eitaa logo
بانک تولیدات مجازی
10.4هزار دنبال‌کننده
57.2هزار عکس
35هزار ویدیو
3.3هزار فایل
بانک تولیدات مجازی معاونت تبلیغ حوزه‌های علمیه 🔰 اینجا سعی میکنیم بهترین تولید‌های رسانه‌ای را قرار دهیم تا ادمین‌های عزیز در کانال‌ها و سکو‌های خود منتشر کنند 🗒 موضوعات: 🔰مذهبی 🔰سیاسی 🔰فرهنگی ارتباط با ادمین @btid_api_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 اولین شهید ❇️ برای سفیر امام در کوفه پول و سلاح تهیه می کرد، حتی از مردم برای امام بیعت می گرفت. بعد شهادت مسلم بن عقیل با زن و بچه به کربلا آمد. 🟡 شب عاشورا که شد، امام بیعت را از اصحاب برداشت و گفت: بروید! این جماعت با من سر جنگ دارند. مسلم بن عوسجه بلند شد و گفت: ای ابا عبدالله! آیا ما تو را رها کنیم؟! آنگاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم؟! ما در کنار تو می جنگیم تا کشته شویم. 🟠 صبح عاشورا مسلم بن عوسجه فرمانده طرف چپ لشکر امام شد و اولین شهید کربلا از آن او شد. 📌ابی مخنف، وقعة الطف، ص۲۲۵ 📌محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسين(علیه السلام)، ج ٦، ص٢٠ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 داماد عمو ❇️ اسب را زین کرد، به خیمه رفت و از فاطمه خداحافظی کرد، بعد به عمه گفت: مراقب همسر من باش. عمو راضی به رفتنش نمیشد، اما با اصرار پذیرفت. میدان جنگ شلوغ بود، از روی اسب که روی زمین افتاد، دیگر نشد بدنش را برگردانند. 🟡 عصر عاشورا سر تمام شهدا را جدا می کردند، به حسن مثنی که رسیدند بی حال بود. یکی از بین لشکر ابن زیاد گفت: من دایی اویم، او را نکشید، ضمانتش با من. حسن مثنی یکی از جانبازان کربلا بود که به کوفه رفت، درمان شد و به مدینه بازگشت. 📌 احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰ 📌 حمید بن احمد مُحَلِّی، الحدائق الوردیَّة فی مناقب ائمة الزیَّدیة، چاپ مرتضی بن زید محطوری حسنی، صنعا ۱۴۲۳ / ۲۰۰۲ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 به دام عشق ❇️شنیده بود امام به سمت کوفه می رود، مسیر خود را کج می کرد او را نبیند. ⭕️عثمانی مذهب بود و میانه خوبی با امام نداشت، در راه به ناچار نزدیک امام توقفی کرد، مشغول غذا خوردن شد که فرستاده ای از طرف امام آمد و او را دعوت کرد. 🟡 زهیر مبهوت مانده بود، با اکراه پیش امام رفت، اما خندان برگشت و رو به همراهانش گفت: وسایل را جمع کنید، پیش امام می رویم، انگار که سفر ما به شهادت ختم می شود. 📌 بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷- ۱۶۸ 📌 طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۸ 📌 مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۸، ص۳۲۰ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 گریه بی وقفه ❇️مردی توی مدینه فریاد میزد که به من رحم کنید، چون در این شهر غریبم. امام سجاد(علیه السلام) از کنارش رد شد و گفت: اگر توی این شهر بمیری جنازه ات روی زمین می ماند؟ مرد با تعجب گفت: نه! مردم این شهر مسلمانند، اگر جنازه من روی زمین بماند، دفنش می کنند. 🟡امام اشک از دیده اش جاری شد و گفت: پدرم با این که نوه پیامبر بود، جنازه اش سه روز بدون کفن روی زمین ماند. 📌 سوگنامه آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، صفحه ۳ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 بوی پیراهن خونی ❇️ توی مدینه قحطی شدیدی اومد، طوری که دیگه غذایی برای خوردن پیدا نمیشد. 🔆درخت ها خشک شدن و چاه ها آبی برای آبیاری نداشتن. عبدالله بن جعفر رو به همسرش کرد و گفت: شنیدم که شام (سوریه) وضعیت خوبی داره، وسایل رو جمع کن تا به اونجا بریم. 🟡 خونه کوچکی توی شهر شام اجاره کردن، روزها عبدالله مشغول کشاورزی میشد و همسرش به یاد لحظه های اسارت توی این شهر زندگی می کرد. ⭕️مدتی که گذشت، زینب کبری مریض شد. روزی از شوهرش خواست تا تشکش رو زیر نور آفتاب پهن کنه، بعد لباس خونی برادر رو به سینه چسبوند. اون در حالی که گریه می کرد و زیر لب حسین حسین می گفت، از دنیا رفت. 📌 عقیله بنی هاشم، ص ۵۷ و ۵۸. 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 کنار دایی ❇️ پدر زره و کلاه خودی سرشان کرد، شمشیری حمایلشان کرد و به سمت مکه رهسپارشان کرد. وقتی در سرزمین عقیق به کاروان امام رسیدند، زینب کبری با دیدن عون و عبد الله سر ذوق آمد. 