بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 بمناسبت فرارسیدن چهلمین روز شهادت جانسوز طلبه شهید آرمان علیوردی از همه فعالان فضای مجازی دعوت میشود در تاریخ سهشنبه ۱۵ آذر ماه از ساعت ۲۱ - ۲۳ در طوفان توییتری #آرمان_دهه_هشتادی_ها شرکت نمایند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری زیبا از اولین بارش پائیزی برف در حرم مطهر امام رضا(ع)
✅ کانال اخبار فوری 👇
https://eitaa.com/joinchat/3229614083Cb41ed6037c
سه بار برایش
درجــه تشویقی آمــد، نگرفت.
تهِ دلش این بود که کار برای #خدا این حرف ها را ندارد.
بـی هیچ ادعایـی میگفت:
اگــر برای همهٔ بچه های لشکــر ، تشویقی آمد،
چشــم؛ من هم میگیرم...!
سردار بی ادعا #شهید #محمود_رادمهر 🌹
شهادت ۱۳۹۵ خانطومان ، سوریه
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
https://eitaa.com/joinchat/1537016009C4767bf3d76
39.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام هموطن
تماشای این نماهنگ زیبا رو
از دست ندهید.
امروز یکشنبه ساعت 16:50
شبکه یک سیما
بسیار مناسب برای انتشار در این روز ها و حال و هوای ایران عزیز
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#نماهنگ
#ایران
#کلیپ_زیبا
#کلیپ_مدرسه
@simayemahan
در تاریخ بنویسید که چگونه یزیدیان به وحشیانه ترین شکل ممکن دو بسیجی آرمان علی وردی و روح الله عجمیان را به شهادت رساندند
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
@arman134
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه با یه تار مو دنیا خراب میشه که گیر میدین؟ بزارین مردم آزاد باشن!
استاد ازغدی
به کانال #bbc_نشنال بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2830106866C3b985d9667
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | #امام_زمان🌿
کی رود رخ ماهت، از
نظرم؛ نظرم...💮🌼💮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اصلا میشه شما رو بابا صدا کنم آقای خامنهای ؟
روایت زینب شیری از دیدار با رهبر انقلاب و رفیق شهید آقا، حاج قاسم سلیمانی …
@yekenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرمانجوانهاییکهجنگیدندچهبود؟!
🌱|@Mazhabi_yon
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 بمناسبت فرارسیدن چهلمین روز شهادت جانسوز طلبه شهید آرمان علیوردی از همه فعالان فضای مجازی دعوت میشود در تاریخ سهشنبه ۱۵ آذر ماه از ساعت ۲۱ - ۲۳ در طوفان توییتری #آرمان_دهه_هشتادی_ها شرکت نمایند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی زیبا از حضور فرشتههای زائر در مراسم جشن تکلیف امروز حرم مطهر رضوی
🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/1537016009C4767bf3d76
⚠️ذهن بیمار یک برعنداز‼️
اینهمه بارش برف تو پاییز⁉️🤔
این کار خود خود نظامه می خواد فراخوان ۱۴، ۱۵، ۱۶ آذر ما رو به گند بکشه.
#برف_هم_مزدور_نظام_است😅
جزئیات هولناک و تکان دهنده از شهادت فجیع حمید پور نوروز در لاهیجان...🥺
جنایتکاران که دو دختر ۱۷ ساله و یک معلم ۳۵ ساله و یک پسر جوان پس از آنکه درب منزل شهید را با کوکتل مولوتوف آتش زدند به زور در حالی که همسر شهید پشت در مراجعت کرده(یازهرا(س)) وارد منزل شده و ابتدا با سلاح سرد ۴۲ نفری حمله کردند و چون شهید سابقه حضور در سوریه و گردان های رزمی را داشته ۱۵ دقیقه ای با فنون رزمی مقاومت کرده که با کشیدن چادر همسر شهید تمرکز شهید را بهم ریخته و دخترکان و پسران نزدیک به ۱۸۰ ضربه چاقو و قمه و شمشیر به شهید وارد و مظلومانه جلوی چشم همسر و دخترش که داخل خانه توسط خود شهید حبس شده تا مورد آزار قرار نگیرد کشته شده و تنش را به کوچه کشیده و با موتور روی تنش میروند(صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین) و با صرف مشروب باقیمانده را روی تنش ریختند...
