eitaa logo
بانوی پیشران
1هزار دنبال‌کننده
558 عکس
128 ویدیو
27 فایل
شناسه مدیر: @esrazanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
در میان شادی و غم آمدنت را به فال نیک می‌گیریم و به پیشوازت می‌آییم یا ایها الاسیر المعذب یا ابا الشهداء .‌.... 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
جهت پیروزی نیروهای مقاومت و نابودی نهایی دشمن صهیونیسم توصیه به خواندن و ختم دعای سیفی صغیر شده است که روش‌های مختلفی برای این ختم بیان شده. یکی از این روش‌ها ختم ۹۹ بار است در ۹۹ روز یا ۹ روز یا ۳ روز بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم رَبِّ أَدْخِلْنِي فِي لُجَّةِ بَحْرِ أَحَدِيَّتِكَ وَ طَمْطَامِ يَمِّ وَحْدَانِيَّتِكَ وَ قَوِّنِي بِقُوَّةِ سَطْوَةِ سُلْطَانِ فَرْدَانِيَّتِكَ حَتَّى أَخْرُجَ إِلَى فَضَاءِ سَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ فِي وَجْهِي لَمَعَاتُ بَرْقِ الْقُرْبِ مِنْ آثَارِ حِمَايَتِكَ مَهِيبا بِهَيْبَتِكَ عَزِيزاً بِعِنَايَتِكَ مُتَجَلِّلاً مُكَرَّما بِتَعْلِيمِكَ وَ تَزْكِيَتِكَ وَ أَلْبِسْنِي خِلَعَ الْعِزَّةِ وَ الْقَبُولِ وَ سَهِّلْ لِي مَنَاهِجَ الْوُصْلَةِ وَ الْوُصُولِ وَ تَوِّجْنِي بِتَاجِ الْكَرَامَةِ وَ الْوَقَارِ وَ أَلِّفْ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ دَارِ الْقَرَارِ وَ ارْزُقْنِي مِنْ نُورِ اسْمِكَ هَيْبَةً وَ سَطْوَةً تَنْقَادُ لِيَ الْقُلُوبُ وَ الْأَرْوَاحُ وَ تَخْضَعُ لَدَيَّ النُّفُوسُ وَ الْأَشْبَاحُ يَا مَنْ ذَلَّتْ لَهُ رِقَابُ الْجَبَابِرَةِ وَ خَضَعَتْ لَدَيْهِ أَعْنَاقُ الْأَكَاسِرَةِ لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجَى مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ وَ لا إِعَانَةَ إِلا بِكَ وَ لا اتِّكَاءَ إِلا عَلَيْكَ ادْفَعْ عَنِّي كَيْدَ الْحَاسِدِينَ وَ ظُلُمَاتِ شَرِّ الْمُعَانِدِينَ وَ ارْحَمْنِي تَحْتَ سُرَادِقَاتِ عَرْشِكَ يَا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ أَيِّدْ ظَاهِرِي فِي تَحْصِيلِ مَرَاضِيكَ وَ نَوِّرْ قَلْبِي وَ سِرِّي بِالاطِّلاعِ عَلَى مَنَاهِجِ مَسَاعِيكَ إِلَهِي كَيْفَ أَصْدُرُ عَنْ بَابِكَ بِخَيْبَةٍ مِنْكَ وَ قَدْ وَرَدْتُهُ عَلَى ثِقَةٍ بِكَ وَ كَيْفَ تُؤْيِسُنِي [تُوئِسُنِي ] مِنْ عَطَائِكَ وَ قَدْ أَمَرْتَنِي بِدُعَائِكَ وَ هَا أَنَا مُقْبِلٌ عَلَيْكَ مُلْتَجِئٌ إِلَيْكَ بَاعِدْ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَعْدَائِي كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ أَعْدَائِي اخْتَطِفْ أَبْصَارَهُمْ عَنِّي بِنُورِ قُدْسِكَ وَ جَلالِ مَجْدِكَ إِنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الْمُعْطِي جَلائِلَ النِّعَمِ الْمُكَرَّمَةِ لِمَنْ نَاجَاكَ بِلَطَائِفِ رَحْمَتِكَ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. به خوش آمدید 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
