eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
921104-Panahian-M-Imamsadeq-TanhaMasir2-03-48k.mp3
18.6M
-----------------------------------«‌🌱» ✔️سلسله جلسات مبارزه با هــــوای نفس پنهـان 3⃣جلسه سوم استاد پناهیان ـ---------------------------------------«‌🌱» 🖇⃟💚¦⇢ هوای_نفس_پنهان 🖇⃟💚¦⇢ استاد_پناهیان ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
🌸قسمت دوم🌸 🌸 ادامه داستان تحول فاطمه خانم یکی از اعضای کانال از لاک جیغ تاخدا🌸 ____________________
🌸قسمت آخر داستان تحول فاطمه خانم 🌸 یکی از اعضای خوب کانال از لاک جیغ تا خدا ____________________________ یه بار امتحان کردم بعد از نماز قربون صدقه خدا رفتم انقدر شیرین بود که همه ی حال بدم رو فراموش کردم بعد از اون سعی میکردم خودم رو نجات بدم ولی نمیشد چون شک کرده بودم به دینم😭💔 یه روز بارونی بود رفتم زیر بارون ظهر بود و همه خواب بودند یادمه اون روز حسرت اون روز هایی رو میخوردم که گناه نمیکردم یا اگر هم میکردم استغفار میکردم گناهام حال روحی ام رو بد کرده بود و یه سری مشکلات هم برای خانواده ام بود که اون ها هم باعث بدتر شدن حالم شده بود خیلی خسته بودم نگاهی به آسمون کردم و گفتم :😭😭 خدایا تو بهم محبت کردی و دین رو بهم هدیه دادی من و از دختر بدی که بودم تبدیل به دختر خوبی کردی من و پیش همه عزیز کردی بیا و دوباره لطفی بهم کن و من و ببر سمت خودت گذشت و ماه محرم آمد و رفت ماه فاطمیه اربعین و تنها دعام شده بود برگشتن به سمت راه راست فقط میخواستم فکر های شیطانی ازم دور بشن و خدای نکرده من و به شک این که خدا وجود داره نیندازه چون میترسیدم همش میترسیدم از این که از خدا برای همیشه دور بشم گذشت ! تا اینکه چادرم رفت کنار😭 داد و بیداد کردن هام باز شروع شد دوباره کلیپ های عاشقانه نگاه میکردم و...💔 این بار دیگه خیلی خیلی خسته شده بودم از گناه میدونستم روحم و ذهنم دست شیطان افتاده😭 از نماز صبح نخوندن هام میفهمیدم حدود دو سه هفته پیش یه شب دلم بدجور گرفته بود به خودم گفتم دیگه تو ادم نمیشی😭 (((قبل تر از اون روزی که ایمانم سقوط کرد من با شهدا قهر کرده بودم بخاطر اینکه سر یه مشکل کمکم نکردن😭💔)))) همون شب توی ایتا می چرخیدم با یه کانال اشنا شدم😭💔 کانال در مورد طلبه سیده شهیده فاطمه سادات حسینی بود که از شهدای تشییع شهید سردار سلیمانی بودن 😭 با دیدن اون کانال و مطالب هاش فهمیدم شهید ابراهیم هادی شهیده حسینی رو متحول کرده بودن و حتی ایشون رو به مقام شهدا رسوندند یاد اون روز های خوب خودم افتادم😭روز هایی که ارزوی شهادت داشتم😭 حالم یه جوری بود حس کسی رو داشتم که یه چیز با ارزش گم کرده و حالا اون رو پیدا کردع گمشده ام شهدا بودن😭 و با خوندن متن های شهیده حسینی با شهید ابراهیم هادی بهش پی بردم چون اون ها رو گم کردم راهم رو هم گم کردم😭 شاید باورتون نشه با خوندن دل نوشته های شهیده یه تلنگر خوردم خیلی ناراحت بودم😭😭 فکر میکردم دیگه شهدا قبولم نمیکنن💔 اما شهدا مهربون تر از این حرف ها بودن شهید ابراهیم هادی دست من و هم توی دست های خدا گذاشت ومن دوباره برگشتم وچادری شدم و به فکر جبران کاری های گذشته ام افتادم و حالا خداروشکر با کمک شهدا و اهل بیت پیامبر ص و لطف و بزرگی خدا راهم رو پیدا کردم و در حال حاضر تمام تلاش این هست تا سرباز امام زمان عج بشم 🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸 اینم بگم((( من هنوز هم گاهی اوقات اون شکی که در باره دین و خدا داشتم توی ذهنم میاد و اذیتم میکنه اما خب یه شب استخاره گرفتم و قران رو باز کردم و معنی اون صفحه که باز شده بود این بود (خداوند وجود داره و یکتا هست،،آخرت وجود دارد،،خداوند پیامبران را برای هدایت انسان ها افریده) این معنی ها سندی محکم برام شد حالا دیگه به افکار های شیطانی ام اهمیت نمیدهم و ان شالله سعی دارم ایمانم رو قوی کنم)))) 🌸سخن اخرم با شما عزیزان: هیچ وقت دستتون رو از دست شهدا جدا نکنید و مطمین باشید شهدا زنده هستن و نگاهشون به زندگی ما ادم ها هست بنده ی حقیر را هم از دعای خودتون محروم نکنید یا علی خدانگهدار✨ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
1_1121519819.mp3
6.69M
خدا اون روز رو نیاره که برات گریه ام نگیره😭 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هرگز نخوری غصه حرف دیگران را :)🌱 چالش داریم ☺️ برامون از خاطرات تون بگید از اینکه چگونه متحول شدید؟ چقدر بخاطر چادر تون اذیت شدید؟ در برابر رفتار های دیگران چیکار کردید؟ با شهدا چگونه آشنا شدید؟👇 @Yazeinab_721
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت یعنی.mp3
878.6K
شهادت یعنی.......... ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
15.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏ظهورکن! که به تنگ آمدیم از تزویر زِ دست منتظرانت خلاص کن ما را... حسین‌جنتی اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج دوباره جمعه های بیقراری🍃 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
هرگز نخوری غصه حرف دیگران را :)🌱 چالش داریم ☺️ برامون از خاطرات تون بگید از اینکه چگونه متحول شدی
🌸پنجمین شرکت کننده بزرگورا مون 🌸 یک خاطره بسیار جالب از چادر و کرامت های چادرشون رو برامون فرستادند برای شخص خودم بسیار آموزنده بود کاش ماهم به اینقدر معرفت برسیم و اینو درک کنیم که چادر یعنی ارث حضرت زهرا سلام الله علیها چادر یعنی تاج بندگی تاج رو روی سر هرکسی نمی گذارند بزرگوران که همش بین چادرو مانتو گیر می کنید توصیه می کنم این خاطره رو ازدست ندهید🌸👇
🌸پنجمین شرکت کننده بزرگوار مون🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌿خاطره مریم وچادرش... . مدتی بود مریم از ناحیه مچ دست ناراحتی داشت. درواقع شرایط براش خیلی سخت شده بود. همه جا اذیت بود. مدرسه. در بین اقوام و جامعه. هر کسی در بحث مچ دست مریم یه نظری می داد. مریم از این جهت خیلی ناراحت بود و نمی دانست این مشکل را چطور حل کند. از طرفی هم اجازه نمی دادند عمل شود. چون این مسئله حل شدنی نبود. و خیلی ها نتوانسته بودند با این مسئله مشابه کنار بیایند... به همین دلیل توصیه می کردند که کار به عمل نکشد که فایده ای ندارد.‌.وخوب نمیشود تقریبا ۶یا،۷ سالی گذشت. یک روز که مریم داخل بازار مشغول خرید بود.خانمی از او پرسید دستت چه شده. برای مریم خیلی ساده نبود این پرسش و پاسخ ها. این پرسش غرور مریم را شکست. تصمیم گرفت که واقعا به پزشک مراجعه کند. کتر جراح داخلی دست مریم را معاینه کرد و گفت براتون نوبت عمل می زنم.