eitaa logo
بانوی تمدن ساز 🇵🇸🇮🇷
9.9هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
304 فایل
🌺 قرآن انسان ساز است و زن انسان ساز است🌺 آمده ایم تا با الگو برداری از بزرگ بانوی تمدن ساز عالم حضرت فاطمه زهرا(س)، از به انتظار نشستن دست برداریم و به انتظار مبارزه و تلاش کنیم #سید_علی_تنها_نیست مدیر: @banooyemobarez ادمین تبلیغ و تبادل: @as_h1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مکالمه شنیدنی بین و سید حسن نصرالله! ⭕️ تو که هنوز جوانی و محاسنت سیاه من از خستگی‌ها چه بگویم با این محاسن سفید! عزیزان این چند دقیقه برای این روزهای ما خیلی کاربردیست لطفا با دقت گوش کنید @banooyetamadonsaz
یکی بزنی ده تا میخوری به روایت تصویر @banooyetamadonsaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرلشکر سلامی خطاب به دشمنان آشوب‌طلب: با همین جوانانی که فریب شما را خوردند به سراغتان می‌آییم @banooyetamadonsaz
برای اشکهایش... 🌷 اشک‌های فرزند شهید اغتشاشات سلمان امیر احمدی در مراسم تشییع پیکر پدر @banooyetamadonsaz
نماز لیله الدفن برای شهید سلمان امیراحمدی فرزندحسینعلی یادتون نره @banooyetamadonsaz
سندی جدید از سابقه بیماری «مهسا امینی» ▪️درخواست پدر مهسا برای تغییر محل کار وی به‌دلیل بیماری «میراحمدی» معاون وزیر کشور: 🔹پدر مهسا امینی که کارمند سازمان تامین اجتماعی است یک شهریور سال ۱۳۹۵ به دلیل بیماری فرزندش در نامه‌ای به مدیرکل تامین اجتماعی کردستان خواست تا در اداره کل تامین اجتماعی آذربایجان شرقی مشغول به کار شود. 🔹وی دلیل این انتقال را بیماری دخترش ذکر کرده که باید همیشه تحت مراقبت باشد و هر ماه به بیمارستانی در تبریز مراجعه کند. 🔹فیلمی در اختیار داریم که پدر خانم امینی پس از مشاهده پیکر فرزندش بیان می‌کند که هیچ آثاری ناشی از ضربه به سر وجود ندارد. در آن فیلم وضعیت سر خانم امینی نیز مشخص است.
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نماهنگ بسیار زیبا|مُصطَفی| ⚠️همخوانی موزیکال شاد از نوجوانان دهه نودی 🌺به مناسبت میلاد پیامبر اکرم(ص) ⭕️جدید ترین اثر: 💠گروه تواشیح تسنیم💠 ⚜در مدح و منقبت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله 📺مشاهده و دریافت فیلم باکیفیت بالا: 🌐 aparat.com/v/Z3W5e 📲شناسه عضویت در کانال ایتا: 🔸 @tasnim_esf
*امروز در تهران چه خبر بود* 🔹حوالی ساعت ۱۲ ظهر امروز در هوایی که هنوز گرمای تابستان را در خودش داشت سوار تاکسی شدم و خود را به میدان ولیعصر رساندم، میدان را دور زدم حتی خیابان‌های منتهی به میدان را نگاه کردم اما هیچ تجمعی پیدا نکردم، مردم مشغول زندگی روزمره خود بودند. پیاده از بلوار کشاورز به سمت خیابان حجاب آمدم اما اینجا هم هیچ مورد مشکوکی که به تجمع ختم شود نیافتم. 🔹به دانشگاه که رسیدم اطرافم را نگاه کردم جز پلیس کسی نبود. برگشتم به سمت چهارراه ولیعصر. نمی‌فهمیدم چرا تا من می‌رسم همه چیز تمام می‌شود! از وسط خیابان انقلاب نگاهی انداختم. دیدم عده‌ای موتورسوار به‌صورت دسته‌جمعی در راه حرکت به سمت دانشگاه تهران هستند. تازه فهمیدم چه اتفاقی می‌افتد! موتورسوارها بین نقاط مختلف می‌چرخند و مردم را تحریک به تجمع می‌کنند. اما به محض ورود پلیس، محل را ترک می‌کنند و به محل بعدی می‌روند. 