🌸🍃ادامه داستان تحول خادم الحسین 🌸🍃

هندزفری هاتونو بیارید صوت رو پلی کنین و مطالب رو بخونین👇

بسم الله الرحمن الرحیم قسمت دوم داستان تحول خادم الحسین ______________________________________________ من خیلی دوست داشتم خادم الحسین بشم تو هیئت بیش از اندازه از بچگی عاشق این بودم خادم بشم حالا یا هیئت یا مشهدی قمی جایی خلاصه عاشق نوکری بودم از بچگی .... عید غدیر بود رفته بودیم مراسم... گفتم آقا چی میشه بخاطر حضرت زهرا سلام الله علیها بهم عیدی خادمی پسرت حسین رو بدی امسال محرم میترسم توفیق پیدا نکنم خادم بشم ...💔🚶‍♀ 3 هفته مونده ب محرم من‌کرونا گرفتم...چقدر حالم بد بود از اینگه چرا توفیق پیدا نکردم برم همش از دکترم میپرسیدم من کی خوب میشم‌تا عاشورا خوب میشم من‌باید عاشورابرم هیئت دکترم میگفت خوب میشی نگران نباش دکترم همیشه میگفت تو این کرونا هیئت ؟ با این وضع جسمانی ک داری دوباره کرونا بگیری چی گفتم نمیگیرم فقط کی خوب میشم تا عاشورا خوب میشم اره؟ میگفت خوب میشی ...💔 کاش میتونستم برم روضه هر شب تک و تنها میرفتم بالا پشتبوم درست همون جایی ک میخواستم خودکشی کنم ... می نشستم روضه میزاشتم گریه میکردم خلوت میکردم ...💔🚶‍♀ همش میگفتم خیره حتما ی خیری هست ک نرفتم ولی دلم راضی نبود دلم خون بود چرا نرفتم من نسبت ب معصومین دیگه علاقه خاصی ب امام حسین‌دارم ب شدت ایشون رو دوست دارم جوری ک نمیتونم وصف‌کنم براتون....!🌱 جوری ک گاهی میگم آقا یعنی کسی هست ک انقدر شمارو دوست داشته باشه؟ وقتی یاد شهدا میفتم میگم اونا عاشق تر از ‌من‌بودن انگار (:💔 خلاصه سرتون درد نیارم .... من گفتم خدایا محرم داره میاد من باید یکاری برای محرم بکنم اینجور نمیشه ک اخه گفتم اها ی گروه میزنم ب اسم ( خودسازی برای ظهور) داخل واتساپ زدم چله خودسازی برداشتیم با رفقا یکی از دوستان بسیجی ایم کانال داشت اونجا برنامه خودسازی میزاشتن منم از رو اون شروع کردم ....✨😀 برای محرم ی پرچم یا حسین مظلوم خریدم دادم پدرم زد ب سر در خونمون هنوزم ک هنوز اونجاست نزاشتم بردارن اخه ما همه چیمون وقف امام حسین ما چیزی نداریم‌از خودمون خیلی دوست داشتم خادم الحسین صدام کنن... اسم اکانت رو گذاشتم خادم الحسین همه بهم میگفتن خادم الحسین .... اصلا حس عجیبی پیدا میکردم انقدر ک خوش حال بودم همه من رو ب اسم خادم الحسین صدا میکنن ( و فهمیدم بله آقا میخواستن ک همیشه ب این اسم صدام کنن )... اخ ک چقدر من ب این آقای با کرم مدیونم💔🚶‍♀ خلاصه من خوب شده بودم ۳ روز مونده بود ب عاشورا و تاسوعا هی ب مادرم میگفتم پاشید بریم هیئت ولی نمیومدن میگفتن بدنت ضعیف نباید بری دکترت گفته باید استراحت کنی .. تاسوعا بود قرار بودصحبش بریم هیئت راصی‌کردم مادرم رو صبح خواب موندم....💔 انقدر‌ناراحت شدم بغض کزده بودم گفتم‌اقا دیگه نمیام هیئتت تو منو نمیخوای دوست نداری تو روضه هات باشم حتی توخونه گفتم از حرصم دیگه نمیرم هیئت دوست ندارم دیگه برم مادرم گفت : بخاطر یدونه هیئت نرفتن با امام حسین قهر نکن میریم عجله ای نیست ..🙂 رفتیم اون روز حتی رفتیم هیئت رو تمیز کردیم جارو‌کشیدیم مزار شهدای گمنام رفتیم چون هیئت تو پارک بود کناز‌مزار‌شهدا گمنام خلاصه اونجا رو تمیز کردیم شب موندیم هیئت بازم این آقا من رو شرمنده کرد (:💔 خب من خیلی وقت بود خواب کربلا نمیدیدم هر چقدر میگفتم آقا ی خواب فقط ی خواب کربلا بده اصلا نمیداد.... قشنگ از محرم تا شهادت حضرت زینب سلام الله علیها من میگفتم خواب کربلا میخوام ... تا اینکه ی شب ک دلم گرفته بود روضه گوش میدادم شب شهادت بی بی جان بود دیدم ی نفر بهم پیام داد از دوستان بسیج بهم‌ عکس داد گفت : در کربلای معلی دعا گوی شما هستم...💔🙂 بغض گلوم رو گرفته بود اصلا نمیدونستم چی بگم گفتم : آقا دمت گرم اینجوری میخواستی خوشحالم کنی اینگه از خواب دیدن کربلا ام قشنگ تره (باید صبور بود اگر خواسته ای داریم از این خاندان بهترینش رو نصیبت میکنن) ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

من بعد از محرم عشق و علاقه عجیبی ب چادرم پیدا کرده بودم بیش از اندازه یعنی جوری ک حاضر بودم سرش سر بدم ب شدت تعصب پیدا کرده بودم رو چادرم ب شدتتتت جوری ک وصف نمیتونم کنم....✨ مادرم‌محالفت میکرد میگفت حق نداری بپوشی میگفت چادر حرمت داره با اینکه خودش چادری خب حق میدم بهش فکر میکرد جوگیر‌شدم...🌱 تا اینگه من گوش نمیدادم چادر سرم میکردم گاهی ام اجازه نمیداد میگفت از سرت در بیار ولی من گوش نمیکردم من چادرم رو بیشتر از حرف های مادرم برام ارزش داشت 💔 همیشه گریه میکردم ب مادر سادات میگفتم چرا توفیق سر کردن چادرت رو بهم نمیدی همیشه باید استرس بگیرم ک نکنه مادرم بگه چادرت و در بیار مگه‌من بچه ات نیستم‌خب‌یکار‌کن...!💔🚶‍♀ مادرم نمیزاشت همچنان من چادر و تو کیفم قایم میکردم و میرفتم سر کوچه سرم میکردم ک مادرم نفهمه اومدنی خونه ام داخل راه رو ساختمون در میآوردم چادرم رو .... یادم ی سری هوا سرد بود ی پالتو دارم اصلا نمیشه از زیر چادر پوشید مادرم اون لباس رو زوری تنم کرد منم خب نمیتونستم چادر سرم کنم ....💔 چه بغضی کرده بودم داشتم میرفتم کلاس ی بغضی تو گلوم بود حتی یادم ب مادرم گفتم مامان هیچی نگو هیچی نگو ( چون عصبی بودم میترسیدم احترامش رو نگه ندارم ) رفتم سرکلاس زبان تا وارد شدم همه دست زدن ععععع چادرش رو گذاشت زمین ...عجیب دلم شکست عجیب احساس غربت میکردم بدون چادر خیلی وابسته چادرم بودم 💔🚶‍♀ همش تو دلم میگفتم خدایا از مامانم ب دل نگیری ها آقا از مادرم ب دلنگیری ها خب مادره اشکال نداره .... ولی من دست بردار نبودم باز چادر سرم میکردم وقتی چادری شدم همه میگفتن چیه شبیه آخوند ها کردی خودت رو یا ب مادرم میگفتن نزار سرش کنه یا همش مسخرم میکردن.... ولی من برام مهم نبود من برای اون ها نپوشیده بودن من تیپم رو میخواستم امام زمانی بکنم.... ی سری از رفقام ک دیده بودن چادری شدم برای اینکه بزارم زمین میگفتن قدت کوتاه بهت نمیاد منم بهشون میگفتم : برای دل مردم نمیپوشم اونی ک باید ببینه میبینه مهم نیست برام ....🙂 هر کاری کردن ول نکردم چادرم رو ... و هنوزم چادری‌هستم و رو چادرم ب شدت تعصب دارم ب شکر خدا 🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

ادمین:خودتون متوجه شده بودید که ریشه این رفتار و بد اخلاقی ها کجاست؟؟ ریشه بد اخلاقی هام از غروری ک داشتم بود ب شدت غد و مغرور بودم یکی تو بهم نمیتونست بگه😐 واصلا احترام حالیم نبود نمیدونستم چی هست ولی خب باز شهدا ادمم کردن لطف و عنایت خدا شامل حالم شد.... شروع کردم ب حدیث خوندن در مورد احترام ب پدر و مادر و کنترل خشم... برای اینکه مبارزه کنم با غرورم گفتم باید از این ب بعد دست مادرم رو ببوسم اولش خیلی سخت بودهنوزم سخته ولی با خودم میجنگدیم.... الان جوری شدم ب هیچ عنوان نمیزارم پدر و مادرم از دستم ناراحت بشن تا ناراحت بشن دستشون رو بوس میکنم ازشون عذر خواهی میکنم...💚✨ گاهی برای خوشحال کردن دل مادرم ی شاخه گل رز میخرم بهش هدیه میدم خصوصا وقتهایی ک حس میکنم خیلی اذیتش میکنم اخه مادرم‌عاشق گل خیلی دوست داره گل رز .... ولی این خاندان باعث شدن من‌ادم بشم... بچه ها با شهدا جور بشید زندگینامه شون رو بخونید... عجیب بهتون درس زندگی میدن شهدا رو ول نکنید.... توکل داشته باشید توسل اراده .... برای عوض شدن دیر نیست فقط باید بخوای از خدا عنایتش شامل حالت میشه شک‌نکن💚 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