فردا صبح تشریف بیارید بیمارستان. ولی از امشب باید بستری بشید‌. مریم همراه مادرش به بیمارستان رفت. قبل عمل لازم بود چند تا تزریق به دستش انجام بشه. مریم براش خیلی مهم بود که در بحث آمپول روی دست ،نامحرمی از در رد نشود به پرستار تذکر داد. لطفا مراقب باشید مرد نامحرمی از اینجا رد نشود. پرستار خندید وبا شوخی گفت کسی نمیاد. چقدر سخت میگیری. پس ما که ته جهنمیم...!!! بخیر گشت.مریم داخل اتاق رفت . برای عمل آماده شد. پوشش اتاق عمل اصلا مناسب نبود. مریم دغدقه همیشگی اش سر حجابش بود. باخودش خیلی کلنجار می رفت. خدایا چکار کنم. اینهمه خودم را حفظ کردم . حالا به خاطر یک عمل دست. بدون چادر چطور بروم داخل اتاق عمل.؟؟؟ خدایا کمکم کن. چکار کنم. خدایا یه کاری کن دکتر نیاد. اصلا عمل نمیخوام... مریم خیلی نگران بود. پرستار آمد. گفت خانم آماده بشید برای اتاق عمل. مریم نمی داند چشد.. اما دست به دامن خدا شده بود... بدون اینکه بداند چه میکند. با چادر راه افتاد. اصلا وضعیتی داشت....!! با چادر مشکی رفت داخل اتاق عمل.😳 🌸صحفه اول🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
اما چشمتان روز بد نبیند تا دستیار دکتر مریم را دید. گفت این چه وضعیه...!!!! چادرتونو در بیارید. نمیشه با چادر برید داخل!!!!.. مریم گفت..من چادرم را در نمی آورم... دستیار دکتر به نیت قهر رفت و در را بست. وناراحت شد.. مریم بود وچادر ومادرش.... خانم میانسالی آنجا بود. جلو آمد وگفت چی شده. مادر مریم گفت.این خانم مذهبی .چادرشو نمی آره.دکتر هم میگه باید چادرتو در بیاری بعد بری داخل. خانمِ میانسال گفت نَه نِه چادرتو در بیار...لباس عمل اصلا در شان یک خانم مسلمان نبود... مریم گفت..نمی تونم .. گفت چند لحظه صبر کن من الان میام.. این خانمه رفت و با یه چادر سفید برگشت. گفت لااقل اینو بپوش... چادر نماز را پوشید و رفت داخل اتاق عمل... مریم پرشد از آشوب وذوق... آشوب از عکس العمل بقیه.ذوق اینکه چادرش نیفتاد از سرش.... بله. مریم تا وارد اتاق عمل شد انبوهی از پسران جوان دانشجو را دید که داخل اتاق بودند‌ چشمشان به مریم افتاد. تقریبا خنده شان را می فهمید. مریم مات ومبهوت مانده بود چکند وخشکش زده بود‌.. مریم وچند جوان نامحرم و چادرش واتاق عمل!!! چند ثانیه گذشت که یکی از آقایان جوان گفتن..اشکالی ندارد . بگذارید با همین جادر بیان داخل... مریم هر روزی که یاد اون جوان می افتاد برایش از ته دل دعا میکرد ومی کند... یکی از خانمهای اتاق عمل از آشنایان مریم بود. دختر عمع مریم آمده بود برای بیهوشی... مریم با دو خانم جوان روی تخت نشست و چادر را تماما روی تنش مرتب کرد..پرده بین دکتر ومریم بود ودستش بیرون پرده...خیالش راحت شد که توانسته بود با کمک خدا روی چادرش محکم بماند... ....دخترعمه ماسک بیهوشی را روی صورتش گذاشت و مریم بیهوش شد.. .چند ساعتی گذشت... مریم بعد چند ساعت به هوش آمد... روی تخت بیرون اتاق عمل با چادر نماز... آن خانمِ میانسال آمد و بشوخی میگفت زودتر بلند شو که چادر ما رو باید بدی. ..و..... بعد چند وقت مرخص شد و بخیر گذشت... برخلاف تصور و نهی غالب همشهری هایش به عمل تن داد . گرچه بیشتر کسانی که عمل کرده بودند برایشان فایده نداشت و دوباره این مشکلشان برگشت... 🌿🌿اما مریم بعد ۵الی ۶ سال است که کاملا بهبود یافته واین را مدیون معجزه ی نگه داشتن چادرش می داند‌..... 🌿مریم از این معجزه ها با چادرش زیاد دیده بود....و این را کاملا حس می کرد اما هنوز لطف آن جوانی که واسطه و کمک به حفظ حجابش بود رافراموش نکرده ودعایش می کند... 👇👇👇👇🌿 🌸صحفه دوم🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