🔹خودم را فوری به جمعیت رساندم و همراه جمعیتی حدودا ۵۰ نفره شدم. آن‌ها به سمت خیابان دانشگاه پیچیدند و چون چشم پلیس را دور دیدند شعارها را تند کردند و از «زن زندگی آزادی» به «مرگ بر دیکتاتور» و... رسیدند. چندین‌بار خیابان دانشگاه را بالا و پایین رفتند و خواستند مردم را داخل جمع خود بکشانند ولی چیزی به جمعیت اضافه نشد. 🔹ناگهان چشمم به شخصی افتاد که هیچ شعاری نمی‌داد ولی جمعیت را چپ و راست می‌برد. تا می‌گفت برگردید همه برمی‌گشتند اما چیزی که خیلی توجه من را جلب کرد نوع پوشش آن لیدر بود؛ متوجه شدم در این گرما، چند لباس را روی هم پوشیده بود! 🔹یکباره دیدم در گوشه خیابان عده‌ای صدا می زنند «بسیجی بسیجی!» بلافاصله چند نفر با مشت و لگد به جان او افتادند. متوجه شدم برای کتک زدن افراد آدم دارند. 🔹به دنبال شخصی که دستور کتک زدن را داده بود رفتم، متوجه شدم کارش فقط همین است! خارج جمعیت می‌ایستد و مراقب افراد است. به هرکسی که حتی گوشی از جیبش درمی آورد دستور می‌دهد: «آقا گوشی رو بذار جیبت!» 🔹تقسیم کار بین لیدرهای اغتشاش، به اینجا ختم نمی‌شد. شخصی را دیدم که در بین جمعیت صدا می‌زند: «لباس، لباس» یک آقا دوان‌دوان آمد و از کوله‌اش لباس در آورد و او در وسط معرکه تجمع لباسش را عوض کرد. 🔹چند عکس از جمعیت گرفتم اما آنقدر محو این تیم هماهنگ بودم که فراموش کردم یک نفر مامور کنترل عکاس‌هاست. از بخت بد من همان شخصی که زاغ‌زنی افراد را می‌کرد از پشت سر من ظاهر شد و گفت: «گوشیت رو بده!». یک لحظه فکری به سرم رسید و آهسته گفتم: «تابلو نکن! من دارم به بی‌بی‌سی فیلم می‌فرستم!» اما با عصبانیت جواب داد: «دروغ نگو، ما خودمون خبرنگار داریم!». @Farsna
👆صحبتهای آقای هاشمی گلپایگانی که بطور اشتباه مخابره شده بود و هجمه عجیب و سنگینی که علیه ایشون راه انداخت بخونید ببینید کجای این حرفها ایراد داره؟!!! @banooyetamadonsaz
♦️معاون وزیر کشور: گذرنامه علی دایی و شجریان به آنها تحویل داده شده/ کتایون ریاحی باید پاسخگو باشد/ مسئولان واتس آپ و اینستاگرام باید مجازات شوند مجید میراحمدی: 🔹اتفاق صدا و سیما درحال بررسی است که آیا این اقدام حمله سایبری یا عوامل نفوذی بوده است. 🔹شروین حاجی پور به دستور یکی از نهادهای امنیتی بازداشت شد و پس از آنکه خبر به مرکزیت رسید وی آزاد شد هر تصمیمی که گرفته برای انتشار فیلم به خواست خودش بوده است. 🔹کتایون ریاحی احضار شده است اما خود را معرفی نکرده وی باید پاسخگوی جرایم خود باشد و مهلت معرفی وی به اتمام رسیده و از نظر دستگاه قضایی وی باید پاسخگو باشد. 🔹اکنون از ورزشکاران هیچ فردی بازداشت نیست افرادی بوده‌اند که ارشاد شدند و ماهینی نیز آزاد شده است فرصتی خواست تا اشتباهاتش را جبران کند و این فرصت در اختیار وی قرار گرفته است و از بازیگران نیز هیچ فردی بازداشت نیست./ مهر
بانوی تمدن ساز 🇵🇸🇮🇷
♦️معاون وزیر کشور: گذرنامه علی دایی و شجریان به آنها تحویل داده شده/ کتایون ریاحی باید پاسخگو باشد/
