eitaa logo
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
638 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
254 فایل
ما از خم پرجوش ولایت مستیم عهدی ازلی با ره مولا بستیم بنگر که وظیفه چیست در این میدان ما افسر جنگ نرم آقا هستیم [ ️🔴 کپی مطالب بامنبع ] 🔴تبادل نداریم 🌹" خادم شهدا" @zeinab_1391
مشاهده در ایتا
دانلود
👈ترجمه صفحه◄ ٢١٣ ►🌹سورة يونس🌹 بگو: آیا از معبودهای شما کسی هست که جهان آفرینش را ایجاد نماید و سپس آن را [پس ازفانی شدن، به قیامت] بازگرداند؟ بگو: فقط خداست که جهان آفرینش را می آفریند سپس آن را [پس از فنا] بازمی گرداند، پس چگونه [از حق] منصرفتان می کنند؟ (34) بگو: آیا از معبودان شما کسی هست که به سوی حق هدایت کند؟ بگو: فقط خداست که به سوی حق هدایت می کند؛ پس آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند، برای پیروی شدن شایسته تر است یا کسی که هدایت نمی یابد مگر آنکه هدایتش کنند؟ شما را چه شده؟ چگونه [بدون بصیرت و دانش] داوری می کنید؟ (35) و بیشتر آنان [در عقاید و آرایشان] جز از گمان و ظن پیروی نمی کنند، یقیناً گمان و ظن به هیچوجه انسان را از حق بی نیاز نمی کند، [و جای معرفت و دانش را نمی گیرد] مسلماً خدا به آنچه انجام می دهند، داناست. (36) و این قرآن را نسزد که دروغی ساختگی از سوی غیر خدا باشد، بلکه [با آیات محکم و استوارش] تصدیق کننده کتاب های پیش از خود و شرح و توضیحی بر هر کتاب [آسمانی] است، در آن هیچ تردیدی نیست که از سوی پروردگار جهانیان است. (37) ولی [این سبک مغزان بی منطق، در عین روشن بودن حقیقت] می گویند: [پیامبر] آن را به دروغ بافته است. بگو: پس اگر [در ادعای خود] راستگو هستید، سوره ای مانند آن بیاورید، و هر که را جز خدا می توانید [برای این کار] به یاری خود دعوت کنید. (38) آری، [عجولانه] حقیقتی را تکذیب کردند که به معارف و مفاهیمش احاطه نداشتند و هنوز تفسیر عینی و تحقّق و ظهور آیاتش [که در قیامت انجام می گیرد] برای آنان نیامده است، کسانی که پیش از آنان بودند [نیز آیات الهی و پیامبران را] این گونه تکذیب کردند؛ پس با تأمل بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه بود؟ (39) و گروهی از مردم به قرآن ایمان می آورند و گروهی ایمان نمی آورند؛ و پروردگارت به مفسدان، داناتر است. (40) و اگر تو را تکذیب کردند [تا آنجا که از ایمان آوردنشان ناامید شدی] بگو: عمل من برای من وعمل شما برای شماست، شما از آنچه من انجام می دهم، بیزارید، ومن از آنچه شما انجام می دهید، بیزارم. (41) و برخی از آنان به تو گوش می دهند [ولی گویا نمی شنوند] آیا تو می توانی کران را گرچه اندیشه نمی کنند، بشنوانی؟ (42) ◄ ٢١٣ ►
امام زمانم... عالم به عشق روی شما بیدار می شود هر روز عا‌شقان شما بسیار می شود وقتی سلام می دهمت در نگاہ من تصویر مهربانی شما تکرار می شود اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @banooye_dameshgh
💥حدیثی تکان دهنده از امام سجاد(ع) ✍ امام سجاد (علیه السلام) فرمود : 🔹سخت ترين لحظات فرزند آدم سه لحظه است : ⓵لحظه‌اى كه ملك الموت را میبيند ⓶لحظه‌اى كه از قبر خود بر میخيزد ⓷ ولحظه ایی که در پيشگاه خداوند می‌ ايستد. @banooye_dameshgh
﷽ وَيَرْزُقْهُ‌مِنْ‌حَيْثُ‌لَا‌يَحْتَسِبُ و‌اورا‌از‌جایی‌که‌گمان‌نمی‌برد‌‌روزی‌می‌دهد. گاهی‌گمان‌نمی‌کنی‌ولی‌خوب‌می‌شود :) ‌ @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر می خواهید هم دنیا داشته باشید و هم آخرت نماز اول وقت را فراموش نکنید...! آیت اللّٰه مجتهدی تهرانی(ره)🪴 @banooye_dameshgh
یه کار خوبی که این مدت توسط دولت و سپاه داره صورت میگیره پخش جوجه‌های گوشتی بین اهالی روستاهاست. این جوجه‌ها قبلا به خاطر مشکلاتی که وجود داشت زنده زنده دفن یا به روشهای دیگه معدوم میشدن. پخش رایگان این جوجه‌ها بین اهالی روستا یه کار ارزشمنده که با استقبال اهالی روستا همراه بوده. @banooye_dameshgh
ﺍﻯ ﻋﻠﻰ! ﺍﺯﺧﺪﺍ خواستم ﻛﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎنت ﺭﺍ هرچند ﺟﺎﻥِ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﻠﻘﻮﻣﺸﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ، ﺍﺯ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻧﻜﻨﺪ، ﻭ ﺍﻭﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ی ﻣﺮﺍ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ، ﻭﺍﻳﻦ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻏﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﭼﻴﺰﻯ ﻧﻴﺴﺖ. [فرمایشات نبی اکرم‌ ص] @banooye_dameshgh
🌸چقدر این فرمایش زیباست😊🌸
🌷 ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 6⃣1⃣ فصل دوم پایگاه راه خون خبرها نگران کننده ای از مرزها می‌رسید. شهرهای مرزی از شمال غرب تا غرب تا جنوب صحنه درگیری مردم بی دفاع و نیروهای محدود نظامی ما با ارتش مجهز بعث عراق بود. ثِقل جنگ در جنوب به ویژه در خرمشهر و آبادان بود. این را می‌شد از خبرهای مکرر رادیو به خوبی فهمید‌. یعنی همان شهرهایی که خاطرات سفرهای هرساله من در کودکی به همراه خانواده‌ام، سرشار از شیرینی آن بود. شهرهای مرزی یکی پس از دیگری به دست دشمن می افتاد و با سقوط خرمشهر، فامیل خرمشهری ما به تهران هجرت کردند. آن ها و بسیاری از مردم مرزنشین، خانه و کاشانه خود را رها می کردند و به شهرهای امن تر می‌آمدند. خانواده آقای ناظری - فامیل خرمشهری ما - وقتی از جنایت‌های عراقی ها در خرمشهر می‌گفتند فکر رفتن به جبهه به سرم زد. سنم کم بود، اما روانه بسیج شدم. مسئول اعزام نیرو وقتی شناسنامه‌ام را دید، قد و قامتم را برانداز کرد و خندید و گفت: « پسرم، جنگ به این زودی تمام نمی‌شود. فعلا برو درست را بخوان و حداقل دو سال دیگر بیا. » دل من با جنگ بود. تنها که می‌شدم به شناسنامه لعنتی خیره می‌ماندم و از این سن کم، لجم می گرفت. دنبال راهی برای دستکاری شناسنامه بودم، اما فکرم به جایی نمی‌رسید. وقتی به مدرسه می‌رفتم، می دیدم جبهه دیگری در شهرهای پشت جبهه، باز شده است. جبهه‌ای متشکل از ائتلاف و هماهنگی ده‌ها حزب و گروه وابسته به شرق و غرب از گروهک های کمونیستی تا سازمان التقاطی منافقین و حزب‌هایی که یک شَبه مثل قارچ روییده بودند و با اعلامیه و پوستر و روزنامه در نقطه نقطه مدرسه و شهر اعلام موجودیت می کردند. دم غروب که می‌شد، پاتوق من خیابان بوعلی همدان، مقابل فروشگاه کفش ملی بود، یعنی همان مکانی که از ازدحام، حضور انواع گروه ها، پیاده رو و حتی خیابان بسته می شد‌‌. ⬅️ ادامه دارد.... @banooye_dameshgh