رصد پروازها، حکایت از ورود هواپیمای بوئینگ ۷۷۷ به فرودگاه خبر دادند. این پرواز کمک به است در حالی‌که غزه نه برق دارد و نه آب ... به خوش آمدید 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
هدایت شده از 🇵🇸برای زینب🇵🇸
بخش دوم هر خشت که برمی‌داشت یک لعنی به آمریکا و اسراییل می‌کرد که این‌قدر کشورش را ویرانه کرده‌بودند که هیچ کمکی و امکاناتی نبود تا به داد زیر آوار مانده‌ها برسد. مدام با خود زمزمه می‌کرد :" جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس، مرواریدی هست و آن مروارید است." اقیانوس، بی‌آن‌که در تلاطم باشد، نَشَود. هر گوشه‌اش را سَيل کنی در خروش است. و تو در پیِ آرامش اگر آمده‌ای، گریز نداری مگر که انسان باشی در حرکت و مواج" و سرعت می‌گرفت. کسی در دور دست‌تر، صدا به آذان بلند کرد. آبی در کار نبود. تیمم کرد و به نماز ایستاد تا بلکه کمی هم جان بگیرد برای تلاش دوباره. هنوز در تشهد نماز آخر بود که ناله‌ای شنید. "مراورید است یا پَدَرم؟!" و دوباره با دست خالی شروع کرد به برداشتن آوار. اشک می‌ریخت و نادعلی می‌خواند. از دنیا فارغ بود. به خیالش در بود و داشت دنبال پیکر نیمه‌جان مروارید می‌گشت. هرچه بیشتر آوار بر می‌داشت ناامیدتر می‌شد. تا صبح چندین بار سرش گیج رفت و روی آوار افتاد. خودش را در "خان‌یونس" می‌دید که دارد در آواربرداری حملات رژیم صهیونیستی کمک می‌کند. صدای گریه دختربچه‌ای که از زیر خاک بیرون آورده بود بیدارش کرد و یاد مروارید کوچک خانه می‌افتاد که معلوم نبود کجاست و پَدَرجانش که حتما به انتظار کمک یوسف نفس می‌کشید. زوزه سگ‌ها بیشتر می‌شد و هراس یوسف نیز. تمام شب خشت به خشت برمی‌داشت و خیال می‌کرد اینجا "حی‌الشجاعیه" است و مروارید دختر کوچک فلسطینی که دستانش را از زیر آوار بیرون آورده تا یوسف نجاتش دهد. آفتاب دمیده بود و تازه گرما داشت خون را در رگ‌های یوسف به حرکت در می‌آورد که دستی بر شانه‌اش نشست. "چطوری برادر؟ چند نفر زیر آوارند؟ بلند شو بگذار نیروهای تازه‌نفس کمک کنند. سگ‌های زنده‌یاب همراه‌شان است. شما برو زخم سرت را ببندند و چیزی بخور." یوسف تازه متوجه زخم سرش شد. زیر لب گفت: "زندگی‌ام زیر آوار است. زخم سرم را چی کُنُم؟! و مرد هلال احمری گفت: "نگران نباش. نیروهای امدادی کارشان را بلدند." و دستش را گرفت تا چادر هلال احمر برد. یوسف نشان هلال احمر خراسان رضوی را که دید گفت: "یا امام رضای غریب به داد ما و اهل فلسطین برس." پزشک هلال احمر که داشت سرش را پانسمان می‌کرد گفت: "خدا از زبانت بشنود و به داد این بیچاره‌های زیر آوار هم برسد. زلزله سنگین و مهیبی بود. دو روز دیگر هوا آنقدر سرد می‌شود و این‌ها بی سرپناه ! خدا حرفت را بخرد. خودت درد داری و فکر مردم غزه‌ای!" یوسف در حالی که چشمش به سمت خانه‌شان بود زیر لب آمین گفت و ادامه داد :" جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس، مرواریدی هست و آن مروارید است." اقیانوس بی‌آن‌که در تلاطم باشد، نَشَود. هر گوشه‌اش را سَیل کنی در خروش است. و تو در پیِ آرامش اگر آمده‌ای، گریز نداری مگر که انسان باشی در حرکت و مواج." 