👆در حالی که جبهه انقلابی در حال عملیات علیه اقای هاشمی گلپایگانیست سلبریتیهای آتش افروز فتنه به سادگی تبرئه میشوند ... اگر به همین نکته دقت کنیم متوجه میشویم که منظور حضرت آقا از دوقطبی ایجاد نکنید چی بوده یعنی همین کاری که مدعیان دوقطبی نشدن جامعه، امروز انجام دادند! طوری که جبهه خودی دشمن رو رها کرده و با هم جبهه ای خودش دست به یقه شده! اگر نفهمیدید چی شد ادامه بدید شبتون بخیر @banooyetamadonsaz
پیام اعضا متأسفانه امروز موضع گیری های عجیبی علیه آقای گلپایگانی شد. من هر چه متن صحبتهایشان را مرور کردم کلمه ای یا عبارتی دال بر بی اخلاقی یا بیشعوری یا ... ندیدم. در چند گروه هم بعد از یه عالمه بحث، هیچ کسی از این صحبت‌ها چیزی نگفت و واقعا معلوم شد بیشتر یک جو رسانه ای است تا واقعیت. لطفاً دقیق باشید و گول سخنان تقطیع شده را نخورید و ملاک تان حتی اظهارنظرهای افراد موجه نباشد، که فرمود: "حق را بشناس تا اهلش را بشناسی" @banooyetamadonsaz
پیام مخاطبین جدی ما از بیمارستان‌های به ظاهر اسلامی هم هست... بیمارستان تهران که فقط خانم‌ها رو با چادر راه میدن، وقتی وارد فضای راهروهای منتهی به اتاق عمل میشی، تمام کادر پرستاری و خدمات مرد هستن و تک و توک خانوم هست... لباس‌هات رو کامل درآوردی و لباسی که بهت میدن تنت کنی به ظاهر پوشیده‌اس، از پشت گره خورده (برای بعضی‌ها باز...)، روسری و کلاه بر سر، شلوار به پا و دمپایی تو اتاق عمل هم اگه شانس بیاری دکترت زن باشه، یه وردست مرد کنارشه و تمام کارهای آماده‌سازی وسایل و جمع کردن و حتی تمیز کردن بدن بیمار رو اون انجام میده... کجای این بیمارستان اسلامیه؟! و چه دلیلی داره پافشاری رو پوشش چادر داخل بیمارستان باشه، اما روی تفکیک پزشک و پرستار، نه؟! @banooyetamadonsaz
🔴 خبر فوق‌العاده عالی و بسیار مهم طبق آخرین یافته‌های دانشمندانِ علوم پزشکی، بیماریِ مهلکِ "ام‌.اس" با کُندر قابل درمان است! بر اساس آخرین تحقیقات انجام شده بر روی گیاه کُندر مشخص شد که روزی ۵ عدد از این گیاه قابلیت درمان بیماری ناعلاج "ام.اس" را دارد. هم اکنون در آلمان از این دارو برای درمان بیماری "ام.اس" و همچنین درمان سرطان مغز و جلوگیری از خونریزی روده استفاده می شود @ghfggghh
⭕️رویش های انقلاب اسلامی 🔻عاشق دیدن اندک ریزش ها هستیم و ندیدن رویش های بیشمار!! ✅پ.ن: و ریزش هایی که با اندک هدایت گری بازخواهند گشت ان شاءالله @banooyetamadonsaz
⭕️مجموعه ای از تناقضات!! 🔻حتی مجسمه آزادی خودشونم سر تا پا پوشیده‌ست! اون وقت اینا میگن برای به دست آوردن آزادی باید برهنه بشیم!! @banooyetamadonsaz
♨️قدرت پروپاگاندا در مهندسی افکار و رفتار؛ مقایسه ماجرای مهسا و سارا 📍جستجوی گوگلی واژه‌ی mahsa amini بیش از ۴۰میلیون، و sarah everard کمتر از ۲میلیون نتیجه دارد؛ یعنی اولی بیش‌از ۲۰برابر دومی 📍مهسا در کنار یک پلیس زن ایرانی، بطور اتفاقی سکته می‌کند و در بیمارستان فوت می‌کند؛ سارا بعداز تجاوز پلیس مرد انگلیسی، بطور هولناکی سوزانده و رها می‌شود! 📍فوت یکی، دستمایه‌ی اغتشاشات چندهفته‌ای شده و آشوبگران بدنبال براندازی حتی پلیس بی‌تقصیر را هم آتش می‌زنند؛ در قتل دیگری، پلیس مقصر حتی اعتراضات آرام چندروزه مردمی را برنمی‌تابد و سرکوب مراسم یادبود را هم حق خود می‌داند! 🔎قضاوت با شما ، ✍محمد جوانی 🧠علوم و جنگ شناختی @CWarfare
