eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
139 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
9.9هزار ویدیو
385 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان کتاب دوم سیر مطالعاتیمون آشتی با خدا هست مثل کتاب قبل مطالعه داشته باشید انشاالله🙏🌷
آشتی با خدا آشتی با خود راستین.pdf
207.2K
🌿🌿آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️میخوای بدونی چجوری تو جامعه پخش میشه؟؟ 🔸اصلا تاحالا به این موضوع فکر کردی؟؟ 🔸 میتونی مراحل بوجود اومدن شایعه رو در کلیپ بالا ببینی... 🔰باماهمراه شوید؛ 🆔 https://t.me/nasra_semnan 🆔 https://eitaa.com/nasra_semnan 🆔 https://ble.ir/nasra_semnan 🆔 https://rubika.ir/nasra_semnan 🆔 https://www.instagram.com/nasrasemnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 نماز آیات 💠 یکی از سبب های وجوب نماز آیات، خورشید گرفتگی است اگرچه جزئی باشد. 🔶 مکلف می تواند از زمان شروع گرفتگی خورشيد، نماز آيات را بخواند و بنابر احتياط واجب، بايد به قدرى تأخير نیاندازد كه شروع به بازشدن كند و اگر از آن وقت تا قبل از باز شدن کامل به تأخیر انداخت باید نماز را بدون نیت ادا و قضا (به قصد ما فی الذمه) بخواند. 🔷 کسی که هنگام گرفتن ماه یا خورشید اصلاً مطلع نشود و بعد از باز شدن آن بفهمد، درصورتی که گرفتگی کامل بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند ولی اگر فقط مقداری از آن گرفته بوده، قضا بر او واجب نیست. 🆔 @leader_ahkam
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «» ⏪ : «ایستاده در کلاس» بابت مطالبی که باید سر کلاس می گفتم بد جور توی فکر بودم. به آخرین پلّه ی طبقه ی دوّم که رسیدم صدای کشیده شدن ته کفش یکی از دانش آموزان به کف سالن، مرا به خودم آورد. صدا آن قدری بود که غدّه های فوق کلیوی ام را به زحمت انداخت و بی چاره ها مجبور شدند آدرنالین ترشّح کنند. چشم هایم را گرد کردم سمت خطّ ترمزش؛ تقریبا یکی دو متری کشیده شده بود. کمی ابرو هایم را در هم کشیدم. نگاهش کردم و خیلی رسمی پرسیدم: «ترمزت ای بی اس نیست؟» طفلی وقتی دید مثل اَجَل معلّق سر راهش سبز شدم، جا خورد، امّا دیگر انتظار چنین سؤالی را نداشت و نزدیک بود از پرسشم شاخ در بیاورد؛ آخر، یک حاج آقا معمولاً اصول دین می پرسد، چه کارش به ترمز ای بی اس! قشنگ پیدا بود که آخوند باحال ندیده است. همین طور هاج و واج به من زل زده بود؛ مثل آدم برق گرفته یا جن دیده، خشک و بی حرکت ماند. دستم را گذاشتم روی سینه ام و با تقلید از بازیگر فرشته ی وحی در سریال یوسف پیامبر، گفتم: سلام خدا بر شما! دست و پایش را گم کرد و گفت: «اِ، حاج آقا شمایید، ببخشید!» لبخند زدم و با لحن داش مَشدی گفتم: «داداش این سری بخشیدمت ولی دیگه این جوری تخت گاز نرو تا مجبور نشی خط ترمز بکشی. هم لنت هایت صاف می شود و هم عابر پیاده از ترس کُپ می کند.» حس کردم موعظه ی لاتی ام زمینه ی تحول اساسی را در وجودش رقم زده، اما احتمال می‌دادم در تشخیص شخصیّت من دچار تحیّر شده و از اساس بین آخوند یا مکانیک بودن بنده ی حقیر بدجور گیر کرده. گمانم