز کنیم و حمید اینجا سر از پا نمیشناخت، معبر اول که باز شد و نیرو رو عبور دادیم دیگه حمید رو ندیدیم و هرچی گشتیم و سراغ گرفتیم از حمید خبری نبود . صبح عملیات بچه های تخریب رو جمع کردیم تقریبا کار بچه‌ های تخریب توی خط تموم شده بود . از بچه هایی که با حمید رفته بودن سراغ حمید رو گرفتیم و اون هـا خبر شهادت حمید رو دادند.... و حمیدرضا دادو در ۱۴ تیرماه ۱۳۶۶ از ارتفاعات ماووت پرکشید ... راوی: حاج جعفر طهماسبی ۱۰سیدالشهداء @bank_aks
جبهه بود و همه چیزش صلواتی! اصلا کدام وجهی ، بهایِ این همه صفا می‌شد؟ 💠 @bank_aks
سَر کلاسِ درس مردانگی‌شان باید فهمید ؛ که چطور می‌شود سختی‌های راه خدا را از هر رفاهی شیرین‌تر دانست..! 💠 @bank_aks
چای خوب است ... امّا از آن بهتر این است ؛ چای را آنکه تو دوست‌ داری بریزدツ 💠 @bank_aks
چه سخت است آرام کردن دل بيقراری که مدام " تو " را می‌ خواهد ... 💠 @bank_aks
می‌روی اما همیشه در‌ کنارم مانده‌ای ... ۴۱_‌ثارالله 💠 @bank_aks
بيست و يكم تيرماه ۱۳۶۷ يادآور يكی از تلخ‌ ترين حوادث تاريخی دوران دفاع‌مقدس در شهرستان دهلران است. بخوانید روایتی از مقاومت عشایر و روستاییان قهرمان دهلران 👇 http://www.ilamebidar.ir/news/3072 https://www.khabaronline.ir/amp/463431/ 💠 @bank_aks
باید قامت بست برای نمازی که گویی پس از آن وصال است ... 💠 @bank_aks
لقمه‌های شهادت ؛ عکسی لو رفته از سفره مذاکرات 1+4 تصویر ، پنج فرمانده خراسانی دفاع‌مقدس را بر گرد سفره ساده جبهه نشان می­‌دهد که چهار نفر از آنها به فیض شهادت نائل آمدند و یک نفرِ باقی مانده بعد از جنگ با داشتن یادگاری‌ از آن‌ روزها بر جسم خود و با حسرتِ روزهای خوشِ با هم بودن و با اخلاص در سنگر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت فعالیت دارد. از سمت راست به ترتیب : فرمانده گردان الحدید فرمانده گردان فلق، فرمانده گردان‌کوثر فرمانده طرح‌ و‌ عملیات و هادی‌نعمتی از فرماندهان‌ خراسانی دفاع‌ مقدس که هر پنج نفر جمعی تیپ امام رضا (ع) بودند. شهیدان حافظی، جامی و بصیر در عملیات بدر آسمانی شدند و شهید سید علی ابراهیمی در کربلای پنج به شهادت رسید. شاید علت آسمانی‌ نشدن هادی نعمتی در این جمع این باشد که بر سرِ این سفره ، به جای خوردن لقمه های شهادت مجذوبِ صحبت و حرف زدن با شهید حافظی بوده است. 💠 @bank_aks