اما چشمتان روز بد نبیند تا دستیار دکتر مریم را دید. گفت این چه وضعیه...!!!! چادرتونو در بیارید. نمیش
بله امانت حضرت زهرا این معجزه ها را هم دارد‌. فقط کافی است به چادر به دید چند متر پارچه مشکی نگاه نکنیم. خدا می داند که چادر گوهری است که برای داشتنش باید به صاحب اصلی اش متوسل شد... خواهرم می دانم که چادر را دوست داری . این از فطرت پاک تو پیداست... دلت پاک است . امااااا برای پاکی ظاهرت هم دست به دامن حضرت زهراشو تا ظاهرت مثل دلت زلال شود ... بخودش قسم فقط کافی است صدایش کنی مثل یک مادر هوایت را دارد و همیشه مراقبت است... حضرت زهرا با تمام مخلوقات خدا فرق دارد....اویک مادر است و درد دخترانش را خوب می داند از چه راهی معالجه کند... 🌿🌿بسم الله از همین امروز به او متوسل شو وخیلی راحت با او درد دل کن و دردت را بگو تا راه برایت باز کند... بگویید چادر را دوست دارید امارنگ جماعت گرفته ایم..خودشان بلدند . فقط بگویید راه با آنهاست... حرف آخرم یقینا توهم چادر را دوست داری اما نگاه دیگران و جماعت امروز نگرانت کرده‌.. حصرت زهرا اگر بخواهد تو میشوی جناب فضه واسما.... بخواه..خودشان با عزت تو را جلو میبرند...بطوری که ذره ای به زیبایی و عزتت لطمه نمیخورد. آنوقت میشوی رویاوحسرت همه ی مردم و...که دلشان میخواهد دخترانشان مثل تو باشد... ((اعضای محترم دعا کنید حافظ این امانت بمانم با حیا وعفت فاطمی وایمان وتقوا رابیشتر از اهل بیت بگیریم و حفظ کنیم ان شاالله )) والسلام یاعلی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
ڪانال پاتوق ڪربلا نرفتھ‌ها_۲۰۲۱_۱۰_۱۴_۱۵_۳۵_۲۰_۴۲۲.mp3
7.31M
 •|دنیای منی حسیــ‌ع‌ـــن؏♥ از دنیا تو رو میخوام  ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
- اگرچه غرق گناهم ولی دلم طفلی‌ست که میشود شب جمعه بهانه گیر حسین -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴پخش زنده حرم (ع)👇 💠https://b2n.ir/q76528
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴سایردوربین های حرم(ع)👇 💠https://b2n.ir/mir
49.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول پریناز خانم صفریان🌸🌺🌸🌺🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
♥️🍃« ﷽»🍃♥️
وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ به كارهاى زشت نزديك نشويد، چه آشكار باشد چه پنهان؛ ایه(۱۵۱)سوره انعام ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210326-WA0004.mp3
10.15M
🔴 بخش پنجم - کتاب صوتی «سه دقیقه در قیامت» 🔺 صدقه 🔺حجم فایل : ۹.۷ مگابایت 🔺مدت زمان: ۲۱ دقیقه و ۱۵ ثانیه ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01_Prologue_-_The_Infinite_Light.mp3
2.51M
👇 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
