16.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هُوَالمُصَوِّر
آخر حادثه بود، یک سپاه همه شمشیر و نیزه و تیر در هوا... عطش کشتن عطشان داشتند.
میان اهل خیام کودکی بی پروا... آنقدر کودک که کسی از ابتدا به چشم سرباز به او نگاه نمیکرد اما نگاه های او بی قرار از نگاه نگران عمه!
و دلش بی تاب از فریاد "هَل مِن ناصرٍ
یَنصُرنی" عمو؛ عمو که چه بگویم برایش بابا!
*نه زره داشت نه شمشیر؛ چگونه بگویم درون خود یل داشت... یلی که دلی از جنس علی شیر خدا حیدر داشت.*
همهی یاوران حسین علیه السلام در آن روز برای شمشیر شدن آمده بودند، اما کسی خبر نداشت او برای سپر شدن آمده بود... سپر که چه گویم!؟ انگار دست علمدار دوباره به میدان بلا آمده بود! آمده بود بگوید با جان... لبیک امام زمانم... لبیک یا حسین.
*(وَالله لا اُفارِقُ عَمّی)*
#عبدالله_بن_الحسن_بن_علی علیه السلام
#سپر