eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
139 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
9.9هزار ویدیو
385 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
لینک کانال جایزه (آتش به اختیار) @jaizeQoom
🔴 شب جمعه را غنیمت بشمارید.... 🔵 ابو بصیر از امام باقر (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: به راستی خدای بلندمرتبه، هر شب جمعه از بالای عرش تا صبح ندا می‌دهد:    🌕 آیا بنده مؤمنی نیست كه مرا برای دنیا و آخرتش قبل از طلوع فجر بخواند، پس من جوابش دهم؟    🔹 آیا بنده مؤمنی نیست كه از گناهانش قبل از طلوع فجر توبه كند من توبه او را بپذیرم؟ آیا بنده مؤمنی نیست كه از نظر روزی در تنگنا باشد و از من درخواست زیادت كند پیش از طلوع فجر، من نیز [بر رزق او] بیفزایم و بر او توسعه دهم؟    🔹آیا عبد مؤمن بیماری كه شفای خود را قبل از طلوع فجر بخواهد، نیست تا شفایش دهم؟    🔹 آیا بنده مؤمن زندانی غمناكی نیست كه درخواست آزادی از حبس كند قبل از طلوع فجر، سپس من آزاد و رهایش بنمایم؟    🔹 آیا بنده مؤمنی كه مظلوم واقع شده نیست كه از من درخواست كند تقاص ظلم او را بگیرم، و من یاری‌اش كنم و مظلمه‌های او را پس بگیرم؟    امام باقر (علیه السلام) فرمود: این ندا مرتب تا طلوع فجر ادامه دارد. 📚(وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۷۳ و ۷۴)  🔺 شرط انصاف جز این نیست که پیش از طلوع فجر ، بر فرج مولای غریبمان متوسل و دعاگو باشیم...که ظهور تنها راه نجات تمام بشریت است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-فراقی.mp3
14.49M
من ایرانم تو عراقی 🎤 (شب جمعه شب زیارتی مخصوص امام حسین علیه السلام) صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🌷 تعجیل درفرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پنج صلوات محمدی بفرست
✍🔞 لباس تر تمیز تنم کردم ، خودمو تو آینه نگاه کردم روسریمو مرتب کردم، چادر مو از روی سیم حیاط اوردم و سرم کردم انگشتر دستم رو نگاه کردم،کیفمو چک کردم که ببینم پول کرایه دارم یانه، خدا رو شکر به اندازه ی بود که منو تا دم غسالخونه ببره و برگردونه‌... زنگ زدم رفیقم گفتم تو برو تا منم خودمو برسونم، از درب حیاط که زدم بیرون شروع کردم به سوره ی توحید خوندن ایه الکرسی خوندن برای ارامش دلم، قدم که برمیداشتم روی زمین هم سبک بودم هم سنگین.... سبک از اینکه تو مسیریم که هر روز منو یاد خدا و اعمالم میندازه، سنگین که قراره برم حمام اخرت جوانی رو انجام بدم😔 اما چاره چیه!!! مسیری هست که جلوی پای همه ی ما هست، هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه مانع و جلو دارش باشه فقط این اعمال خوب ماست که میتونه کمک ما کنه به راحتی از این دنیا دل بکنیم و بریم اون دنیا تا زندگی اصلی مون رو شروع کنیم. ۲۰ دقیقه ای زمان برد تا رسیدم غسالخونه، درب باز کردم دیدم رفیقم اون بالای حوض وایساده دستکش هاشو پوشیده و میخندید می‌گفت : زهرااااا مرده زنده شد پس کی میخواستی بیایی!!! بهش نگاه کردم گفتم چقدر غساله شدن برازندته سعی کن تا اخرش غساله بمونی ، خندید گفت آی اگه بابام بفهمه دیگه رام نمیده خونه.... وسایلم رو گذاشتم گوشه ی از غسالخونه و رفتم تو رختکن بووووو ، همون بوی مرطوب، بوی نم، بوی کافور می اومد، بوی ترس از رفتن و تنها شدن می اومد😔 چکمه ها سایز پام نبودن ، اما به زور پام کردم، کج و معوج راه می‌رفتم ، رفتم نشستم روی حوض بزرگ کنار دوستم ، گفتم پس کو عروسم؟! حین حرف زدن یه اقای در زد رفتم پشت در خواهرم رو میخان بیارن اینجا غسل بدن، حوض تمیزه؟! گفتم بله نگران نباشید. جنازه رو اوردن همه دور جنازه جمع شده بودن و جیغ میزدن🥺 منم زیر لب صلوات میفرستادم تا میت با صدای جیغ ها اذیت نشه💔 زیپ کاور رو باز کردن، یهو دستش از کاور زد بیرون خورد به حوض، برگشتم نگاه کردم وای کاش نمیدیدم🥺😭 ناخن های کاشت شده💔 غم تو دلم موج زد و افکارم ..... نماز! روزه! غسل! پاکی! نجاست! بوی عجیبی به بینیم خورد ، بوووووو نگاه کردم به رفیقم ابرو انداخت بالا که نمیدونست بم چی بگه😰 میدونم فقط دستمو گرفتم جلو دهنم بدو بدو زدم بیرون (کاشت ناخن زمانی که برای درمان باشه اونم شرایط خاص باشه و مرجع اجازه بده میشه گذاشت، مثلا کسی ناخن نداره، بجاش کاشت میکنه اما برای زینت نمیشه گذاشت) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