🖋زینب شریعتمدار 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: گروگان‌گیری شهروندان اسراییلی را به‌شدت محکوم می‌کنیم و به خانواده‌های قربانیان تسلیت می‌گوییم. خدا به شاعر عراقی خیر بده که این شعر رو به‌گمانم اختصاصا برای حاکم گفته: کل اصحاب السمو و المعالی تحت نعالی همه عالیجنابان و حضرات زیر کفشم جا دارند. فقیل لی عیبا فکررت مقالی کسی گفت: زشت است پس دوباره حرفم را تکرار کردم ثم قیل لی عیبا فکررت مقالی باز گفتند زشت است. ولی باز تکرار کردم فانتبهت لسوء مقالی اینجا بود که متوجه زشتی سخنم شدم فقدمت اعتذاری لنعالی و از کفشم عذرخواهی کردم... به خوش آمدید 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
12.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درگیری طرفداران تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی به خوش آمدید 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
کار خوب رستایی ها نشست🪂 برخط رستایی ها 🪂 با موضوع تبیین و شبهات دانش آموزی درباره وقائع اخیر با حضور: 🔻 جناب آقای امیرحسین ثابتی کارشناس سیاسی و رسانه ای 🔺و سید مهدی قادری کارشناس مسائل عبری و عربی و تهیه کننده برنامه جهان آرا جمعه ۲۱مهرماه ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۸:۳۰ برای دریافت پیوند جلسه کلمه فلسطین را همراه با نام شهر خود ، به سرشماره 🌵۵۰۰۰۴۸۴۹ 🌵 پیامک کنید 📍📍📍📍 کانال عملیاتی عصر جهاد ویژه عناصر اثرگذارِ "جبهه فرهنگی و اجتماعی انقلاب اسلامی" https://eitaa.com/joinchat/2902196675C3eb098aa8e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این تصاویر مربوط به حرکت مردم اردن هست به سمت مرزهای فلسطین اشغال‌شده. کسی با خلقیات مردم اردن آشنا باشه می‌تونه متوجه ارزش این حرکت باشه. مردمی که سال‌ها تحت حاکمیت نظام پادشاهی کامل خادم و نوکر رژیم پست صهیونیستی بودن و شرایط اجتماعی و اقتصادی بسیار بدی که داشتن امروز دارن می‌رن به سمت مرزهای فلسطین اشغال‌شده‌ آقا می‌گن ی نشونی‌ش همین حرکت‌هاست که دیگه این هیمنه پوشالی این رژیم به پشیزی هم پیش حتی امثال اردنی ها نداره. به خوش آمدید 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارتش حکومت خائن به مردم خودش آتش گشود. دعا کنیم مردم دوام بیارن و عقب نشینی نکنن تا کرانه باختری هم همراه‌تر بشه به پشت گرمی بیرون مرزهای اشغال‌شده به خوش آمدید 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
*حرکت مقدسی صورت گرفته است نبرد حق بر علیه باطل شدت گرفته ما هم ،خودمان را به قافله ی نابودی اسرائیل برسانیم... 👊 *قرار هست حرکتی مادرانه داشته باشیم با استغاثه ی گروهی به سمت حرم حضرت عبدالعظیم* 🚊🕌 با نیت پیروزی فلسطین مظلوم سهمی داشته باشیم در این حرکت مقدس ...✨ 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌷وسایل نقاشی برای فرزندان دلبندتان همراه داشته باشید قرار هست نقاشی فلسطین بکشیم. 🌷ناهار ان شاءالله اونجا هستیم همراه خودتون لقمه ی کتلت یا کوکو یا الویه داشته باشید. 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 📆 *زمان :* پنجشنبه ۲۷ مهرماه، ساعت حرکت ۹ صبح 📍 *مکان حرکت :* مترو کلاهدوز 📌 *مکان اجتماع:* حرم حضرت عبدالعظیم .محله.ی.امامت.نیروهوایی .القدس Bale.ir/ommahatalqods