🔺 گفته بیام برا انتقام! 👈 روایت خواندنی از ✍️ روز چهارشنبه 30 شهریور صبح زود راهی صدا و سیما می شوم. حراست ورودی، کارت ملی می خواهد. تقدیم می کنم. بعد بررسی سیستمی می گوید: «ساختمان معاونت سیما را بلد هستی؟: می گویم نه. آدرس می دهد و بعد می گوید:« لطفاً حقیقت را بگو!» لحظه ای به فکر فرو می روم که یعنی چی؟ که بوق ماشین عقبی به سمت جلو هُلم می دهد. به استودیوی ۱۱ می رسم. هماهنگی با مجری و ارکان دیگر برنامه انجام می شود و ٧:٣٠ روی آنتن. از همان اول فضای بحث، متفاوت است و مشخص است که نمودارهای ذهنی مجری محترم به هم ریخته، اما همراهی می کند و جایگاه دفاع مقدس را در جامعه امروز و نحوه رجوع به آن را می گویم و ثقل بحث اینجاست که: «برای برداشتن گام های درست در آینده باید گذشته را به درستی شناخت وگرنه آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار می گیرد.» 🔹 برنامه تمام می شود. راهی محل کار می شوم. به کارهای پیشرفت منطقه ای و... می پردازم، خبر شلوغی ها بالاگرفته است. عصر شده و به سرم می زند بروم کف میدان شاید بشود با این ها که می گویند آتش بیار معرکه شده اند صحبت کرد. تجربه 88 تا 98هست. آنجایی که وقت می گذاشتیم قبل از شلوغ شدن و تاریکی، بعضی ها رها می کردند و برمی گشتند! 🔹 می روم خیابان حجاب و به سمت بلوار کشاورز قدم می زنم، تیپ ضایع پیراهن دوجیب با شلوار کتان جلب توجه می کند و همان اول، مقداری متلک چیزدار نصیبم می شود. همین اول می فهمم اینها کلماتشان هم متفاوت است. کشاورز را رد می کنم، به تقاطع وصال- ایتالیا می رسم. جمعیتی که شعار می دهند در حال بیشتر شدن هستند. سراغ یک گروه مشترک دختر و پسر می روم. به شانه یکی از پسرها می زنم، بر می گردد: - یاعلی ریشو؟ + محمد هستم. و دست دراز می کنم. دست می دهد. - ارسلان هستم. + کجا به سلامتی؟ - مأموری؟ اسلحه داری؟ دست بند؟ +نه؛ هیچ کدام. می خوام باهاتون بیام. -ما داریم می ریم انتقام بگیریم، به قیافه‌ات نمی آد! + چرا اتفاقاً منم می خوام انتقام بگیرم. - دختر بدون روسری با رنگ سبز فانتزی: بابا حاجی به قیافت نمی آد. ما رو اُسکل نکن! +نه به جان « علینژاد»، منم دنبال انتقامم. -ا... ایول؛ «مصی» رو می شناسی؟ 🔹 حالا دیگر همراهشان شده ام. من بین شان هستم. این اولین بار است که این گونه بین دختر و پسرها هستم. +آره، می شناسم، ولی به من یکی دیگه گفته بیام برای انتقام. -کی؟ + . -کیه؟ +از «مصب» باحالتره؛ اصلاً مصی فقط زِر می زنه. -درست حرف بزن! مصی خط قرمز ماست! 🔹 یکی شان سریع دارد در گوگل میگردد و با دوتا فحش رکیک به مسئولان می گوید: «قطعه لامصب ببینم حسین علم الهدی کیه؟» +گفتم که باحالتره! اصلا «حسین» ما آدم کشته و بدجوری انتقام گرفته! -دَمش گرم؛ از حکومتی ها زده؟ +آره از اون بالایی ها. -حاجی! عکسش رو نداری؟ +محمد هستم. -ما بگیم ممد؟ +بفرما. 