هرگز نخوری غصه حرف دیگران را :)🌱 چالش داریم ☺️ برامون از خاطرات تون بگید از اینکه چگونه متحول شدی
داستان تحول بسیار آموزنده یکی از اعضای کانال از لاک جیغ تاخدا ____________________________ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 من کلاس هشتم بودم تو یه خانواده مذهبی خیلی باحجاب بودم و همه حسرت حجاب و ایمان منو میخوردن ولی نمیدونم چیشد که منی که انقد عاشق خدا بودم از راهش خارج شدم عاشق یکی شدم البته عاشقی نبود هوس بود یه حس مزخرف من شمارشو تو گوشی بابام دیده بودم و یه روز به سرم زد که بهش پیام بدم و بهش بگم حسمو و اینکارو کردم بعدش تا دوماه تقریبا باهم چت میکردیم و برام مهم نبود که تو کجا و پیش چه کسایی باشه فقط میخواستم که بهش پیام بدم بعد از دوماه یه دفه بهم گفت که دوسم نداره و دیگه نمیخاد باهام حرف بزنه منم خب خیلی بهم ریختم حالم خیلی بد شد حوصله هیچکسو نداشتم از همه عالم و ادم متنفر شده بودم حالم از همه و همه کس بهم میخورد حتی دیگه به حجابم اهمیتی نمیدادم و برام مهم نبود که موهام بیرون باشه یا نه نمازامو بخونم یا نه فقط میخواستم بقیه بهم توجه کنن و منو ببینن ولی وقتی که میخواستم تو ماشین بخوابم چون همیشه وقتی میتواستیم بریم بیرون تو ماشین خوابم میبرد با خودم میگفتم نمیخوام تو خواب هم گناه کنم و فیط موقع خواب حجاب داشتم یه مدت گذشت و از خودم و وضعیتی که توش بودم خسته شدم تصمیم گرفتم برگردم ما هر سال میرفتیم مشهد ولی اون سال یادمه هرکاری میکردیم نمیشد بریم منم دلم گرفت به امام رضا گفتم تو حرمت پاکه منو راه نمیدی منو ببخش و بعدش همه چی جور شد و رفتیم مشهد امام رضا با تموم گناهایی که داشتم منو راه داد و این یه دلگرمی واسم شد تا یه مدتی خوب بودم از لحاظ حجاب و این چیزا ولی بعدش دوباره بهم پیام داد و گفت که دوسم داره و ببخشمش منم نمیدونم چجوری شد جوابشو دادم انگار کور و کر شده بودم ولی جوابام فقط حرفای بد بود و بهش فوش میدادم بخاطر کاری که کرده بود یادمه محرم بود . . . یهو به خودم اومدم ولی کار از کار گذشته بود از خودم خجالت کشیدم گفتم تو ماه عزاداری امام حسین داری اینطوری گناه میکنی چت شده بعدش از خدا و امام حسین و امام رضا عذر خواهی کردم و به مامانم و بابام همه چیو گفتم و بعدش از ترس اینکه دعوام کنن خودمو به خواب زده بودم و با التماس از امام رضا میخواستم کمکم کنه ولی برخلاف تصور من مامان بابام نه تنها دعوام نکردن بلکه فقط راهنماییم میکردن . . . بعدش نمیدونم چیشد که به حجاب و این چیزا علاقه مند شدم یهو عاشق چادر و نماز شدم بدون اینکه بدونم چرا من از محرم اون سال به بعد شدم یه ادم دیگه و همش هم از لطف امام رضا و بعدش امام حسین بود که با یه ببخشید خشک و خالی منو بخشید و ادمم کرد من الان چادری هستم و بابت چادری شدنم خیلی اذیت شدم از تیکه ها و نیش زبون اطرافیان تا اهانت کردنشون به چادر و اعتقاداتم ولی من برام چیزی به جز رضایت خدا و اهل بیت مهم نیست و به حرفشون هم هیچ توجهی نمیکنم چون به انتخابم باور دارم و میدونم که کاری که دارم میکنم درسته 🌸کلام آخر🌸 فقط از خدا و اهل بیت دور نشید که اگه دور بشید دیگه معلوم نیست به کدوم چاهی بیفتین 🌸ناشناس🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━