از گذاشتن عکس و فیلم به دلیل رعایت حال همسر و دختر و احساسات عمومی معذوریم...
روضه ی کوچه و قتلگاه یکسر شد...
لعنت اولین تا آخرین مخلوق خدا بر این شیاطین که روی داعش را سفیدکردند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فرمانده نیروی هوافضای سپاه:
️فریب خوردگان حوادث اخیر ضدانقلاب نیستند؛ باید دشمن را بشناسند
🔹 ️چرا در دانشگاهها و آموزش و پرورش نباید درس «دشمنشناسی» داشته باشیم؟
montazeranezohoormahde
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست💔🌿
.•.
ای شب...
تو بگو،
شبهای بی فاطمه بر علی چگونه گذشت...؟'
#فاطمیه
#حاج_قاسم
۰[ @HajMAHDIRASULI_IR ]۰
🌷تشنگی و محاصره طاقت ما را بریده بود. همه چیز داشتیم جز آب و یک راه ارتباطی اَمن به عقب. یک قطره آب هم نداشتیم، نه برای نوشیدن نه برای وضو.
دشمن هم که وضع ما را می دانست در انتظار تسلیم شدن ما بود.
هشتاد، نود نفر بودیم. جعفر با صدای سوزناکش زیارت عاشورا میخواند. همه از گرما در سینه خاکریز سر به زمین دوخته بودیم که از گرمای آفتاب خلاص شویم و به صدای حزن انگیز جعفر گوش میدادیم.
زیارت عاشورا که تمام شد، بلند شد. همه را دور خودش جمع کرد و گفت: برادران از شما می خواهم در این ساعات سخت، یاد خدا را فراموش نکنید. همه به یاد لب تشنه امام حسین(ع) و یارانش باشید.
دیگر سخنی نگفت. نشست روی زمین و پوتینش را در آورد. دو کف دستش را روی زمین که از آنگرما بلند می شد کوبید و بعد روی پیشانی و پشت دست ها کشید. بعد به نماز قامت بست. بجز چند نفری که نگهبانی از خط را به عهده داشتند، همه تیمم کرده و پشت سر جعفر به نماز ایستادیم.
نماز که تمام شد خنکی سایه ای را روی سر خود حس کردیم.
سر به آسمان کشیدیم. در آن فصل گرما، ابری سیاه روی سر ما آمده بود و چند دقیقه بعد در کمال ناباوری، دانه های کوچک و سرد تگرگ روی سر ما باریدن گرفت!
🍃🌷🍃🌷
#شهید محمدجعفر صادقی
#شهدای_فارس
🌹🌱🌹
🔮#من_میترا_نیستم 🔮
🎀#قسمت_هفتم🎀
💙 فرزند ششم ✈️
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به ما داد. بابای مهران اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود.
خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه شش فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در ایستگاه شش، ردیف ۲۳۴.
در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند. من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. عشق می کردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم.
خودم که خواهر و برادری نداشتم و وقتی می دیدم چهار تا دخترم با هم عروسک بازی می کنند، کیف می کردم. گاهی به آنها حسودی می کردم و حسرت می خوردم و پیش خودم میگفتم: «ای کاش فقط یه خواهر داشتم. خواهری که مونس و همدمم می شد.
مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای من و بچه ها لباس های راحتی می دوخت. برای چهار تا دخترم با یک رنگ، سری دوزی می کرد.
بعدها مهری که خوش سلیقه بود، پارچه انتخاب می کرد و مادرم به سلیقه او لباس ها را می دوخت.
مادرم خیلی به ما می رسید، هر چند روز یک بار به بازار لین یک احمدآباد می رفت و زنبیلش را پر از ماهی شوریده و میوه میکرد و به خانه ما می آورد.
او لُر بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت بدون نوه هایش، لقمه ای از گلویش پایین نمیرفت.
جعفر پانزده روز یکبار از شرکت نفت حقوق میگرفت و آنرا دست من میداد باید برای دوهفته دخل و خرج خانه را میچرخاندم .
از همین خرجی به مهران و مهرداد پول تو جیبی میدادم. آنها پسر بودند و به کوچه و خیابان میرفتند می ترسیدم خدایی نکرده کسی آنها را فریب بدهد و آنها را از راه به در کند.
برای همین همیشه در جیبشان پول میگذاشتم. گاهی پس از یک هفته ، خرجی خانه تموم میشد و من میماندم که به جعفر چه جوابی بدهم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