🔹 یه خانم می آید جلویم، گوشی به دست، از «حسین» که حکومتی زده بگو، می خوام با صدات، پادکست درست کنم برای مبارزه! +این طوری نمی شه؛ بیایید یه گوشه. می پیچیم تو یه فرعی کنار جوب می شینیم! به چشم،١٠نفر می شن، خیلی مهربون و توی هم نشستن و هنوز ننشسته سیگارها تعارف می شود، به من هم تعارف می کنند، می گم تو تَرکم. می خندن! -ارسلان: بگو؛ می خوایم بریم. 🔹 شروع می کنم و خاطرات مبارزه «حسین علم الهدی» و کشتن ساواکی ها در کرمان و... را برایشان می گویم. آرام آرام چهره ها متفاوت می شود، یکی شان بلند می شود و دوتا فحش خاردار می دهد و می رود. اما بقیه نشسته اند و من داغ تر حرف می زنم تا حسین علم الهدی زیر شنی های . -یکی از دخترها شالش را سرش می کند، پسری دارد با ته سیگارش با زمین بازی می کند که ناگهان چند نفر در تعقیب چند زن و مرد را می بینیم که مشخص است هر دو طرف حرفه ای هستند. 🔹 با صدای این اتفاق همه حساس می شویم. -یکی از تعقیب کننده ها که با لباس عملیات مشکیS313 هست تا ما را می بیند جلو می آید. چه غلطی می کنید اینجا؟ سرم را بلند می کنم: من مسئولشان هستم. -شما؟ +دوست شما! -پاشید متفرق شید. بزن بزن شروع شده. دختر و پسرها و من بلند می شویم، یکیشان جلو می آید خیلی نزدیک، فرد با لباس S313 کنار من است. -ممدآقا اینو رد کن بره وگرنه درگیر می شیم. دست برادرS313 را می گیرم، کنارش می کشم، حرف می زنم و می گم دنبال چی هستم! دنبال اینکه قبل شدت گرفتن درگیری ها و تاریکی ولو یک نفر شده را رد کنم برود خانه. -به من نگاه می کند: به خدا تازه از اربعین و موکب داری آمده ام، خسته و داغان، خدا خیرت بدهد. هر گلی زدی به سر خودت زدی... و می رود. 🔹 بر می گردم، از جمعیت 10 نفره دختر و پسرها، 7 نفر مانده اند. 👈 ادامه در مطلب بعد... 👇👇👇 @banooyetamadonsaz
👈 ادامه از مطلب قبل 👆👆👆 +می گویم: نمی خواید برید تظاهرات مگه؟ -با مدل «مصی» بریم یا «حسین»؟ +انتخاب با خودتان؟ 🔹 سر دو راهی گیر افتاده اند! دخترها بیشتر تو فکر هستن. +یه جمله می گم و خداحافظی می کنم: حسین، قبل اینکه شما بیایید خودش رو براتون فدا کرده و جون داده، اما مصی اون طرف نشسته و من و شما رو انداخته به جون هم. -یکی از پسرها: بس که این مصی فلان فلانه... 🔹 خداحافظی می کنم که بروم، سه نفرشان با من می آیند، نزدیک فلسطین هستیم، دیگر حریف سؤال های شان در مورد حسین علم الهدی نیستم، مسیر را می برم سمت کتابفروشی سر میدان فلسطین. سه جلد «» می خرم، یکی برای دختر خانم، دوتا برای پسرها و می گویم: این شما و این حسین... 🔹 می زنیم بیرون، می خواهم جدا بشوم، دختر خانم جلو می آید: -اسمم فاطمه است، تو گروه، مینا صدایم می کنند. +عکس فاطمه خودم را نشان می دهم که منم یک فاطمه دارم. -بغضش می ترکد: «خوش به حال فاطمه که بابایی مثل تو دارد»... می خواهد حرف بزند، نمی تواند. پسرها سرشان پایین است... +دیگر وقت گذشته و هوا دَم تاریکی است، می گم چه می کنید؟ -هر سه می گویند بر می گردیم خانه، «حسین» بخوانیم. اما فاطمه یا همان مینا حالش فرق می کند. شماره می خواهند، می دهم. خداحافظی می کنیم، حالا اول طالقانی به سمت ایرانشهر هستم، اشک هایم می ریزد که چقدر کم کاری کرده ام برای این دهه هشتادی ها، حرف فاطمه (مینا) مثل پُتک در مغزم کوبش دارد... 🔹 یک جواب دارم فعلاً: در کنار همه دشمنان و... من هم مقصرم. @banooyetamadonsaz