قسمت پایانی ادمین :چی شد که شروع کردید نماز هاتون رو به خوندن ؟؟ نمیدونم ‌چیشد نماز خون شدم فقط میدونم وقتی کفر گفتم خیلی پشیمون بودم از خودم بدم میومد اومدم خونه بعداینگه‌غسل کردم نشستم پای سجاده .... چقدر مسخرم کردن سر نماز خوندنم... چون من خانوادم نماز خون نیستن نمیخونن بهم میگفتن تو بابات نماز میخونه ک خودت نماز میخونی... طرف پدریم میرفتم این حرف و میزدن طرف مادریم میرفتم بهم میگفتن ایل طائفه بابات نماز میخونن ک تو میخونی ‌‌...💔 ولی من اصلا برام مهم نبود هم رو ب جون خریدم گفتم من مگه برای اینا میخونم ؟ مگه اینا مهم هستن برام؟ ن من برام رضایت خدا مهم بقیه مهم نیستن هر چی میگن بزار بگن مهم نیست ...🙂 بعد محرم من‌ تلاش بر این میکردم نمازم رو اول وقت بخونم یعنی حتی شده بود مسافرت بریم ولی میخوندم وسط جاده میزدیم کنار... شده بود میرفتم کلاس ولی از وسط کلاس پا میشدم میرفتم نماز میخوندم تو یکی از کلاس های خالی .... یا توخیابون همیشه میرفتم خیابون‌دغدغه اینو داشتم نماز چجوری بخونم کجا بخونم همیشه سعی میکنم دائم‌الوضو باشم... حتی یادم وقتی داشتیم میرفتیم عروسی همش ب فکر این بودم کجا نماز بخونم ... همش چشمم ب گوشیم بود ببینم اذان داد یا ن تا اذان داد از مادر بزرگم چادر گرفتم رفتم تو اتاق پُرُو نماز خوندم بدون هیچ چشم داشتی با اینکه همه با تعجب بهم نگاه میکردن ولی برام مهم نبود ....🙂💚 خلاصه ک ب قول داداش ابراهیمم : مشکل همه‌کار های ما اینه برای رضای همه کار میکنیم جز رضای خدا ....✨🌱 ادمین::بنظرتون ریشه کار ها و مشکلات اعمال خودتون نبود ؟؟ولی شما همه رو از چشم خدا میدید؟؟درسته؟ ریشه مشکلات و کار‌ها ک قطعا از خودم بوده ولی احساس می کنم امتحان خدا هم بود من توکل‌نداشتم توکل داشتن رو فراموش کرده بودم از طرفی وضع ‌روحی خانوادم خوب نبود بخاطر همین کلا نا امید شده بودم از همه چی بریده بودم ادمین: چی شد که متوجه شدید مقصر خود تون هستید و این شمایید که بیراهه رفتید؟؟؟ یعنی نقطه عطف چی بود ؟ نمیدونم چیشد یهو عوض شدم بعد از اون توکل ها و توسل ها چشم باز کردم دیدم دارم نماز میخونم ب حجاب علاقه مند شدم خصوصا نماز و حجاب ک اصلا کسی نبود باهام حرف بزنه بگه بیا حجاب کن یا نماز بخون هیج کس نبود ولی خب عنایت خدا بود بسیجی شدنمم بی تاثیر نبود اشناییم با شهدا خصوصا مادر شهید کاویانی ک شرمتده شدم وقتی بهم گفتن ک: همین ک شما حجابت رو رعایت کنی کلی دل ما و شهدا رو شاد میکنید ادمین:همه این تحولات پشت سرهم بود یا نه آروم آروم بهش می رسیدید ؟ خب اول نماز خون شدم بعد بسیجی شدم یواش یواش ب حجاب علاقه من شدم و بعد هم شروع کردم ب خودسازی یعنی استارت اصلی از محرم امسال خورد یهو عوض شدم جوری ک‌همه‌این تغییر و میدیدن و خودم حس میکردم ادمین:حرف آخرتون؟؟؟ توصیه آخرم ب همه اینه ک: {محبوب خدا باشید ن محبوب جماعت}🌱 مداومت پیدا کنید ب زیارت عاشورا دستتون رو از دست امام حسین در نیارید تا میتونید با شهدا رفاقت کنید رفاقت با شهدا جنسش یچیز دیگه اس...🌼 زندگینامه شهدا رو حتما مطالعه کنید جوری عوضتون میکنه ک خودتون هم خودتون نمیشناسید.... هیچ وقت برای حرف دیگران ناراحت نشید کار اگر برای رضای خدا باشه بقیه مهم نیستند دغدغه تون امام زمان باشه حتما صددرصد هر هفته برید هیئت دعای ندبه بخونید تو مراسمات دعای ندبه شرکت کنید یا توخونه بخونید امام زمان غریب تر از اون چیزی ک فکرش و میکنیم(:💔 دعام کنید دعاتون میکنم یاعلی✨ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

🏝نماهنگ سیدالساجدین🏝 ⚘پنجمین روز #ماه_شعبان سالروز #میلاد_امام_سجاد(ع) بر #امام_زمان (عج) و عموم مسلمانان مبارک⚘ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

و خدا باز برای اهل زمین، گلـ🌸ـریزان گرفته است! من یقین دارم زمین،به امیدتکرارِ طعم سجده های توست، که پیشانی ما را پس نمیزند. 👈اما پیشانی زمین فقط به سجده های تو زینت گرفته است. مولاجانم تولدددت مبااارک🌷🌷 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

#شعبان_و_آشتی_کنان ۴ "خیابان ها شـ🎊ـادند؛ برای میلادت" اما مـن این روزها سرمستم؛ آقا مــن؛ دوباره پیدایت کرده ام . طعم جشن آشـ💞ـتی کنان من و تو، شیرین ترین مزه دنیاست ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