هدایت شده از 🇵🇸برای زینب🇵🇸
آغازی دوباره چشم‌هایش را گشوده بود و کنجکاوانه نگاه می‌کرد طوری که انگار نه انگار لحظاتی قبل از شکم مادر زاده شده‌است. او را به مریم نشان دادند. در آن حالِ پر درد و خسته‌ی بعد از زایمان، محو چشمان تیله‌ای و سیاه دخترک شد. صورت نوزاد را روی صورت مریم گذاشتند. نرم و لطیف بود... مریم لبخند زد و چشمانش را بست تا خوب حظ این همه لطافت را ببرد ... مادری، حس قشنگی است... مریم عاشق بچه بود. محمد هم. اما بچه‌دار نمی‌شدند. دکترها می‌گفتند نه او و نه محمد، هیچ کدام مشکلی ندارند. اما بعد از گذشت ۱۲ سال از ازدواج‌شان بچه‌دار نشده‌بودند. وقتی دخترک در شکم مادر جان گرفت و اولین لگد را زد هیچ‌کس باور نمی‌کرد. تمام نه ماه بارداری، مریم به هر بهانه‌ای ذوق بچه را می‌کرد. با هر تکان حتی، دست بر شکم می‌گذاشت، چشمانش را می‌بست و کیف عالم را می‌کرد. مادری حس خیلی قشنگی است... دخترک، تند تند شیر می‌خورد، قلپ قلپ، با کلی صدا و ولع. از آن مدل‌ها که همش آدم نگران می‌شود که نکند دل درد بگیرد. اما بعد کم کم همان طور، چسبیده به سینه مادر سنگین می‌شد و آرام می‌خوابید... مریم، زیر لب برای دل درد نگرفتنش، دعا می‌کرد... واقعا مادری، حس خیلی قشنگی است... تمام نوزادی دخترک همین‌طور گذشت. البته روز هفتم یک فرقی داشت: دخترک وسط شیر خوردنِ قلپ قلپ، ته دلش که سیر شده‌بود سینه را رها کرد، به مریم لبخند زد و دوباره شیر خوردن را از سر گرفت... صدای مهیبی بلند شد.‌ چیزی شبیه زلزله. مریم به بلند شدن از جا، نرسید.‌ سقف خانه بر سرش آوار شد... و دیگر چیزی نفهمید... محمد فریاد می‌زد... مریم صدا را می‌شنید و نمی‌شنید... محمد از لا به لای خرابه‌ها، پتوی صورتی نبیله را دید... همه جا آوار بود فریاد زد... مریم انگار اینجاست.... چند نفر دویدند کمک... وسیله ای نبود.... آوار را به سختی کنار می‌زدند... محمد دستش به صورت مریم خورد... آوار را سریع‌تر کنار زد... راه نفس کشیدن مریم را باز کرد.... مریم به زحمت چشم باز کرد... محمد لبخند زد. یاد نبیله افتاد.... از پای افتاد... مردم به کمک آمدند... بالاخره مریم و نبیله را از زیر آوار بیرون کشیدند... محمد نبیله را بغل کرد. فریاد زد.... امدادگر را صدا کرد.... امدادگر محمد و مریم را به زور از نبیله جدا کرد. بچه را بغل کرد و دوید... دوید تا بیمارستان... مریم دوید... محمد دوید... چند جوان محل، پی شان... نبیله هنوز لبخند به لب دارد... پیچیده در پارچه‌ای سفید... بر زمینِ لُختِ بیرونِ سردخانه‌ی بیمارستانی که جا ندارد... لبخند می‌زند به صورت مادرش... در انتظار نوبت برای یکی از همین گورهای دسته جمعی ... 🖋سیده هاله حیدری 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab