|💛|
⚠️مراقب باشید 👇
📛 روز #قیامت بعضی ها نالہ میزنن..
❌ که اے ڪاش با فلانے دوست نبودم
که از آفت دوستی با او ، از هزاران چیز مهم در زندگی ام غافل شدم و خدا را ناظر و شاهد اعمالم ندیدم
⛔️ و اینکه از دوستی با او ، از خیلی از چیزهای مهمتر در زندگی ام عقب افتادم
و اثر دوستی با او 👈 زندگی و عزت و شخصیت منو خار و خفیف کرد 😔
👈🏼 بله اون دوست میتونہ
یه همڪلاسی باشه ، یا یک رفیق مجازے ،
یا یک #نامحرم ، و یا حتے یڪ ڪانال #مستهجن باشه
⚠️ پس مراقب باش❗️
♨️ چون اگـر امـروز
مواظب کارهای بیهوده و باطلت نباشی
⛔️ فردا مجبوری مواظب
1⃣ حجاب دخترت
2⃣ غیرت پسرت
3⃣ حیای همسرت باشی
⛔️ زیرا: کارهای بیهوده و باطل ، اولین ضربه را در خانواده میزنه
📛 و همچنین شروع کننده همه مصیبت
ها در جامعه میشود
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
☆∞🦋∞☆
#تلنگــــــــــر 🔔
شیطان ڪه به سراغ انسان مےآید
مانند ڪسے استـــــ ڪہ یڪ قرقره بزرگـــــ نخ را
براے انسان مےآورد
اگر سر نخ را گرفتے و ڪشیدے
تا #قیامتـــــ باید بڪشے!
اما اگر رها ڪردے چون شیطان متڪبر استـــــ
ناراحتـــــ مےشود و مےرود
-آیتـــــ اللهفاطمےنیا :)
#یا.صاحبـــــ الزمان
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
|💛|
⚠️مراقب باشید 👇
📛 روز #قیامت بعضی ها نالہ میزنن..
❌ که اے ڪاش با فلانے دوست نبودم
که از آفت دوستی با او ، از هزاران چیز مهم در زندگی ام غافل شدم و خدا را ناظر و شاهد اعمالم ندیدم
⛔️ و اینکه از دوستی با او ، از خیلی از چیزهای مهمتر در زندگی ام عقب افتادم
و اثر دوستی با او 👈 زندگی و عزت و شخصیت منو خار و خفیف کرد 😔
👈🏼 بله اون دوست میتونہ
یه همڪلاسی باشه ، یا یک رفیق مجازے ،
یا یک #نامحرم ، و یا حتے یڪ ڪانال #مستهجن باشه
⚠️ پس مراقب باش❗️
♨️ چون اگـر امـروز
مواظب کارهای بیهوده و باطلت نباشی
⛔️ فردا مجبوری مواظب
1⃣ حجاب دخترت
2⃣ غیرت پسرت
3⃣ حیای همسرت باشی
⛔️ زیرا: کارهای بیهوده و باطل ، اولین ضربه را در خانواده میزنه
📛 و همچنین شروع کننده همه مصیبت
ها در جامعه میشود
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
✅ عرقِ زنان چادری، سه جا #نور میشود 😍
🔊 آیتالله بهاءالدینی میفرمودند:
اگر زنان چادری میخواستند، نشانشان میدادم عرقی که در فصل گرما به خاطر #حفظ_حجاب میریزند، دانه دانهاش #خورشید است. شما خورشید خدا هستید 👌
و ایشان این روایت را از کتاب #ثواب_الاعمال نقل میکردند که عرقی که زن زیر چادر میریزد، سه جا برای او #نور میشود 👇
1⃣ در درون #قبر
2⃣ در #برزخ
3⃣ در #قیامت
⚠و اگر زنان بیحجاب از من میخواستند همین الان نشانشان میدادم که این موی سر که به نامحرم نشان میدهند، #آتش است. آنها در آرایشِ زیبایی نیستند، بلکه در آرایش آتش هستند 😱
🆔 @madarane_velaee
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🛑 #ضررهایموسیقیدرروایاتاهلبیت علیهالسلام
1⃣ ☠️ #مرگناگهانیوقبولنشدندعا
💐امام صادق علیهالسلام می فرمایند:
👈خانه ای که در آن #غنا و #موسیقی باشد از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست ودعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن نمی شوند.(1)❌
2⃣ ♨️ #سببنفاق
امام صادق می فرمایند: نواختن موسیقی نفاق را در دل می رویاند همانطور که آب سبزه را می رویاند.(2)
3⃣ 📛موسیقیسببرفتنبرکتاززندگی.
پیامبر می فرمایند: #فرشتگان به خانه ای که #قمار، #شراب و وسایل موسیقی در آن باشد وارد نمی شود دعای اهل خانه مستجاب نمی گردد. خیر و برکت هم از آنجا می رود.(3)
4⃣ 🔞❌ #عاملزنا
رسول خداصلیاللهعلیهواله می فرمایند: غنا و موسیقی کاری است که انسان را به #زنا می کشاند.(4)
در حدیثی دیگرآمده است که : از غنا و موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیا را از بین می برد و سبب زیاد شدن غریزه جنسی می شود . مردانگی مرد را نابود می سازد و هر کاری که #شراب می کند موسیقی هم انجام میدهد. و اگر مبتلا به موسیقی شدید از زنان بپرهیزید برای آنکه موسیقی و #زنان انسان را به زنا می کشاند.(5)
5⃣ 🔥 #عذاباخروی
💐رسول خدا می فرمایند: کسی که به لهو گوش دهد در روز #قیامت در گوشش #سربداغ ریخته می شود.(6)
6⃣ 📛 #سوءعاقبت
مردی به امام صادق عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات #موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.امام فرمودند: « این کار را نکن. در روز قیامت☄️ در برابر خداوند هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد #سؤال واقع می شوند. » مرد عرض کرد : به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از اوآمرزش می طلبم . امام سپس فرمودند: «برخیز و غسل کن و آن چه می توانی #نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال وتیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از #دنیا🌍می رفتی.»(7)
از لاک جیغ تا خدا
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمه
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━