🔴عبد الله رو به دایی کرد و گفت: پدرمان از ما خواست تا اگر به راه خود ادامه دادید، کنارتان بمانیم تا شهید شویم. 📌 ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۶۷ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 اولین سفیر ❇️ نامه را از امام گرفت و مخفی کرد. سریع سوار اسب شد و به سمت بصره رفت. وقتی رسید، به بزرگان آن‌جا گفت: از طرف حسین بن علی علیه السلام نامه‌ای برایتان آوردم. وقتی نامه را باز کردند نوشته بود: من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می‌کنم، چرا که سنت مرده و بدعت زنده شده است. پس اگر گفتارم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه رشد هدایت می‌کنم. 🟡 منذر رو به دامادش عبیدالله بن زیاد کرد و گفت: سلیمان بن رزین، غلام حسین بن علی است. او به بصره آمده تا بزرگان ما را تحریک کند، پس سرش را جدا کن. 📌 طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۷. 📌 طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۳۵۷-۳۵۸. 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 شهید کوفی ❇️ نامه ای به امام نوشته بود و روز شماری می‌کرد برای آمدنش، مسلم که به کوفه آمد سراسیمه به استقبالش رفت، خبرچینی به ابن زیاد گفت: عمارة بن صَلْخَب با مسلم بیعت کرده و از کوفیان برای امام بیعت می‌گیرد، ابن زیاد عصبانی شد، دستور داد دستگیرش کنند و به زندان بیندازند. 🟡 بعد شهادت مسلم و هانی ابن زیاد گفت: سر عماره رو جلوی طایفه اش جدا کنید و هر سه سر رو برای یزید به شام ببرید. 📌 حائری، ذخیرة الدارین، تحقیق: دریاب نجفی، ۱۴۲۲ق، ص۴۹۸. 📌 بلاذری، أنساب الأشراف،۱۴۱۷ق، ۱۹۹۶م، ج ۲، ص۸۵. 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 خروج از ظلمت ❇️ لباس لرزم به تن کرد و از کوفه با ابن زیاد به کربلا رفت، وقتی امام ابن زیاد را نصیحت کرد و او قبول نکرد رو به قبیله خود کرد و گفت: ما بودیم نامه برایش نوشتیم، امروز حق را در طرف حسین میبینم. 🟡شب از نیمه می‌گذشت جُوَیْن بن مالک سوار اسب شد و با هفت نفر از قبلیه خود به سپاه امام آمد و جز شهدای کربلا شدن. 📌 سماوی، ابصارالعین، ۱۴۱۹ق، ص۱۹۴. 📌 شیرازی، ذخیرة الدارین، زمزم هدایت، ص۴۰۰. 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
27.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 شیدایی‌ها 🔷زهَیر بن قَین بَجَلی از شهدای کربلا و از بزرگان قبیله بجیله؛ او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین علیه‌السلام چند روز قبل از واقعه کربلا، به او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 بعد صفین ۱ ❇️ به خانه رسید، همسر لیوانی آب به او داد و گفت: از جبهه جهاد چه‌خبر؟ هرثمه گفت: از صفین برمی‌گشتیم موقع نماز ظهر به کربلا رسیدیم علی مشتی خاک از روی زمین برداشت و گفت: خوشا به حالت ای خاک، قطعاً از میان تو جماعتی بر می‌خیزند و بدون حساب وارد بهشت می‌شوند. 🟠 هرثمه لبخندی زد و گفت: این علی ادعای علم غیب می‌کند، همسرش فریادی زد و گفت: دست برداراز این ایرادها آنچه علی بگوید همان می‌شود. 📌 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۱۶۹ 📌 ارزش محبت امام حسین علیه‌السلام، علی اصغر ظهیری، ص ۳۵ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat
💠 بعد صفین2 ❇️ همراه ابن زیاد وارد کربلا شد، نگاهش به زمین افتاد یاد حرف امیرالمومنین بعد صفین افتاد، سوار بر اسب شد و از لشکر گریخت به امام رسید گفت: با پدرت از صفین بر می‌گشتیم اینجا مشتی خاک برداشت و گفت: خوشا به حالت ای خاک، قطعاً از میان تو جماعتی بر می خیزند و بدون حساب وارد بهشت می شوند. 🟡 امام به او گفت: حالا موافق ما هستی یا مخالف؟ گفت: هیچکدام به فکر اهل و عیالم. 🟠 امام ابرو در هم کرد و گفت: از این سرزمین فرا کن، کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود به کمک ما نیاید، جایگاهش آتش دوزخ است. 🔴 هرثمه بن سلیم به تاخت از کربلا گریخت. 📌 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۱۶۹ 📌 ارزش محبت امام حسین علیه‌السلام، علی اصغر ظهیری، ص ۳۵ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 @banketolidat