اون روز ۵ تا جنازه شسته بودیم روز سختی بود دیگه توان موندن نداشتم مطمئن بودم بیشتر این از بدنم کار بکشم بیهوش میشم، دلم میخواست هرچی زودتر غسالخونه رو ترک میکردم. به خودم گفتم زهرا تو ۵ تا رو شستی دیگه بسه، بقیه رو بزار همکارا بشورن... دوستم بالای سر جسد نشسته بود... فکر میکردم با نگاهش داره التماس میکنه زهرا نرو بمون و تنهام نزار، راستش رو بخواین از دیدن کاشت ناخن و تصور اینکه باید چطور اونا رو از دست جنازه جدا کنم برام سخت بود😞 گفتم ببین خووو کاشت داره من دلم نمیاد در بیارم دلم داره زیر رو میشه گفت کاشت بامن فقط بمون... تمام تنش جای زخم بستر بود به قدری زخم داشت که فضای غسالخونه رو به زور تحمل میکردم، دلم میخاست اون روز فرار میکردم ‌‌...بو تو مغزم بود، حتی به زور صحبت میکردم ، نگاه به خواهرش کردم، داشت یه گوشه گریه میکرد، گفتم اخه این چه کاریه!!!! این مگه بیمار نبوده! ببین تنش رو پر از زخمه.... پس چطور شما براش کاشت انجام دادید!!! گفت برای دلخوشیش! گفتم کدوم دلخوشی! مگه میشه مخالف شرع خدا رفت و بگیم دلخوشی..گناه و لذت آنی شده دلخوشی!! بیا ببین الان ما با چه سختی و کمر بریدگی باید این کاشت رو در بیاریم😭 بخودتون رحم نمی‌کند باشه ولی به ما غساله ها رحم کنید بخدا ما طاقت دیدن این تصاویر رو نداریم، ما دلمون نمیاد اون جسم بی روح و سرد اذیت شه.... یکی از غساله ها گفت نمیخاد ولش کنید همینجور غسلش بدیم، بهش نگاه کردم گفتم نه!! به هیچ عنوان انجامش میدیم ، اینا غافل شدن... ماها که غافل نشدیم ماهااا که چ میدونیم تهش چیه😣 دستشو گرفتم دستم ، شروع کردم به سابوندن ناخن هاش‌... دختر چی به خودت کردی... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
👇ادامه هرکاری کردم در نمی‌اومدن، بو هر ثانیه بیشتر میشد حس کردم دارم بی حال میشم زودی دست کشیدم از کار، رفتم پیش پنجره نشستم ده تا باد بخوره تو صورتم. به رفیقم گفتم تو بیا نهایت تلاشت رو بکن بدون اینکه آسیبی به ناخن و دستش زده بشه، بیا و ناخن ها رو دربیار.... کمی که استراحت کردم پاشدم، لوله ی آب رو باز کردم شلنگ رو گرفتم روی سرش شامپو زدم و شروع کردم شستن ، رفیقمم هنوز دور ناخن های دست جنازه بود من دلم ریش ریش میشد، گفتم تا درنیاری من اینو کفن نمیکنم به جان زهرا درشون بیار اون دنیا اگه کارمون رو خوب انجام ندیم یقه ی ما غساله ها رو میگیرن که چرا درست مارو غسل ندادی... شستم و شستم آدمی رو که خواب رفته بود صدایی نداشت ، حرکتی نداشت.. حتی نمی‌گفت یواشتر منو بشور، حتی نمیگفت زهرا مواظب زخم های تنم باش که اذیت میشم، تهوع میگرفتم اما باید کارمو انجام میدادم خداروشکر با هر سختی بود کاشت ها در اومدن، اما سختیش زد به پاهامون، کمرمون.... دیگه نا و توانی برای قدم برداشتن نداشتیم، غسل دادم کفن کردم و سپردمش دست خانواده‌اش چادرمو سر کردم زودتر رفیقم از غسالخونه زدم بیرون ، فقط به اطرافم نگاه میکردم و اینقدر نفس کشیدم تا اون بوی زخم ها از مغزم بره... پاهام بی جون بودن اما قدم برمیداشتم کلی مسیر رو بود تا برسم سر جاده این بود خاطرات سخت روزهای کاشت ناخن کلاه شرعی سر خودتون نزارید کاشت غسل نداره.... بغیر کار درمانی باشه ، که اونم محدود هستن... نه شما رو تو قبر من میخابونن، نه منو تو قبر شما... اما تجربه هامو میگم دلم میسوزه بخدا اگه نگم، فحش میخورم ، قضاوتم میکنید اما اشکال نداره ، حق رو میگم که اون دنیا بگم من گفتم اما خودشون قبول نکردن. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