این دفعه دچار مشکل هنگ کردن سیستم مغزی شده بود. حالا برای این که زیاد فسفر نسوزاند، دستم را بردم جلوی صورتش و بشکن صدا داری حواله اش کردم. لبخندی از شرم روی صورتش یخ زد. برای این که یخش آب شود دستم را بردم پشت سرش، آرام به سمت خود کشاندم و سرش را بوسیدم. با لحنی مهربان گفتم: «ما مخلص پهلوان ها هستیم! اگر کاری، باری دارید با کمال میل در خدمتم، اصلاً پول نمی گیرم، از واکس زدن کفش می توانی روی من حساب کنی تا جلد گرفتن کتاب و دفتر. به هر حال ما چاکـّر شما هستیم.» بالأخره لبخند شیرینش را دیدم. گفتم: «خب پهلوون! حالا باید حق رفاقتمان را ادا کنی، بگو ببینم کلاس یازدهم تجربی کجاست؟» سمت راست سالن را نشان داد و گفت: «حاج آقا آن جاست، آخرین کلاس.» به او دست مریزاد گفتم و راهی انتهای سالن شدم. چند قدم بعد پشت در کلاس بودم. «بسم الله» گفتم و در زدم. دستگیره را پایین کشیدم و وارد شدم. سلام کردم، ولی از بس همهمه بود، صدای من نتوانست عرض اندام کند. هر کی هر کی بود. از صدای سوت بلبلی گرفته تا کوبیدن روی نیمکت و صوت جانسوز پس کلـّــه ای. بعضی ها مشخّص بود برای خالی کردن دقّ و دلشان از آخوند و نظام، چنان کف دستشان را شلّاق وار، روانه ی پس گردنی جلویی می‌کردند که طرف، برق از چشمانش می پرید و مرا دوتا می دید. مبصر تپل کلاس هم که از آمدن بی خبر من یکّه خورده بود و معلوم بود کسی برایش تره هم خرد نمی کند بعد از تأخیر چند ثانیه ای و دستپاچگی، گلوی صاف کرد و بلند گفت: «برپا!» فریاد مبصر، چندان بی تأثیر نبود؛ چند نفر از جایشان پریدند بالا، دو سه نفر هم با حرکت آهسته از جا بلند شدند. دلم به حالشان سوخت که چرا دارند به خودشان زحمت می دهند. ⏪ادامه دارد.... ................................. 🌳 💠 زندگی زیبا http://splus.ir/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼✨🌻✨✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افتخارآفرینی یک دهه نودی سلما، دختر محجبه ۸ ساله ای که پدیده شطرنج آسیا است ......... این دختر، 8 سالش هم‌ نشده، اما میراث مادر 18 ساله را خوب حفظ کرده. ➖➖➖ در این زمانه لنز دوربین ها، بی‌وقفه تصویر سلمای محجبه را ثبت نمی‌کنند و خبرگزاری ها مدام برایش خبر مخابره نمی‌کنند زیرا گفتن از افتخارآفرینی یک دختر مسلمان ایرانی برایشان سودی ندارد. ما اما، به اندازه‌ی خودمان به سلما افتخار کرده و خبر موفقیت این دختر عفیف را منتشر می‌کنیم. دختری که اصالتش را در این طوفان بی حیایی، به باد نداد و ثابت کرد دخترِ مسلمانِ ایرانی، از امکانات و توانهای بسیاری که دارد، به خوبی استفاده می کند. +ما مفتخریم به داشتن دخترانی چون سلما❕✨ 🌸
کارگاه خویشتن داری_7.mp3
17.66M
🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 ۷ ✧ رعایت اصول و شروط موفقیت برای رسیدن به هر هدفی، رعایت تقوای مختص آن هدف است ! ✗ و گناه در مسیر هر هدفی یعنی: پذیرش آنچه مانع قدرت و سرعت می‌شود! ☜ پس با این نگرش، سرعت‌گیر انسان برای تمام اهدافش و درنتیجه گناهی عظیم، و مولّد گناهان دیگر است! 🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا