eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
56 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک کانال روانشناسی ما👇 @Roghaye_nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
و او با شماست هر کجا که باشید :) حتی توی فضای مجازی ......... حواست هست؟؟؟ ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18495498377681.mp3
10.95M
🔴 بخش هفتم - کتاب صوتی «سه دقیقه در قیامت» 🔺تشکیل خانواده و صله رحم 🔺حجم فایل : ۱۰.۴ مگابایت 🔺مدت زمان: ۲۲ دقیقه و ۵۵ ثانیه ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Mahmoud Karimi - Ey Del To Che Mikoni [SevilMusic].mp3
3.67M
ای دل تو چه میکنی؟! می‌مانی یا می روی؟!!! 👇 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
هرگز نخوری غصه حرف دیگران را :)🌱 چالش داریم ☺️ برامون از خاطرات تون بگید از اینکه چگونه متحول شدی
🌸خداوند در سورة آل عمران ميفرمايد: وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ َتَا بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون اي پيامبر! هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.🌸 داستان تحول آموزنده ای فاطمه خانم یکی از اعضای کانال از لاک جیغ تاخدا ____________________________________ بسم الله الرحمن الرحیم فاطمه هستم از کرمان ۱۶سالمه و در ۱۴سالگی متحول شدم سلام دوستان . خیلی خوشحالم که یه شرایط پیش اومد تا بتونم داستان تحولمو تعریف کنم .امید وارم تاثیر گذار باشه اوایل من مثل بعضی از دخترا عاشق مد و لاک و تیپ و... بی حجاب بودم از چادرها خوشم نمیومد و...بعد پدرومادرم نه خیلی مذهبی و خشکن و نه اینکه کلا بیخیال دینو نمازو روزه و... یعنی حد وسط رو داره. ومن اصلا به شهدا و قیامت و اینکه شهدا حاجت برآورده میکنن اعتقاد نداشتم ... سال ۱۳۹۷ بود که به اسرار یکی از همکلاسی هام باهم به کلاس بسیج میریم . من اصلا از این فضاهای مذهبی خیلی خوشم نمیومد قبلا . فقط بخاطر اینکه دوستامو ببینم میرفتم . تا تابستون همون سال ۹۷ هنوز تغییری درمن ایجاد نشده بود.... توی تابستون باشهدا آشنا شدم توی کلاس بسیجم.گفتم که اعتقادی نداشتم که شهدا حاجات رو برآورده میکنن.تا اینکه توی همین تابستون قرار شد بریم مسافرت ولی مامانم قبول نمیکرد بریم . دیگه من خیلی دلم شکست و ناراحت شدم .ظهر بود ساعت ۲:۳۰ سجاده ام رو پهن کردم روبرو اتاق مامانم اینا و نمازمو خوندم توی سجده آخر نماز عصرم متوسل شدم به همین شهید .ازش خواستم که یجوری مامانم رو راضی کنه و... همینطور تو حالو هوای خودم بودم دیدم یکی داره منو تکون میده بعد سرازسجده برداشتم دیدم داداشمه ازم می‌پرسید که چی شده ؟ چرا گریه میکنی ؟ و... گفت که به مامان گفتم داری گریه میکنی .. بعدش ساعتای ۴ مامانم اومد بیرون اتاق گفت موافقم بریم . اصلا باورم نمی‌شدم که یهویی نظرش تغییر کرده باشه .... از اون روز نظرم درمورد شهدا خیلی عوض شد...بعد تا اینکه ۴ یا ۵ ماه قبل از تابستون ۹۸ یه خواب دیدم .... خواب دیدم همجا تاریکه خیلی ترسیده بودم و کمک میخواستم ولی کسی به دادم نمی‌رسید خیلی حالم بد بود وگریه میکردم بعد یه دفعه یه صدای بلند و وحشتناک از پشت سرم شنیدم. با ترس برگشتم پشت سرم دیدم یه در چوبی قدیمی بزرگ بود که ازم خیلی فاصله داشت . بعد در همینطور که باز می‌شد از وسط در نور بیرون میومد . وهرچقدر در بیشتر باز می‌شد نور هم بیشتر میشد 🌸صحفه اول🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸خداوند در سورة آل عمران ميفرمايد: وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ َت
🌸ادامه داستان فاطمه خانم🌸 ____________________________________ تا اینکه نور کاملا همه جارو فرا گرفت .بعد دیدم دوتا آقا از همون در دارن به سمتم میان و هردو سبز پوشیده بودن وصورتی نورانی داشتند. اومدن روبروم اون آقایی که سمت راستم بودن خودشونو اینطوری معرفی کردن ... امام هشتم هستم اسمم اینه و با مشخصات کامل متوجه شدم ایشون امام رضا (ع) هستن و اون آقایی که سمت چپم بودن دقیقا مثل امام رضا خودشون رو معرفی کردن .... اسمم حسینه امام سوم هستم و... متوجه شدم که امام حسین (ع) هستند و به من گفتند که ما برای نجات تواومدیم این دنیا تا لحظاتی دیگه نابود خواهد شد .ما موظف هستیم از طرف خدا تا تورو نجات بدیم و من هرچقدر سوال می‌پرسیدم که کجا قراره و بریم و.... فقط همین‌رو میگفتن و بس .باهم سمت در راه افتادیم و وقتی از در رد شدیم من یه لحظه پشت سرم برگشتم ببینم چه اتفاقی قراره بیوفته ... یه لحظه ستاره ها خاموش شدن ماه و خورشید همینطور که به دور خودشون میچرخیدن یهو محکم بهم برخورد میکنن و صدای واقعا وحشتناکی داشت .... یه لحظه دیدم امام رضا داره منو صدا میزنه. میگه منتظر چی هستی ؟ بیا دیگه؟ ... منم گفتم الان میام و امام رضا خندیدن وگفتند زود بیا واینجا بود از خواب پریدم . بعد خوابی که دیدم اصلا باورم نمیشد که .... همش میگفتم یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یعنی به واقعیت تبدیل میشه یانه؟ بعد این خوابی که دیدم در تابستون ۱۳۹۸ به واقعیت تبدیل شد . مرداد ماه رفتیم مشهد . ( قبلش خیلیی دوست داشتم محجبه بشم و تغییر بکنم) توی مشهد به امام رضا قول دادم که محجبه بشم و تا میتونم نمازهام رو بخونم .... ماه بعد شهریور .توی ماه محرم که بیشترین تاثیر رو گذاشت .... روزای اول پیش نیومد بریم مراسم ۸ محرم بود . رفتیم مراسم ... منی که هیچوقت گریه نمیکردم توی مراسمای امام حسین لحظه ورود هیات به صحن مسجد اشکم در اومد. اون روز حال عجیبی داشتم .انگار یچیزیو گم کردم . حالم دگرگون بود خیلی دنبال اون چیزی بودم که گمشده بودو... مراسم شب خیلی قشنگ بود وقت نوحه سرایی قبل ازاینکه چراغ هارو خاموش کنن کنار جوی آب شمع روشن کردن و به هر ستون چراغ نفتی وصل کردن . خیلیییی فضای خوبی بود .خش خش برگهای درخت چنار . صدای جوی آب. اون صدای گریه های آروم آروم.... بعد مراسم یهو خبر آوردن که میخوان شهید گمنام بیارن پیکر بود ولی اسم نشون نداشت .اون شب توبه کردم و برگشتم 🌸صحفه دوم🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸ادامه داستان فاطمه خانم🌸 ____________________________________ تا اینکه نور کاملا همه جارو فرا گرفت
🌸ادامه داستان تحول فاطمه خانم 🌸 __________________________________ و چادری شدنم یک ماه قبل از عید امسال هست .یه روز که توی گوگل برای پروفایلم دنبال عکس بود یه نوشته زیر یه عکس نظرمو جلب کرد . نوشته بود چادر یعنی آرامش سایت... برای ادامه زدم روی عکس . نوشته بود چادر یعنی آرامش سایت داداش رضا . خیلی تعجب کردم مگه میشه یه آقا درمورد چادر نظر بده ؟ چی میدونه مگه ؟ ... بعد گفتم حالا بعدا یه نگاهی ميندازم ببینم چی گفتن . ولی آنقدر که کنجکاو یا به عبارتی فضولیم گل کرده بود که ... دیگه ادامه ندادم اون نوشته ای که دیدم رو سرچ کردم سایت رو آورد. روش کلیک کردم حتی زیر سایتش یه نوشته بود که.... نوشته بود اگه بی حجاب هستی کلیک کن نوشته هاشو خوندم خیلیییی روم تاثیر گذاشت . جوری که دوروز فکر میکردم به حرفاش به اینکه چادری بشم؟ بعد یه چادر عربی خریدم و ازهمون روز سر کردم واینکه خب بلاخره سختی های خودشو داشت . بعضی وقتا چادر زیر پام گیر می‌کرد از سرم لیز می‌خورد..... یادم برای اولین بار که چادر سرکرده بودم یه حس خیلی خوبی بهم دست داده بود . یه حس غرور .اعتماد بنفس مهم تراز اون امنیت . خیالم راحت بود دیگه ترس و استرس نداشتم خیلی حس خوبی بود .اون احترامی که بهم میذاشتن توی جامعه خیلی خوب بود قبلا این حسا رو تجربه نکرده بودم اصلا امیدوارم حداقل روی یک نفر هم که شده تاثیر بذاره . چون برای همکلاسیهام تعریف که کردم روی یکیشون خیلی اثر گذاشت عصر همون روز بهم پیام داد که چجوری برگردم و توبه کنم و دوره خودسازی بردارم 🌸کلام اخرم🌸 سعی کنیم همیشه در راه راست باشیم.پیرو رهبر و ولایت فقیه باشیم اگه بعضی وقتا کارهامون خیلی خوب پیش نرفت ناامید نشیم و بیشتر تلاش کنیم . همیشه در راه اهل بیت قدم بزاریم وبدونیم هرکار که انجام بدیم اخرش برمیگردیم درخونه اهل بیت یاعلی 🌸پایان🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
meyoone-sholeha-ah.mp3
7.58M
💔میان شعله ها💔 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هرگز نخوری غصه حرف دیگران را :)🌱 چالش داریم ☺️ برامون از خاطرات تون بگید از اینکه چگونه متحول شدید؟ چقدر بخاطر چادر تون اذیت شدید؟ در برابر رفتار های دیگران چیکار کردید؟ با شهدا چگونه آشنا شدید؟👇 @Yazeinab_721
18.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️اجتماع پرشور بانوان شهر جهانی در روز جمعه که باعث شد دل امام زمانشون رو شاد کنن. ♦️مطالبه ی پرشور مردم شریف و دیندار یزد از مسئولان در جهت اهمیت دادن به معروفات و نهی از جلوه گری منکرات در دارالعباده 🥀شهدا دیگر نمی خواهیم شرمنده تان باشیم!💔 🌸ارسالی از اعضا🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
921202-Panahian-M-Imamsadeq-TanhaMasir2-06-48k.mp3
17.46M
-----------------------------------«‌☔️» ✔️سلسله جلسات مبارزه با هــــوای نفس پنهـان 6⃣جلسه ششم استاد پناهیان ـ---------------------------------------«‌☂» 🖇⃟💜¦⇢ هوای_نفس_پنهان 🖇⃟💜¦⇢ استاد_پناهیان ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━