شعبان و آشتی کنان 4🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

امشب قبل خواب فکر کن بجای تخت خواب تو قبر گذاشتنت... دستت از دنیا کوتاه شده و دیگه به هیچی دسترسی نداری تنها خودت موندی و #اعمالت 😔 حسرت کدوم لحظه از دنیا به دلت مونده!؟ دوس داری برگردی چیکار کنی!؟ صبح که بیدار شدی همون کار ها رو انجام بده ، چون معلوم نیست آخرین باری که میخوابی کی باشه... شاید همین #امشب شایدم چندین سال دیگه.. اما بذار خیالت راحت باشه و مرگ برای تو ورود به دنیایی بهتر باشه اگه برای مردن آماده شدی تازه لذت زندگی و بندگی رو میچشی چون اونوقت جز برای رضای خدا کاری نمیکنی و این دنیا رو جز مزرعه آخرت نمیبینی... #تفکر

به کمتر از سه فرزند فکر نکنید!!! چرا؟؟؟؟🤔 🔴 عالیه 🔴 🔴 حتما ببینید 🔴 #تربیتی #انتشار_همگانی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

🍃🌸 «﷽»🌸🍃

🌸🍃السلام علیک یا صاحب الزمان⁦🌸🍃

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ و شناخته‌ايد آن گروه را كه در آن روز شنبه از حد خود تجاوز كردند، پس‌ به‌آنهاخطاب‌كرديم: بوزينگانى خوار گرديد ! ↵ بقره/۶۵ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

#شعبان_و_آشتی_کنان ۵ 💢شعبان... یه باطنی داره؛ که اگردستت بهش برسه؛ برنده میدانِ رمضـ👈ـان؛ توئی! برای رسیدن اول باید بفهمی؛چی نداری؟ باید، میخِ نداشتنش،به استخوانت برسه ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

شعبان و آشتی کنان 5🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

« يَا مَنْ لَا يَجْبَهُ بِالرَّدِّ أَهْلَ الدَّالَّةِ عَلَيْهِ » ای خداوندی كه دست رد بر سینه بندگان پرتوقع خود نمی زنی... صحیفه سجادیه / ۴۱ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

کربلا نصیب تک تک بچه های لاک جیغی 🌱 آرامش یعنی .........😍 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

با تمام وجود گناھ کردیم نھ آبرو برد و نھ نعمتش را گرفت بندگۍ مۍ‌کردیم چھ‌ میکرد…؟!🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

🔵توصیه امام زمان به خواندن صحیفه سجادیه 🌕 محدث عظیم و سالک وارسته، مرحوم مجلسی(پدر علامه مجلسی) می فرماید: «در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم، اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم. خدمت شیخ بهائی عرض نمودم که فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خودم می گفتم نماز شب، خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند. 🔹 یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان را در بازار خربزه فروش های اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف، نزد او رفتم و سئوالاتی کردم که از جمله آن، خواندن نماز شب بود. فرمود: بخوان! عرض کردم: یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد. کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر. گویا در خواب، او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم. مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید «محمد تاج» همان شیخ بهایی است و منظور امام از «تاج» این است که شیخ بهایی، ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. 🔹 نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: ان شاءالله به چیزی که می خواهی می رسی. بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم ما بود. مرا که دید، گفت: ملا محمد تقی! بیا برویم خانه، یک سری کتاب به تو بدهم. 🔹 مرا به خانه اش برد. در اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که می خواهی بردار. کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که در خواب دیده بودم؛ صحیفه سجادیه. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. گفت: باز هم بردار. گفتم: همین بس است. پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموزش صحیفه سجادیه به مردم؛ و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.»(۱) 🔹 مرحوم علامه مجلسی (نویسنده کتاب بحارالانوار) می فرماید: «پدرم چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب، توسط او باعث شد که اکنون هیچ خانه ای بدون صحیفه نباشد. این حکایت بزرگ مرا بر آن داشت که بر صحیفه شرح فارسی بنویسم تا عوام و خواص از آن بهره مند شوند.»(۲) 📚 (۱) . امام شناسی، ج ۱۵، ص ۴۹ 📚 (۲) . بحارالانوار، ج ۱۱۰ ، ص ۵۱ توصیه_های #امام_زمان عج #صحیفه_سجادبه #میلاد_امام_سجاد @patoghbacheshieeha