از لاک جیغ تا خدا
تا هرچی زود تر بیاید خالد به نزد خلیفه می آید آنجا را نگاه کن آن خانم کیست؟ که پشت در ایستاده است
علی این آیه قرآن را می شنود و در جواب چنین می گوید
سلام مرا به اسماءبرسان و بگو خداوند نگهبان علی هست
کنیز خداحافظی می کند و بسوی خانه باز می گردد
آقای نویسنده بلند شو چقدر می خوابی
صدایی اذان می آید
من چشم خود را باز می کنم. نگاهی به تو می کنم و می گویم من خیلی خسته ام. دیشب تا دیر وقت مشغول نوشتن بودم
تو به من می گویی
ما باید به مسجد برویم مگر یادت رفته است. که خالد می خواد مولایمان را به قتل برساند .
من از جایی خود بلند می شوم
و باهم بسوی مسجد حرمت می کنیم
اما مثل اینکه دیر آمده ایم نماز شروع شده است
خالد در کنار علی در صف اول ایستاده است ما هیچ کاری نمی توانیم. بکنیم
حتما می دانید علی مجبور است در نماز جماعت این مردم شرکت کند
آخر نماز است ابوبکر دارد تشهد می خواند!!!!
الان موقع آن است که ابوبکر سلام نماز را بدهد
اما
چرا او سکوت کرده است ؟؟
مثل اینکه او نمی داند چی کند
سلام نماز را بدهد یانه
اگر سلام بدهد خالد شمشیر خواهد کشید
ابوبکر می داند که علی شجاع است ،خالد نخواهد توانست این نقشه را عملی کند
ابوبکر با خود می گوید حالا من چی کنم
عجب. اشتباهی کردم که به حرف عمر گوش دادم
چند دقیقه می شود که ابوبکر سکوت کرده است
مردم بیچاره نمی دانند چی شده است
چرا ابوبکر سلام نماز را نمیدهد؟!.
رنگ ابوبکر زرد شده است
ناگهان راه حلی به ذهن ابوبکر می رسد
او قبل از سلام چنین می گوید لاتَفْعَلْ مااَمَرْتُکْ (آنچی به تو دستور دادم انجام نده)
و سپس می گوید السلام علیکم ورحمه الله و برکاته
همه مردم تعجب می کند
این دیگر چی نمازی بود؟؟!
منظور خلیفه از این سخن چی بود؟؟
آری
این یک نماز جدید خلیفه است
شما می توانی قبل از سلام نماز هرچی دلت خواست به نماز اضافه کنی و آن را بگویی
اکنون. علی از جایی خود بر می خیزد و رو به خالد می کند
ای خالد خلیفه به تو چی دستوری داده بود؟؟
خالد می گوید
به من گفته بود. که گردن تورا بزنم علی می گوید و تو می خواستی این کار رو بکنی؟؟!
خالد می گوید
اگر خلیفه مرا از این کار باز نمی داشت من تورا می کشتم
در این هنگام علی دست می برد و با یک حرکت. خالد را بر روی زمین می اندازد
و گلوی اورا می گیرد
خالد فریاد می زند
و
مردم را به کمک می طلبد
هیچکس. جرئت ندارد نزدیک شود
خالد دست و پا می زند
ابوبکر چی کند !الان خالد کشته می شود
ما به او نیاز داریم
او شمشیر برنده ای. اسلام ما می باشد
باید هر طور که شده خالد را نجات دهیم
عمر به سوی عباس عموی پیامبر می دود
از او می خواهد که نزد. علی برود و از او بخواهد خالد را رها کند عباس عموی پیامبر
جلو می آید و نگاهی به علی می کندو با دست اشاره به قبر پیامبر می کند
و می گوید
فرزند برادرم تورا به حق صاحب این قبر قسم می دهم خالد را رها کن
علی بیاد وصیت های پیامبر می افتد
گویا پیامبر را می بیند که به او می گوید
علی جان بعد از من باید بر همه سختی ها و
بلاها صبر کنی
اکنون علی دستش را از گلویی خالد برمی دارد
خالد فرار. می کند ،عباس. جلو می آید و علی
رادر آغوش می گیرد و پیشانی اورا می بوسد
........
ادامه دارد .......
.:
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺کتاب #ترگل پرتیراژترین کتاب سالهای اخیر در حوزهی عفاف و حجاب است؛ کتابی که تقریبا هرماه شاهد یکبار تجدید چاپ بوده و اکنون به چاپ سی و سوم رسیده است. این کتاب برخلاف خیلی از کتابهای دیگر، مبحث حجاب را از نگاه عقلی بررسی کرده است.
کتابی ساده و دوست داشتنی، که بعد از خواندنش، همهی نگاه خواننده به پوشش، حجاب، غرب و فرهنگ غربی تغییر خواهد کرد.
🔺 گرافیک و صفحه آرایی رنگی این کتاب، جذابیتی دو چندان به آن بخشیده و قلم روان آن نیز خواننده را پای کتاب نگاه خواهد داشت تا به پایان برسد.
🔺در موارد متعددی نویسنده از نظرات و نقل قولهای دانشمندان غربی بهره گرفته و با آمار مستند وضعیت اسفناک جنسی در غرب را به تصویر کشیده است. وضعیتی عجیب که بر خلاف تبلیغات غولهای رسانهای، زن غربی را به بدبختی و تحقیر کشانیده.
🔺مطالعهی این کتاب ارزشمند به همهی دختران بالای پانزده سال توصیه میشود. دانستنیهای مهم موجود در کتاب ترگل که فراتر از موضوع #حجاب است، دختر جوان ایرانی را در مقابل حملات شدید رسانهای غرب، واکسینه خواهد کرد؛ ان شاءالله.
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از کتاب #ترگل، قسمت اول
🔺پرسش:
چرا خانمها حجاب داشته باشن؟ خب آقایون نگاه نکنن.
🔺پاسخ:
▫️شاید بگید کسی که بخواد چشم چرونی کنه اصلا آدم نیست و نباید بهش توجه کرد
اما باید قبول کنیم که واقعیت جامعه اینه و افراد زیادی کنترل نگاه ندارن.
▫️شما نمیتونی بگی دزدی کار بدیه، کسی نباید دزدی کنه و دزدا باید خودشون رو کنترل کنن، پس من در خونم رو نمی بندم.
بله که دزدی کار بدیه
ولی به هرحال، توی جامعه، یه تعدادیهم دزد هست، پس شما وظیفه دارید امنیت خونه خودتون رو حفظ کنید؛
همینطور برای موضوع نگاه نامحرم و حفظ پوشش.
▫️یادمون نره اسلام با حضور زن در اجتماع البته با رعایت حدود عقلی و شرعی کاملا موافقه
که حتی برای کوشش و تحصیل علمش هم پاداش مشخص کرده
اما همین اسلام میگه برای اینکه جامعه استوار و محکم باشه ، جذابیت هارو رو به جامعه نکشونید و توی خونه محدود کنید.
▫️اسلام نه موافق اختلاط زن و مرده، نه موافق خونه نشینی زن
بلکه نظر اسلام حفظ حریمه.
تهیهی کتاب ترگل 👈 @sabehat
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم
#ماه رجب
CQACAgQAAx0CWTEf3AACap9h9VgaG5WJ62OMnyY4iIg-JS8p3wACiQADt67gUVkek94dCkNjIwQ.mp3
2.52M
داستان تکان دهنده علی گندابی از زبان حجت الاسلام #مومنی
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
داستان تکان دهنده علی گندابی از زبان حجت الاسلام #مومنی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨
توبه زیباست و لی توبه جوان زیباتر
هرکاری کردیم
بیا
از همین امشب
برگردیم بغل خدا
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
علی این آیه قرآن را می شنود و در جواب چنین می گوید سلام مرا به اسماءبرسان و بگو خداوند نگهبان علی ه
خب همسفران مهدوی
بریم ادامه ماجرا 🚞
فَابتَغُواعِندَاللهِ الرِّزقَ
پس روزی را از نزد خدا طلبید
سوره عنکبوت: ۱۷
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
نمازهایتراعاشقانهبخوان
حتیاگر خستهاییاحوصلهنداری
تکرار هیچچیزجزنمازدرایندنیا
قشنگنیست..!
_شهید مصطفی چمران_
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
⛓❤
نزدیک اذانمغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم
برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد.
در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ
قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک
شکالت داد.
پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه
ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند.
من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق
پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی
زندگیش من و بچه هایم بودیم
نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا
بتواند به جای بچههای نداشته اش، نوه هایش را بغل کند.
ً
جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریبا هر دوی ما بی کس و کار
بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی عالقه داشت. مادرم
که طبعش را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب
راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد.
جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم
پنجمین فرزندمان را شهال و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت.
⛓❤
⛓❤
من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که
بین شوهرم و مادرم اختالف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از
حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در
همه زندگی عادت کردم.
مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش
اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب
کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟
من دوست دارم اسمم زینب باشه می خوام مثل حضرت زینب باشم.
زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سالهایی که در آبادان
زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد.
او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به
خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی
هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره.
شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش
تهیه کن.
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می
آمد در می زد و پشت شمشادها قایم میشد. در را که باز میکردیم میخندید و از
پشت شمشاد ها خودش را نشان میداد
همیشه پول ُخرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه میداد. بابام که امید زندگی
و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
⛓❤
⛓❤
مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با
مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السالم دفن
کرد.
در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار
تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت میکردند که
بعد از مرگ در قبرستان وادی السالم قم یا نجف دفن شوند
مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت.
تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و
به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب.
حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های
من رفت و آن ها را خورد
#من_میترا_نیستم
#قسمت_ششم
زینب با خوردن قرص ها به تهوع افتاد. باباش سراسیمه او را به بیمارستان شرکت نفت رساند
⛓❤
۳ صفحه دیگر پیش چشمان شما😊
با عرض معذرت که دیروز بارگذاری نشد چون یه مشکلی پیش اومده بود😉
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
دکتر به او گفت: به اندازه یک دموبازدم
با مُردن فاصله داشتی!
مصطفی جواب داده بود:
شما به اندازه یک دموبازدم میبینید
اونی که باید شهادت را میداد،
یک کوه گناه دیده!💔
#شهید_مصطفیصدرزاده
#شهیدان🕊
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هدایت شده از 🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
طرح پیش فروش کتاب
فاتحان نبل و الزهرا
جهت تامین هزینه های چاپ کتاب
😱 50 درصد تخفیف 😱
شرح در عکس
جهت هماهنگی و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید 👇
@jamandehazsoada
002055.mp3
102.5K
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
و یاد کنید آن گاه که گفتید: ای
موسی ! هرگز به تو ایمـان نمی
آوریم تا خدا را آشکارا با چشم
خـود ببینیـم ! پـس صـاعقه ای
مرگبـار شما را گرفـت، در حالی
که میدیدید. ↵ بقره/۵۵
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفاقت من
با تو
به روزای بچگیم
برمیگرده🙂🍼
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━