eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 پارت51 نزدیکای ساعت ۹ بود که صدای زنگ در اومد رضا رفت در و باز کرد آقا مرتضی به همراه مادر و پدرش اومده بود بعد سلام و احوالپرسی رفتم تو آشپز خونه به نرگس سر بزنم که نکنه از خوشحالی پس بیافته - نرگس چرا نشستی؟ پاشو سینی چایی و آماده کن نرگس: رها ،تمام تنم میلرزه - خوب طبیعیه دیگه من خودم اینقدر میلرزیدم چایی تا برسه دست داماد نصف شده بود نرگس: جدی؟ اگه منم بریزم چی؟ آبروم میره - مگه آبروی من رفت نرگس: چه میدونم ،فک کنم دارم چرت و پرت میگم - من میرم تو هم چند دقیقه دیگه رضا صدات کرد بیا نرگس: نه نه ،رضا صدام کنه ،که سکته میکنم،خودت صدام کن - باز به من میگه دیونه رفتم کنار عزیز نشستم و بعد چند دقیقه نرگس و صدا زدم نرگس هم وارد پذیرایی شد چایی رو دور زد به همه چایی داد به جز من از استرس نشمرد چند تا چایی باید بریزه نرگس یه نگاهی به من کرد( آروم گفت) : واایی دیدی آبروم رفت - دختره خل استکان کم اومد یا چاییت تمام شد نرگس: هیسسس - برو بشین بعد چند دقیقه نرگس و آقا مرتضی رفتن داخل حیاط تا حرفاشو نو بزنن ولی من چشمم آب نمیخورد از این دو نفر حرفی در بیاد نزدیک ۴۵ دقیقه گذشت ،رضا یه نگاهی من انداخت ،از چهره اش فهمیدم که میگفت چرا نیومدن... منم بلند شدم و از پنجره نگاه کردم وااییی باورم نمیشد... فقط دارن دور و برشونو نگاه میکنن در و باز کردم -ببخشید احیانأ دارین میگردین یه لنگ کفشم گم شده پیدا نکردین... نرگس: وااییی،رها جان ،زشته ،این حرفا چیه میزنی - حاضرم شرط ببندم که هیچ حرفی تو این ۴۵ دقیقه نزدین... آقا مرتضی و نرگس شروع کردن به خندیدن - به نظر من این سکوتتون نشونه تفاهمه زیاده ،تشریف بیارین داخل ،خانواده ها خسته شدن آقا مرتضی: چشم نرگس: باشه وارد خونه شدیم همه به هم نگاه میکردن بابای آقا مرتضی گفت: خوب چی شد؟ نرگس و آقا مرتضی به هم نگاه میکردن - ( منم گفتم) مبارکه... همه شروع کردن به صلوات کشیدن چون ما دوهفته دیگه میخواستیم بریم مشهد ،قرار شد آقا مرتضی و نرگس زود تر عقد کنن با همدیگه بریم این زیارت ... یه عقد ساده برگزار کردیم وآقا مرتضی و نرگس شدن محرم همدیگه یعنی از خجالت نرگس یه بارم همراه آقا مرتضی بیرون نمیرفت ،فقط به هم پیام میدادن تو کانون هم زیاد صحبت نمیکردن با همدیگه. با دیدنشون حرصم میگرفت ،آخه آدم تا این حد خجالتی تو این مدت هم یه کم جهیزیه خریدم به اصرار مامان ،وسیله هایی که خریدم و کل خونه چیدیم ،مبل ،فرش،وسایل برقی،ظرف ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 پارت 52 عزیز جون اصرار داشت که وسیله ها رو باز نکنم ولی من تصمیمو گرفته بودم کجا بهتر از اینجا که بوی زندگی ،بوی عشق میده چمدونارو بستیم - نرگس آماده ای؟ نرگس: اره اره الان میام رضا: زود باشین خانوما،دیر شد -رضا جان چمدون و بزار صندوق ! رضا: چشم از عزیز جون خدا حافظی کردیم سوار ماشین شدیم رفتم دم خونه آقا مرتضی تا اونم سوار کنیم اینقدر این مدت از دست این دو تا حرص خوردم از قبل با رضا هماهنگ کردیم که من جلو بشینم آقا مرتضی و نرگس عقب ماشین... - نرگس جان یه زنگی بزن ببین این آقات کجا مونده ؟ یه ربعه اینجاییمااا نرگس: رها جان حتمن داره وسیله هاشو جمع میکنه - خوبه یکی پیدا شد دست ما خانوما رو از پشت بست... نرگس: عع رهااا داشتیم! (در خونه باز شد آقا مرتضی اومد بیرون ) رضا: بلااخره شازده تشریف فرما شدن ، مرتضی داداش اگه باز کاره دیگه ای داری برو انجام بده ما همینجا هستیم (آقا مرتضی، از خجالت یه دستی به موهاش کشید) :سلام ،شرمنده رضا: سوار شو بریم آقا مرتضی یه نگاهی به من کرد رضا: چیه داداش ،نگاه میکنی،برو عقب پیش خانومت بشین آقا مرتضی: چشم توی راه چند تا میوه با ظرف دادم به نرگس -نرگس ،پوست بکن با آقا مرتضی بخورین (نرگسم یه چشم غره ای برام رفت) از داخل کیفم تسبیح فیروزه ای مو درآوردم شروع کردم به ذکر گفتن وسط های راه رضا ایستاد و جاهامونو با نرگس و آقا مرتضی عوض کردیم سرمو گذاشتم رو شونه رضا و خوابیدم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️ افسردگی ما ایرانی های مظلوم کجا افسردگی غربی ها کجا ؟👀 گروه مردمی و دانشجویی «مثل هانیه» 👇 🆔️ https://eitaa.com/joinchat/2196177079C8c0a08e6b5 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
: «خودت را بشناس و عاشق خودت باش» ✍️ اساساً اعتقادی به حجاب نداشت! یعنی حجاب در خانواده‌شان تعریف نشده بود. روابط عاطفی سالم و قدرتمندی در میان‌ اعضای خانواده‌شان حاکم بود. خانواده سالم و گرم و فامیل‌دوستی داشتند اما مثل خیلی‌های دیگر هنوز جایگاه احکام را نمی‌شناختند. • باهم همکلاسی بودیم در دانشگاه! مادر من مدرّس الهیات در دانشگاه بود و مادر او مربی هندبال! تفاوت فرهنگی ما بقدری بود که من هرگز نتوانستم با او رفاقت کنم. ولی او با همه‌ی بچه‌ها رفیق بود. همه دوستش داشتند چون او همه را دوست داشت! • یک روز در مسیر سالن تشریح سوار اتوبوسِ دانشگاه بودیم که بحث اعتقادی افتاد وسط. و او برای اولین بار روبروی من قرار گرفت! من نتوانستم پرسشش را پاسخ دهم، چون اساساّ از نگاه من احکام، پذیرفته شده بود و دلیل نمی‌خواست... اما سؤال او از کارکرد احکام بود، خصوصاً حجاب! و من هر جوابی میدادم او سؤال دیگری داشت... • همان روز کلّی شک و شبهه وارد مغز من شد که شروع حملاتِ بعدی شیطان در زندگی من بود و کم‌کم مرا به وسواس فکری دچار کرد. • درس‌مان تمام شد و هرکداممان برای گذراندن دوره طرح در بیمارستان مختلفی تقسیم شدیم و دیگر جز از یکی دو تا از بچه‌ها، از کسی خبر نداشتم. • وسواس من در احکام و اخلاق روز بروز بیشتر می‌شد و من روزبروز خموده‌تر می‌شدم تا اینکه کسی آدرس یک مشاور کاربلد را به من داد. از در که وارد شدم، خشکم زد! همان دختر قرتی همکلاسی من با چادر و کاملاً محجبه با همان انرژی و لبخند همیشگی از آن اتاق خارج شد. تعجبم را که دید گفت: من جواب سؤالهایی که تو آنروز ندادی را یک روز اتفاقی در میانِ مباحث غضب پیدا کردم. بعد از کارگاه غضب، کارگاه تمارین صبر(حلم) و مهرورزی را گوش کردم، ولی بی آنکه حرفی از حجاب به میان آمده باشد، آن چیزی که در من اصلاح شد، همان چیزی بود که تو را از من دور می‌کرد یعنی حجابم! √ وقتی فهمیدم من یک انسانم و مراقبت از روح انسانی‌ِ من مثل بدن من، یکسری چهارچوب و شرایط دارد با افتخار تمام چهارچوبها را پذیرفتمشان. و حالا این نشان افتخار را تا ابد بر سرم حفظ خواهم کرد. ✘ گفتم: چقدر دنیا درس و نکته دارد! تو امروز ایستادی و روبروی من و بی‌آنکه بدانی داری ریشه‌ی بیماری مرا برایم باز می‌کنی... کسی که از نگاه من دورترین دختر کلاس از معنویات بود! مرا بوسید و بی‌آنکه چیزی بگوید: رفت .... @ostad_shojae | montazer.ir ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفارش امام رضا بری روزهای پایانی ماه شعبان: در روزهای پایانی ماه شعبان این دعا را بسیار بخوان: اللّٰهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فِیما مَضَیٰ مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فِیما بَقِیَ مِنْهُ. خدایا، اگر در آنچه از ماه شعبان گذشت ما را نیامرزیدی، پس در آن مقدار که از آن باقی مانده است ما را بیامرز. همانا حق‌تعالی در این ماه، بنده‌های بسیاری را به خاطر حرمت ماه مبارک رمضان، از آتش دوزخ برهاند. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🔴 نماز شب بیست و پنجم شعبان برای رسیدن به ثواب آمران به معروف و ناهیان از منکر 🔵پیامبراکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: 🟡هركس در شب بیست و پنجم ماه شعبان ده ركعت نماز بخواند در هر ركعت سوره حمد  یک  بار و سوره‌ى «أَلْهَيكُمُ التَّكَاثُرُ» را یک مرتبه بخواند،خداوند متعال ثواب آمران به معروف و ناهیان از منکر و نیز ثواب هفتاد پیامبر را به او عطا می کند. 📚اقبال الاعمال 🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم. جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷یا الله یا زهرا سلام الله علیها🔷 👆 🔆بخـــــوان 🍀 ۴۹ 🍀 🌼 به نیت رفع موانع ظهور و تعجیل در فرج مولا صاحب العصر و الزمان 🌷سُبْحانَکَ یَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ .🌷 🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!» 🤲 ما به « الله » اعتماد داریم 🤲 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به همین سادگی.... 🚨راه حلی متفاوت برای حل مشکل بی قانونی پوششی و کشف حجاب ⚠️این از اون کلیپ هاست که گردنتونه اگر نشر ندید. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 چگونه یکی از بزرگترین ضربه‌ها را به تمدن غرب زده است؟ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥این ویدیو هیچ چیز گریه‌داری نداره ، اما من بغض کردم برای بلایی که رسانه‌های کثیف سر ذهن مردم آوردن و برای مظلومیت بچه‌های ایرانی.... ✍️ آدم ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خلاصه ۶هزار کلمه در شش جمله! ♨️ توصیه‌های نابی که از آن بی‌خبرید! 🔰 برشی از سخنرانی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━