درد دل دکتر حسین مروتی به مناسبت شهادت شهید هسته ای محسن فخری زاده:
بسم الله الرحمن الرحیم
🔻کار آینده دار‼️
برای گردآوری خاطرات شهید شهریاری با دانشمندان هسته ای زیادی مصاحبه کردم.
توی راهروی دانشکده قدم می زدم که یکی از دانشمندان که در لیست ترور بود با خنده به من گفت: مروتی! کار آینده داری انتخاب کرده ای چون
#همه_ما_را_می_زنند!
اپیزود اول:
از دانشمندی که رزمنده دفاع مقدس هم بود،پرسیدم: شما دوستان زیادی را در دفاع مقدس از دست دادهاید. شهادت دکتر شهریاری در مقایسه با آن شهادتها چگونه بود؟
گفت: «مجید را که زدند، یک نفر را نزدند، یک لشکر ما را زدند!»
به یاد دارم که روزی در اتاق کار یکی از دانشمندان هستهای بودم که برایم تعریف کرد: چند روز قبل، یک نفر با شماره ناشناسی زنگ زد و من را تهدید کرد که اگر میخواهی خودت و خانوادهات در امان باشید، از هستهای کنار بکش! من هم گفتم: تو مال این حرفها نیستی و تلفن را قطع کردم»
پشت میز کارش نشسته بود که رو به من گفت: همانها حالا ایمیل تهدیدآمیز زدهاند.بیا ایمیلشان را ببین.
ایمیل،حاوی تصویر فتوشاپی از یکی از مجریان خبر بود که پشت سرش نوشته شده بود: دانشمند هستهای به نام... ترور شد.
به جای سه نقطه هم،اسم همان دانشمند را نوشته بودند که در محضرش بودم.
زیر تصویر هم یک متن تهدیدآمیز ضمیمه شده بود، با این مضمون که:
ما مثل سایه دنبال توایم و مدام در تعقیب تو و تکتک اعضای خانوادهات هستیم. پشت تلفن، خیلی شجاعت به خرج دادی و بلبلزبانی کردی. منتظر عواقب برخوردت باش!
یادم است وقتی که به یکی از دانشمندان هستهای اطلاع دادند که از خانه محل زندگیاش صدای انفجاری شنیده شده، حالش به شدت دگرگون شد و گمان کرد خانوادهاش مورد سوءقصد قرار گرفتهاند. بعد مشخص شد که صدای انفجار، ناشی از ایراد موتورخانه بوده.
با همسر شهید علی محمدی در منزلشان مصاحبه گرفتم و برایم تعریف کرد:با مسعود در سفر حج بودیم که تلفن همراهش را به من داد و گفت خیلی مراقبش باش،نام و شماره تعداد زیادی دانشمند در این هست.یک مرد عرب مدام من را تعقیب می کند و از من فیلم می گیرد.
وقتی برگشته بود، به حراست گفته بود اما
اپیزود دوم:
یادم است روزی که قرار بود نخستین مصاحبهام را با یکی از همکاران شهید بگیرم، دوربین و سهپایه را برداشتم و راهی شدم. وقتی که آن دانشمند هستهای،من را با تجهیزات دید، با تعجب پرسید: اینها برای چیست؟ گفتم: برای فیلم گرفتن دیگر. خندید و تذکر داد که: نمیشود فیلم گرفت.
من هم که تازه متوجه ماجرا شده بودم و وسیلهای برای ضبط صدا نداشتم، دوربین را روشن کردم، به سمت دیوار کاشتم و مصاحبه را آغاز کردم. در واقع من توانسته بودم بدون هیچ مانعی دوربین و سه پایه را وارد ساختمانی بکنم که در آن چندین دانشمند هسته ای برجسته حاضر بودند!
یادم است یک بار مسئول حراست آن دانشکده من را برد اتاق خودش و تصویر دوربین های مداربسته را نشانم داد و گفت: بعد از کلی پیگیری یک نگهبان گذاشته اند دم در، آن هم الآن یک ساعتی می شود که غیبش زده و نیست! می گفت: آقا تاکید کرده که...
از دانشمندان هسته ای محکم حفاظت کنید، حالا حفاظت از وزرا نبود هم نبود. ما وزیر زیاد داریم و کسی هم کاری به آنها ندارد. (نقل به مضمون، العهده علی الراوی)
مسئول حراست با چه حسرتی تعریف می کرد که چقدر برای گرفتن ماشین ضدگلوله دویده است و به مقصد نرسیده.
برای مصاحبه با شاگردهای شهید شهریاری به یک موسسه تحقیقاتی خاص رفتم. نگهبانی از من پرسید: خبرنگاری؟
چون کارت خبرنگاری نداشتم گفتم: نه.
رفتم داخل و مشغول مصاحبه شدم. آبدارچی محبت کرد و چای آورد.
چای هنوز داغ بود که حراستی ها آمدند و من را بردند که به چه حقی مصاحبه می گیری؟!
ماجرا را شرح دادم و درخواست کردم که: بگذارید مصاحبه را تکمیل کنم، سپس شما مصاحبه ها را از دستگاه ضبط کات کنید تا بروم و نامه بیاورم و مصاحبه ها را از شما بگیرم.
همین کار را کردیم اما به لطف صنعت ریکاوری، صوت ها را بازیابی کردم و نیازی هم به نامه بردن نشد!
از یکی از همکاران شهید شهریاری پرسیدم: آیا مقالات بین المللی شهید شهریاری از عوامل شناسایی او نبوده؟
نظرم را تایید کرد و گفت: خودم چند سال بود که با همین ملاحظه، مقاله بین المللی ننوشته بودم، ولی از اول این ترم تحت فشار دانشگاه مجبور شدم چند مقاله بین المللی بدهم
اپیزود آخر:
آیا می دانستید که برخی در وزارت بعد از اینکه عاملان ترور شهدای هسته ای از جمله مازیار ابراهیمی را در عملیاتی پیچیده دستگیر کردند، دور افتادند تا از خانواده شهدای هسته ای امضا بگیرند برای نامه ای که گویا خودشان در تقدیر از عملکرد رشک برانگیز خودشان نوشته بودند؟!
آیا می دانستید هر چقدر هم که خواهش کردند و واسطه فرستادند، همسر شهید شهریاری راضی نشد که آن نامه را امضا کند؟
راستی اصلا خبر داشتید که تنها راننده
ادامه در:
@banooyetamadonsaz