#روایت_شیدایی
واقعا نمیشد از میان این همه پسر رد شوم و وارد محل کارم شوم.
اگر میخواستم بمانم تا بروند هم دیرم میشد. به یکیشان گفتم به دوستات میشه بگی ی راهی باز کنن تا رد شم؟
و قبل از تمام حرفم گفت رو چِشَم حاج خانم!
و رد شدم و داخل مجموعه که شدم، یکباره میخکوب شدم که ای بابا چرا یک عکس ازشان نگرفتم؟!!
اینها مگر نسل زدی نبودند؟ مگر گودزیلاهای دهه هشتادی نبودند؟ مگر از همان قماش نیستند که من و تو و اینترنشنال تلاش میکند به زور از دین خارجشان بداند؟!
راستی کجای دنیا میشود این همه پسر همسن و سالِ اینها را پیدا کرد که دل کندهاند و دارند به اشتیاق میروند گرما و خستگی و گرد و خاک و درد و تاول و .... را تجربه کنند؟!
کجای دنیا میشود یک موقعیتی ساخت که بچههای این نسل که حتی شاید در یک سال گذشته بدشان هم نمیآمده سطل زبالهای آتش بزنند و یا دیواری را خطخطی کنند، از بیخیالیهاشان بکَنند و بروند زیارت؟
کجای دنیا چنین جریان فراگیری پیدا میشود که کوچک و بزرگ را زیر یک پرچم جمع کند و یکرنگ و یکدلشان کند؟!
شاید همه این کجاها و چراها یک پاسخ داشته باشد: #عصر_تمدنسازِ_انقلاب_اسلامی و #اربعین_حسین علیه السلام و جایی درست در #نزدیکی_قلهها و در مسیر #کربلا_تا_قدس
#اربعین
#گام_دوم
🏷 بانوی پیشران
https://eitaa.com/banooyepishran