eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
55 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱 _گام های عاشقی پارت 50 چشمم به اتوبوسای گوشه محوطه افتاد ۳ روز دیگه حرکت میکردن تو فکر این بودم که ای کاش منم میرفتم ،تو فکر خیال بودم که یکی از پشت با کیفش زد به من برگشتم نگاه کردم سارا بود - سلام سارا: علیک ،خیلی نامردی - چرا سارا: آخه دیروز شوهرمو همراه خودت بردی دور دور ،منم زیر بارون مثل موش آب کشیده رفتم خونه - چیه حسودی میکنی؟ سارا: خیلیییی،از اینکه امیر خیلی دوستت داره حسودیم میشه... - نترس بابا ،امیر تو رو هم خیلی دوست دار سارا: ولی نه به اندازه تو ! - تو چون تازه ازدواج کردی اینو میگی،کم کم متوجه دوست داشتنش میشی،البته اگه خجالت و بزاری کنار سارا: امید وارم - راستی امتحان دیروز و چیکار کردی ؟ گند که نزدی؟ سارا: هاشمی دیروز اصلا امتحان نگرفت ،اصلا یه جوری بود کلافه ،عصبانی ،توپش پر پر بود - عع چرا! سارا: چه میدونم حتما باز رفته خواستگاری جواب رد شنیده - بی مزه سارا: راستی پکیج راهیان نورو دیدم عالی شده بود - اره خیلی خوب شده ،راستی به نظرت جای اضافی دارن سارا: واسه چی پرسیدی؟ - دلم میخواد چند روزی به چیزی فکر نکنم ،و تنها باشم سارا: نمیدونم باید بری از منصوری بپرسی - باشه ،بعد کلاس میرم پیشش سارا: بریم که الا کلاس شروع میشه - بریم بعد تمام شدن کلاس وسیله هامو تن تن جمع کردم و رو کردم به سارا گفتم: سارا تو برو تو محوطه منتظرم باش من میرم پیش منصوری و میام سارا: خوب باهم میریم پیشش - نه خودم میرم،امیر گفت میاد دنبالمون تو برو که با دیدنت یه کم شارژ شه بیچاره سارا: فعلا که دستگاه شارژش پیش شماست لبخندی زدم و از کلاس بیرون رفتم... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 __°🌱• ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱 _گام های عاشقی پارت 51 از پله ها یکی دو تا پایین اومدم رفتم سمت دفتر بسیج چند تقه به در زدمو وارد اتاق شدم - سلام خانم منصوری : سلام عزیزم - خانم منصوری میخواستم بپرسم جای خالی دارین واسه راهیان نور خانم منصوری: نه ،چطور؟ - آخه میخواستم منم بیام خانم منصوری: ولا آیه جان لیست ها همه تکمیل شده ان ،جایی خالی نیست - باشه ،اشکالی نداره ،با اجازه رفتم سمت در که گفت: آیه برو پیش هاشمی ببین شاید یه کاری بکنه برات ( لبخند بی جونی زدم ) : باشه از دفتر خارج شدمو رفتم سمت دفتر بسیج برادران یه بسم الله گفتم و در زدم ،درو باز کردم اتاق خیلی شلوغ بود همه مشغول کاری بودن با دیدنم همه از کار دست کشیدن و نگاهم میکردن هاشمی هم پشت میز نشسته بود وارد اتاق شدم - سلام همه یکی یکی سلام کردن هاشمی: سلام ،بفرمایید کاری داشتین؟ - میخواستم بپرسم جای خالی واسه راهیان نور دارین؟ یه دفعه یکی از بچه ها گفت: نه استاد پر شدن هاشمی کمی سکوت کرد و گفت: میتونم بپرسم برای چه کسی میخواین ؟ - خودم هاشمی: شرمندم ،فعلا که کاری نمیشه کرد چون اتوبوس همه تکمیل شدن،اگه میخواین شمارتونو بدین ،اگه یکی از بچه ها نیومد شما رو جایگزینش میکنیم خیلی ناراحت شده بودم ،از کیفم یه خودکار و کاغذ برداشتم و شمارمو روش نوشتم دادم به هاشمی وقتی داشتم کاغذ و بهش میدادم با بغض بهش نگاه کردم و گفتم - لطفا یه کاری کنین منم بیام بعد بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شدم و رفتم سمت محوطه داشتم دنبال سارا میگشتم که گوشیم زنگ خورد سارا بود - کجایی سارا؟ سارا: بیا بیرون ،داخل ماشین امیرم - باشه از دانشگاه رفتم بیرون دورو برمو نگاه کردم ،ماشین امیر و پیدا کردم رفتم سمت ماشین و سوار شدم - سلام امیر: سلام سارا: چی شد آیه ،اسمتو نوشتی؟ - نه ،گفتن پر شده سارا: اشکال نداره ،ان شاءالله سال بعد - اووو تا سال بعد کی مرده ،کی زنده سارا: عه این حرفا چیه ،تو هنوز عمه نشدی ،عروس نشدی ،مامان نشدی با گفتن این حرفش امیر یه نگاهی بهش کرد و سارا دیگه چیزی نگفت - امیر جان منو ببر خونه بی بی امیر : باشه 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ______°🌱• ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااام به همه رفقای لاک جیغی حالتون خوبه؟! یه سوال فنی رفقا شما آهنگ چی گوش میدید؟! https://harfeto.timefriend.net/16457103574944 یهوی
4_5884513213118153769.mp3
5.34M
باخدا قهر نکن ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونے شیطان دࢪباࢪھ خدا دࢪ دࢪۅن تۅ چے کاࢪ میکنھ؟ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
51.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مجموعه‌ قسمت نهم: «هیچ پدری فرزندش رو رها نمی‌کنه!» ✍🏻 ماجرای زندگی و تحول پیام نعمتیان ماجرای نخی که قطع نشد! و جوانی عشق خلاف را، از روزهایی که خطاهایش می‌توانستند مسیر زندگی‌اش را، به بیراهه‌ای با مقصدی نامعلوم، تبدیل کنند، عبور داد؛ و رساند به خانه‌های پدری...✨ خانه‌هایی که هر کدامشان، قسمتی از یک نقشه‌ی از پیش طراحی‌شده بودند!☀️ 🌐 آپارات | اینستاگرام | یوتیوب @Ostad_Shojae
از لاک جیغ تا خدا
باخدا قهر نکن ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
رفقا الان که دارید در مورد آهنگ جواب میدید نظرتون در باره این سخنرانی هم بگید چقدر موافقید؟؟؟!
«داشتم برای امتحانم درس می‌خوندم که تماس گرفت و گفت می‌خوام بیام خونه‌تون تا با هم درس بخونیم. با اینکه می‌دونستم که وقتی بیاد زمان زیادی رو به حرف زدن با هم می‌گذرونیم، قبول کردم... نتیجه‌ اون امتحان رو... نگم🤭» یکی از نکاتی که ⛅ معمولا گریبانگیر ماست، اینه که صراحت و صداقت نداریم و با تعارف و رودربایستی زندگی می‌کنیم در حالیکه اثبات شده همین صداقت نداشتن ما و رودربایستی‌مون برای نه گفتن 🙃 توی حالات ظاهری ما نمایون می‌شه و روی ارتباطاتمون تاثیر میذاره... 👈 ؟ 💚 تلاش کنیم بی صداقتی‌مون رو با بهانه‌هایی مثل «دیدم دلش می‌شکنه، چون گناه داشت، خدا رو خوش نمیاد» توجیه نکنیم 💜 اگه دوستی ما با یه پاسخ صادقانه بهم میخوره، واقعا بهتره که ادامه پیدا نکنه؛ چون اساس دوستی بر صداقته 💙 آدم‌هایی که از ما شنیدند، به ما اعتماد بیشتری دارند 🤍 توی دوستی‌های واقعی، رنجش از صراحت، موقتیه و نباید نگرانش بود... 📗 اراده کن می‌توانی. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرین بود... شیرین‌تر از قند... داشتم از این حرم سمت آن حرم 😍 با شوق قدم می‌زدم هوای بین‌الحرمین را نفس می‌کشیدم و با خودم می‌گفتم: حق داشتم دلتنگ باشم...😇 دو قدم مانده به 🌿 رسیدن به حرم بودم که... از خواب بیدار شدم... بیدار شدم اما هنوز حس و حالش با من هست... حس و حال خوابی که شیرین بود... شیرین‌تر از قند . . . 😌😢 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
1_1423894978.mp3
6.72M
ازمن نا امید نشیاااا ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━